مامانم تعریف میکنه:
یه روز خونه نبودی، داشتم اتاقتو مرتب میکردم که زیر تختت کادو پیدا کردم. یواش بازش کردم دیدم توش یه هست. به خودم گفتم به من چه. داره واسه آیندهاش برنامهریزی میکنه. واسه دوستدخترش (:/) خریده حتما. کادو رو برگردوندم سرجاش. سعی کردم فراموشش کنم. هفته بعد روز مادر بود. بهم کادو دادی. کادوتو باز کردم. روسری سبز رو دیدم و خندم گرفت