عقاید یک رامین

۹۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روزانه» ثبت شده است

سال 2083 چند سالتون میشه؟

چند هفته پیش واتساپم مشکل پیدا کرده بود و تاریخ تمام چت‌های من رو میزد 13 فوریه سال 2083 !!!!! دو روز به همین منوال گذشت و من تو این مدت با کلی آدم چت کردم. از جمله بابای دوستم بابت تبریک عید فطر. بعد دو روز، تنظیمات تاریخ گوشی رو از حالت اتوماتیک گذاشتم رو دستی و مشکل حل شد. ولی یه مشکل جدید پیش اومد. چت من و بابای دوستم برای همیشه موند اولِ اول. انگار که پین شده. چرا؟ چون من آخرین پیام رو دادم و به تاریخ 13 فوریه سال 2083 ثبت شده. از عید فطر تا الان ایشون بالای بالاست :)) بعدش هم هیچ موقعیتی پیش نیومده که یه چیزی بگم یا یه چیزی بنویسم پاک کنم. اولش با بخنده به خودم می‌گفتم کی می‌خواد تا سال 2083 صبر کنه که این موضوع حل بشه آخه :)) ولی بعدا راه حل دیگه‌ای به ذهنم رسید. باید تا 30 تیر صبر کنم تا عید قربان رو بهشون تبریک بگم تا بالاخره این مشکل حل بشه. 

روزانه
۱۰ نظر
۱۵ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۹:۵۲

پختیم بخدا

بالشی که اتوماتیک سرد بشه نساختین، قبول. حداقل یه بالش بسازین گرم نشه. چیه این توده نرم با ظرفیت گرمایی ویژه صفر؟

روزانه
موخر
۴۱ نظر
۳۰ مرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۰۰

با تشکر

4 تا صفر از پول کم کنین ولی با صفرهای پول من کاری نداشته باشین.

روزانه
موخر
۲۸ نظر
۱۰ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۸

پویش درخواست از «بیان» برای توسعه خدمات «بلاگ»

1. بکاپ. بکاپ واقعی. از همه چی. از اون مهم‌تر، بشه از بکاپ استفاده کرد و مطالبو برگردوند.

2. درست شدن آمارگیر. آمارگیر بعضا درست کار نمی‌کنه. بعضی اطلاعات اضافی هم میده که بدرد نمی‌خوره. از آمار هم بشه خروجی گرفت. 

3. قسمت css و html درست بشه. وقتی اسکرول می‌کنی صفحه هی می‌پره. با گوشی کار می‌کنی نمیشه کپی پیست کرد. 

4.به نظرات همدیگه بشه جواب نوشت.

5. تو قسمت کلمات کلیدی و موضوعات، چند تا پست رو انتخاب بکنیم بعد تگ رو یه جا اضافه بکنیم.

6. مهم‌ترین خواسته: وبلاگ خودشو بروز بکنه. با بلاگرا حرف بزنه. اگه مشکلات هست از مشکلات بگه. اگه خسته شده از خستگیش بگه. اگه می‌خواد ول کنه بره، بیاد بگه. هیچی بیشتر از این اذیت نمی‌کنه که تو دوسال گذشته فقط 6 تا پست گذاشته. حس می‌کنم انگار یکی ولم کرده. براشون مهم نیستم. بیان بدون هیچ چشم‌داشتی این همه امکانات گذاشته در اختیار ما تو طول این سال‌ها. بی‌انصافیه بدون تشکر ازش ایراد بگیریم. ولی این حرف نزدن، این سکوت‌های طولانی، آدمو اذیت می‌کنه.

روزانه
۱۴ نظر
۲۵ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۶:۱۰

بزرگ شدم چیکاره بشم

سرباز جدید اومده. ۲۸ سالشه. بچه بزرگش هفت سالشه. و من هنوز به این فکر می‌کنم که

روزانه
سربازی
موخر
۲۳ نظر
۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۲۰:۴۰

در این مدت چه کارها کردم؟

- تئوری انتخاب نوشته ویلیام گلسر
- کوری نوشته ژوزه ساراماگو
- ملت عشق نوشته الیف شافاک
این سه تا کتابو خوندم. هر سه عالی بودن. یکی از یکی بهتر. و البته کلی هم جدول حل کردم. حرفه‌ای شدم دیگه :))

شماها چیکارا کردین؟
روزانه
۱۴ نظر
۰۴ دی ۱۳۹۷ - ۱۸:۵۷

مراقب خودتون باشین

تقسیم‌مون کردن. شهر خودم نیستم. دسترسی به اینترنت نخواهم داشت. در نتیجه تا اطلاع ثانویه نیستم. پست آماده هم ندارم. دوست نداشتم این طوری خدافظی کنم ولی خب چاره‌ای نیست انگار

روزانه
۱۵ نظر
۰۶ آبان ۱۳۹۷ - ۲۳:۴۸

در آستانه پیری

از  وقتیو دمو آلبوم دراومد می‌دونستم قراره از این آهنگ خوشم بیاد. مخصوصا اونجاش که میگه:

تو برگزیده نبودی، قبول کن که نبودی

قبول کن که رسولی، بدون معجزه هستی

بلند مسئله هستی، ولی بدون کتابی

روزانه
شعر
۴ نظر
۰۱ آبان ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۲

یا فقط من این طوریم ؟

شما هم مثل من از شنیدن مفاهیمی از قبیل "دوستی و رفاقت مهم‎‌تر از مسابقه‌ست" تو مسابقه‌هایی مثل خندوانه حالت تهوع می‌گیرین؟
ذهنیات
روزانه
شبانه‌های بیداری
عقاید
۷ نظر
۰۱ شهریور ۱۳۹۷ - ۰۱:۲۸

نوشت

کاری که نداری یک‌شنبه؟

اگه داری بگو ها ناراحت نمیشم

فقط دیگه باهات حرف نمی‌زنم

دیالوگ
روزانه
۱۹ نظر
۱۲ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۶:۲۰

بعد از 506 روز

امروز از هندزفری استفاده کردم

روزانه
۱۰ نظر
۰۶ مرداد ۱۳۹۷ - ۲۳:۵۹

روز خود را چگونه آغاز می‌کنید؟

با چک کردن برنامه خاموشی برق آن روز

روزانه
۱۴ نظر
۲۶ تیر ۱۳۹۷ - ۱۶:۲۰

هیجان‌زده

دیروز استارت قالب تابستون رو زدم. امیدوارم همونی بشه که میخوام. 

روزانه
۱۲ نظر
۰۵ خرداد ۱۳۹۷ - ۲۱:۵۲

غم‌انگیزترین صحنه امروز

گوشی تلفن عمومی دستش بود ولی حرف نمی‌زد. با پشت دستش اشک‌هاشو پاک می‌کرد. 
تلخ
روزانه
۶ نظر
۰۳ خرداد ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۰

مشکل همیشگی من، متاسفانه

"متاسافانه" ... پاک ‌می‌کند ... 
"متسافانه" .. دوباره پاک می‌کند ...
هم‌زمان با فشردن دکمه‌ها، زیرلب تک‌تک واج‌هارو می‌خواند تا درست بنویسد


+ حتی در نوشتن عنوان :|
روزانه
۱۵ نظر
۰۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۲۲:۵۷

مگه میشه؟

دانشجو باشی، مهندسی بخونی، ارشد باشی ولی بلد نباشی نمودار بکشی؟
روزانه
۲۲ نظر
۰۱ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۸:۱۳

مثل امروز

بعضی از روزها نباید تموم بشن. بعضی از روزها رو باید قاب کنی بزنی گوشه دلت. حس بعضی روزها، می‌تونه ماه‌ها شارژت کنه. بعضی روزها، اندازه یه ماه می‌خندی؛ دلت شاده؛ حرف‌های خوب می‌شنوی؛ تو هم حرف می‌زنی؛ مثل بقیه جاهای دیگه سکوت نمی‌کنی؛ هیچ‌کس نقاب نزده؛ هیچ‌کس نقش بازی نمی‌کنه؛ می‌تونی آینه صاف و زلال دل بقیه رو ببینی. بعضی از روز‌ها نباید تموم بشن.

روزانه
۸ نظر
۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۳:۳۵

دیگه حس قدیمو واسه تون نداره

آهنگ مورد علاقه‌تونو نذارین رو آلارم گوشی. بعد اینکه یه مدت با صداش از خواب بیدار شدین،

روزانه
۲۸ نظر
۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۲:۴۲

ده سال پیر شدم

وقتی فهمیدم منو محمد صلاح هم‌سنیم،

روزانه
۴ نظر
۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۸:۴۸

من چرا عکس از جوونیام ندارم؟

سی سال بعد قرار به خودم بگم 

روزانه
شبانه‌های بیداری
۷ نظر
۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۰۰:۱۷

وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ

مگه میشه صدای جیغ‌کشیدن‌شو بشنوی و حالت بد نشه؟

تلخ
روزانه
۴ نظر
۳۰ فروردين ۱۳۹۷ - ۲۳:۳۹

می‌باشید

زیر باکس مجاز نوشته
روزانه
۲۴ نظر
۲۷ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۷:۳۱

کاش مشکلات هم، مثل قفل کمد دانشگاهم بود

کلید قفل کمد دانشگاهم گم شده. تا حالا هر کلیدی رو امتحان کردم بازش کرده.
روزانه
۱۱ نظر
۱۹ فروردين ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۸

تا مغز به چیزهای دیگه فک نکنه

هم‌زمان که حبیب داد می‌زنه "به شب‌نشینی خرچنگ‌های مردابی" از اون ور سوگند میگه "تقویم روی میخ دیوار نیس" منم با دو تا خواننده آهنگارو زمزمه می‌کنم و کانتر 29 نفره می‌زنم

روزانه
۵ نظر
۲۷ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۵:۲۵

سانچی

آذرماه تو دانشگاه نمایشگاه داشتیم و من باید واسه اختتامیه کلیپ درست می‌کردم. با خستگی یه هفته نمایشگاه و اعصاب‌خردی ناشی از عدم اختیار واسه تصمیم‌گیری برا کلیپ، به هر مصیبتی بود، 7 8 ساعته کلیپ رو واسه فرداش که اختتامیه بود، درست کردم. درعین ناباوری کلیپ بخاطر یک سری کج‌سلیقگی، به افتضاح‌ترین شکل ممکن پخش شد. طوری که ترجیح می‌دادم پخش نشه تا اینکه اونطوری پخش بشه. هم عصبانی بودم هم ناراحت. هر کی بهم می‌رسید بهش می‌پریدم. تمام تلاش‌ها و اعصاب‌خردی‌ها و زحمتام با یه حرکت نابود شده‌بود. اون اتفاق تموم شد و من چند ساعت بعدش حالم بهتر شد.


این همه دریانورد شهید شدن. تو یه روز. پدر و مادرشون مگه یه روزه اینارو بزرگ کرده بودن که یه روزه از دست‌شون دادن؟ 30 سال زحمت کشیدن، خون دل خوردن تا جگرگوشه‌شون قد بکشه. حالا کی می‌خواد جواب‌شونو بده؟ کی می‌تونه آروم‌شون کنه؟ چند سال باید صبر کنن تا داغ دل‌شون کمتر بشه؟ مگه اصلا داغ دل کم میشه؟ وقتی من بخاطر تلاش چند ساعته‌ام اون قدر ناراحت شدم، پدر و مادر این عزیزا باید چقدر ناراحت باشن؟ خدا خودش به دادشون برسه

تلخ
روزانه
۱۳ نظر
۲۴ دی ۱۳۹۶ - ۲۳:۱۴

حسرت خوردم؛ برای اولین بار تو زندگیم

تو یه کلبه چوبی کوچک بالای یه کوه بلند بودم. نزدیکای غروب بود. می‌خواستم بخوابم که رفتم به سمت در تا بیرونو نگاه کنم. ماتم برد. بهترین صحنه عمرمو دیدم. یه طبیعت نامحدود از درختای سبز با یه نور سحرانگیز. دستپاچه شدم. تند رفتم سمت اتاق تا دوربینمو بیارم و عکس بگیرم. به حداکثر سرعتی که می‌تونستم سه‌پایه رو باز کردم که یکی اومد بغلم یه چیزی گفت. حواسم پرت شد. خواستم عکس بگیرم پایه‌های جلوی سه‌پایه اومدن بالا. انگار کف کلبه اومده بالا. تصویرها بهم مخلوط شدن و رفته رفته، یه موج سیاه، زیباترین طبیعتی که دیده بودم پوشوند. از خواب بیدار شدم. یادم اومد که نتونسته بودم عکسو بگیرم. 
تلخ
روزانه
شبانه‌های بیداری
۲۰ نظر
۱۴ دی ۱۳۹۶ - ۰۱:۲۲

سالاد

1. نمایشگاه به خوبی و خوشی تموم شد. این دفعه باعث شد دوستانی مثل نرگس، هلما و آذری قیز رو از نزدیک زیارت کنم. چقدر این دیدارها لذت‌بخشند بماند که حافظه‌ام یه جاهایی کلا نات ریسپاند بود :))

2. در این یه هفته به دو مورد خودشناسی رسیدم:

  • توانایی دلداری دادنم فاجعه‌ست. هیچ حرف مفیدی نمی‌تونم بزنم. نمیدونم اصلا باید چی بگم. یعنی اگه بخوام یکیو از حالت غم و ناراحتی برسونم به حالت خنثی یه هفته باید تلاش کنم ولی در عوض، حالت خنثی رو خیلی راحت میتونم به حالت شاد تبدیل کنم.
  • وقتی عصبانی میشم، ترسناک میشم :| اینو مستقیم بهم گفتن :))
3. دوستی بسیار زیبا نوشته بود: فقط یه دانشجوی مهندسی میدونه که یه دانشجوی مهندسی هیچی نمیدونه. میشه گفت منم باهاش موافقم.
4. وی اشتباهی بجای "پاستای پنه" گفت "پانای پسته" و باعث شاد شدن دل دوستان شد :)))
5. احساسات و درونیات و ذهنیاتم مثل چند رشته نخ طویل بهم پیچیدن. نمیتونم این چند کلاف سردرگمو از هم باز کنم. 
روزانه
شبانه‌های بیداری
لینک
۱۳ نظر
۲۶ آذر ۱۳۹۶ - ۰۱:۱۶

وی aux را بزور از بقیه می‌گرفت :))

باز نمایشگاه 

باز خستگی لذت‌بخش

باز حسای خوب

باز ناهارهای دیروقت

باز صدای خنده‌های دوستا

باز دعوا سر اینکه کی آهنگ باز بکنه

باز ثابت واینستادن‌های من

باز تلاش‌های نافرجام من برای پلی کردن آهنگای تی ام بکس در فضای عمومی دانشگاه :))



خوشحال میشم اگه کسی تبریز بود تشریف بیاره :)

روزانه
لینک
۱۴ نظر
۱۹ آذر ۱۳۹۶ - ۲۱:۳۲

عقاید یک رامین

4 ساله شد :)

روزانه
۲۰ نظر
۰۸ آذر ۱۳۹۶ - ۱۶:۰۸

همین‌قدر مبهوت

وقتی در مورد موضوعی بیشتر از یه سال فکر کنی، دقیقه 90 ازت خواهش کنه نظرتو عوض کنی و نتونی نه بگی
روزانه
۱۰ نظر
۰۷ آذر ۱۳۹۶ - ۲۲:۵۹
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)