عقاید یک رامین

۲۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

never GIVE UP

داشتیم سوار اتوبوس میشدیم . سوار شد بلافاصله در بسته شد . نتونستم سوار بشم . برگشت دید منو بیرون اتوبوس . خندید . عاقلانه بود ک صبر کنم تا اتوبوس بعدی بیاد ولی طبق سال ها تجربه این کارو نکردم . تا ایستگاه بعدی دویدم . خداروشکر فاصله دو تا ایستگاه کم بود . ب اتوبوس رسیدم . سوار شدم 

۱۴ نظر
۳۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۲۲

:(

نوشت : ما رفتیم 

مصطفی
۳۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۰:۲۹

مجله عکس 14

همچنان سبک low key رو ادامه میدم :)

امید وارم خوشتون بیاد :)

عکاسی
عکس
۲۳ نظر
۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۰

نیاز بشر به انرژی ، امکان ناپذیر است

شما هم جای من بودین با خوندن جمله بالا بعنوان اولین جمله یه مقاله علمی ، همون جا مجله رو می بستین و اجازه میدادین یه نفر دیگه میزان سرانه مطالعه کشورو زیاد کنه

۲۲ نظر
۲۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۹:۵۱

اینم نوعی عقیده ست

میگن خونه جاییه ک وای فای گوشی اتوماتیک به اینترنت وصل بشه ولی من میگم خونه ینی جایی ک بتونی 3 نصفه شب ، چشم بسته ، بری آشپزخونه آب بخوری ،  بدون اینکه چراغی روشن کنی یا ب چیزی بخوری

عقاید
۱۵ نظر
۲۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۳:۰۲

برای خودم خیلی جالبه

اون زمانی ک ماکرو عکس میگرفتم همیشه چشمم دنبال چیزای کوچیکو انواع بافت (texture) های مختلف بود . بعد اون بخاطر قدرت زوم فوجی همیشه دنبال ماه میگشتم . چ شب چ روز . همیشه پیداش میکردم ؛ تو هر شرایطی . الان هم فقط دنبال نور و سایه میگردم . هیچ وقت فک نمیکردم عکاسی این قدر تو زاویه دیدم تاثیر بزاره 

۳ نظر
۲۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۹:۱۰

باشد ک رستگار شوم + پ.ن. طولانیه

در یک حرکت خودجوش و در راستای "من به چیزی نمیخام عادت بکنم " ، تلگرام و اینستاگرامم رو پاک کردم . 

+ قضیه این تصمیم برمیگرده ب چن سال پیش . موقعی ک ب یکی از همکلاسی هام گفتم سیگارو ترک کن . برگشت گفت تو بیا یه هفته سیگار بکش بعدش ترک کن . ببینم میتونی یا نه . خب طبیعتا من پیشنهادشو قبول نکردم چون ریسک این کار خیلی بالا بود و در ضمن منطقی هم نبود این کار ولی این حرفش ب من یه تلنگر زد . اینکه شاید خودم معتاد باشمو خبر نداشته باشم . گفتن اینکه "ترک کن" خیلی راحته ولی وقتی خودم قرار باشه این کارو بکنم واقعا ب سادگی گفتنشه ؟ پس تصمیم گرفتم یکی از کارهایی رو ک هر روز انجام میدادم و کاملا بهش وابسته بودم رو ترک کنم . قبل از اون اتفاق هم از اینکارا میکردم ولی عادت های خیلی کوچیک مث بستن یا نبستن ساعت . ولی این دفعه تصمیم گرفتم یه کار بزرگتر بکنم . یه کاری در حد سیگار نکشیدن . بعد کلی فک کردن "آهنگ گوش نکردن" رو انتخاب کردم . خیلی چالش برانگیز بود ، خیلی سخت گذشت ولی تونستم بمدت تقریبا 50 روز آهنگ گوش ندم . کاملا اعتیادمو به آهنگ گوش دادن ترک کرده بودم . بعد از اون چالش های دیگه ای رو هم امتحان کردم . مثلا 93 روز (فصل بهار امسال) وبلاگ نویسی نکردم . امیدوارم بتونم این چالش رو هم با موفقیت سپری کنم :) 

++تا حالا دیده بودین پ.ن بیشتر از متن پست باشه ؟؟ :)))

۲۹ نظر
۲۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۱۵

نقطه مثبت بیوگرافی ام هنوز همین قسمته

احیانا اگر روزی آدم بزرگی شدم عاشق اون قسمت از بیوگرافی ام میشم ک می نویسن : متولد اواخر قرن بیستم میلادی 

:)) اصن آخره کلاسه هاااااا . 

۱۵ نظر
۲۲ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۵۲

دلم لک زده واسه یه گل کوچیک

قدیما وارد محله مون ک میشدم کلی بچه قد و نیم قد در حال فوتبال بازی کردن میدیدم . ناگفته نماند ک قدیما خودمم جزو این قد و نیم قدا بودم . ولی الان تنها تصویری ک میبینم همشون سرشونو کردن تو تبلت و گوشی ...

+ یاد این پست حسرت پلاک هفت افتادم 

++ میدونستین بیان خودش اسمایلی داره ؟ کافیه تو تنظیمات مرکز مدیریت ، ویرایشگر رو بزارین رو حالت TinyMCE 

لینک
۱۲ نظر
۲۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۲

خطاب ب خودم

البته اینم یه حرف جالبه

که ما تموم حرفامون حق به جانبه

ما از خوبیامون دم زدیم وگرنه

منم به خیلیا کم بدی نکردم

۲۰ نظر
۱۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۰

از بس ایمیل میفرستن

یکی از لذت بخش ترین کارها ، unsubscribe کردن سایتا ست 

۹ نظر
۱۸ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۳:۰۰

و من همچنان :|

تو ایستگاه اتوبوس منتظر بودم ک یه پیرمرد اومد دید صندلیای قسمت آقایون نیس . گفت : ینی چی ؟ صندلیا رو کجا بردن ؟ 

بعد ب من نگاه کرد و ادامه داد : یه اعتراضی بکنین . (با سرش به شیشه ایستگاه اشاره کرد ) شیشه رو بشکون یه اعتراضی بکن . مگه جوون نیستی ؟ 

۸ نظر
۱۸ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۷

از زبان علی

یک سری معلم هایی داریم که در شهر مشهور هستن و بچه ها رو میبرن پیش اون ها تا بچه ها رو تیزهوش کنن و بفرستن به مدرسه های تیزهوشان که من هم در سال پنجم پیش یکی از این معلم های نه چندان علیه السلام رفتم, اولین نفری بودم ک سوالای امتیازی مثلا سخته اون معلم رو حل کردم و اون درس منو تعریف میکرد و هیچ مشکلی باهام نداشت, حتی من جزو سه نفری بودم ک گفته بود به این ها جدا درس میدم و ب بقیه جدا, اما من به خاطر حرکتای ناخوشایند این معلم و ترس و بچگی و ... این وضعیت رو بیش تر از دو ماه برنتابیدم و مدرسه ام را عوض کردم, و اون دو نفر از ما سه نفر ماندند و قبول شدند و بماند که یکی از آن ها را بعدها دیدم در دانشگاه ک چندان وضعیت درسی مناسبی نداشت. و البته دوستان بسیاری از مدارس تیزهوشان دارم ک خیلی باحالن و واقعا باهوشن و دمشونم گرم و اصن من خودم دوست داشتم مدرسه تیزهوشان درس بخونم و منکرش نیستم. این ها رو حرف های امشب محمد یادم انداخت که از ناخوش احوالی های ذهنی معلمش میگفت , از همان معلم های تیزهوش ساز , ان هایی که به جای اینکه با انسان بودنشون , انسانیت را در وهله ی اول به بچه ها یاد بدن , یاد میدهند چگونه تقلب کنن, محمد نمیدانست که امسال طراح سوال های امتحان نهایی درس علوم خاله ش هست. ینی همشیره بنده حتی از اینکه طراح سوالهاشون هست محمد را خبردار نکرده بود

این در حالی بود که موقع امتحان معلم محمد اینا وارد کلاس میشه, یکی یکی جواب سوال ها را ب بچه ها میگه تا بنویسند و میگه که حالا هر کی ی چیزای اضافی کنارش بنویسه تا کسی شک نکنه و معلوم نشه و اینطوری تقلب رو در همین سن وارد زندگی بچه ها میکنه و اینطور میشه که قبح تقلب چه در سطح مدرسه و دانشگاه و چه در سطح های بالاتر دیگه از بین میره و جایی که اصول نداشته باشه, لذتی هم در کار نخواهد بود. تنها چیزی که خوشحالم کرد این بود که محمد از کار معلمشون شاکی بود نه از کار خاله اش

فاین تذهبون...

علی
۵ نظر
۱۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۹:۴۲

تازه عقد کرده بود

از خواب بیدار شدم و اولین جمله ای ک شنیدم این بود ک فرزانه فوت کرده ...

۶ نظر
۱۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۵

برنامه های تلویزیون

میگفت باید تو مصرف انرژی صرفه جویی کنیم . مثلا بعضیا تو تابستون اونقدر کولر استفاده میکنن ک دمای خونه خیلی میاد پایین ک مجبور میشن از لباسهای گرمتر استفاده کنن 

:|

۶ نظر
۱۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۱

این شعر ...

چه کسی خواهد دید 

مردنم را بی تو 

گاه می اندیشم 

خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید 

آن زمان که خبر مرگ مرا میشنوی 

روی خندان تو را کاشکی میدیدم 





پ.ن. عکس مال من نیست

شعر
عکس
۱۲ نظر
۱۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۱۳

قانون مخصوص تابستانه

قانون گذاشتیم هر کس تشنه اش شد و رفت آب بخوره واسه اون یکی هم ی لیوان آب بیاره
۹ نظر
۱۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۳:۲۹

قانون مورفی

تو هر شغلی موفق بشم تو دزدی موفق نمیشم . سابقه نداره ک همه بخابن و من بیدار بمونم و عطسه نکنم 

۸ نظر
۱۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۳:۳۲

دینام

من الان اگه تو ژاپن بودم شبا ب پام دینام می بستن تا از غلت زدنم قبل و حین خواب ، برق تولید کنن

۸ نظر
۱۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۲:۱۶

با اینا تابستونو سر بکنید :)

به دعوت از نیمه سیب سقراطی عزیز ما نیز شرکت کردیم : 


کتاب : 

"کمی دیرتر" فقط همـــــــــــــــــــــــــــــین 


شعر : 

کتاب های شعر "فاضل نظری" 


آهنگ : 

آلبوم "آتش در نیستان " استاد شهرام ناظری با کیفیت کاست

آلبوم تموم نشدنی "یه شاخه نیلوفر" محسن چاوشی


فیلم : 

 Bourne - Inside out (animation) - V for Vendetta - 1900 - The game - Inception 

امروز - بوسیدن روی ماه - اسب حیوان نجیبی است 


بازی : 

2048 آنلاین   - فلش گیم های جذاب و مورد علاقه من : Kitten - BowMan 



+ هر کس دوست داشت شرکت کنه :)

لینک
۸ نظر
۱۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۷:۲۶

حساب کردم اگه هفته ای 3 روز برم میشه ماهی 900 هزار تومن

در راستای گاز زدن میز پینگ پنگ یه سالن دیگه پیدا کردم اونور شهر . از نگهبان تایمارو ک پرسیدم یه جدول نشونم داد ک 80% هفته خالی بود . خواستم خوشحال بشم ک گفت باید کل تایم رو بخری ینی نمیتونی یه میزو بخری . 5 تا میزه . پول 5 تا میزم باید بدی . یه ساعتو نیمش میشه 75 تومن . بدون اینکه ب دوربین زل بزنم خدافظی کردم و از کادر خارج شدم :|

لینک
۱۶ نظر
۱۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۲۰

چگونه سطح انتظارات خود را کاهش دهیم

قبلنا به این نتیجه رسیده بودم ک برای موفق بودن تو روابط با بقیه باید سطح انتظارتمو بیارم پایین . ولی نمی دونستم چطور . فقط میدونستم ک راه حلش اینه . فک میکنم پیدا کردم راهشو . 


روابط بین آدما بخش های مختلف داره . من به این نتیجه رسیدم هرچی مرحله "پذیرش" بیشتر طول بکشه و مرحله "انتظار" دیرتر شروع بشه ، بهتره . مرحله "پذیرش" ینی طرف مقابلتونو بپذیرین . هر طوری ک هست بپذیرین . خوب یا بد . اگه خوشتیپه به خوشتیپی بپذیرینش . اگه زود عصبانی میشه ، به زود عصبانی شدن بپذیرینش . هر طوری ک هست همون طوری تو خاطرتون سیوش کنین . منظورم این نیست ک رفتارای بدشو تایید کنین میگم همون جوری ک هست سیوش کنین بدون هیچ گونه تصحیح . بدون ادیت . هرچقدر این مرحله طول بکشه بهتره . بهتره اصن تموم نشه این مرحله. قبلنا با هرکی آشنا میشدم 2 3 هفته ای پروندشو می بستم و بخودم میگفتم ک فلانی رو کاملا میشناسم . بعد وارد مرحله "انتظار" میشدم . ینی انتظار داشتم رفتارش خوب باشه . انتظار داشتم چون 2 دفعه سر وقت اومده تا ابد باید سر وقت بیاد . یه بار ک دیر میومد ناراحت میشدم . انتظار داشتم همه حرفامو بفهمه انتظار داشتم همون چیزی رو دوست داشته باشه ک من دوسش دارم ولی وقتی با بی میلی و بی اعتناییش مواجه میشدم ناراحت میشدم . ولی الان وضعیتم بهتر شده . دیگه بخاطر دیر اومدن کسی ناراحت نمیشم . بخاطر دروغ گفتن کسی عصبانی نمیشم و ... . سعی میکنم وارد مرحله "انتظار" کسی نشم . تمام رفتاراشونو طوری میبینم ک اولین باره . منتظرم یه رفتار جدید نشون بده . انگاری اصن رفتارای قبلیشو اصن سیو نکردم . یا هم سیو کردم و با دیدن رفتار جدیدشون ( چ بهتر شده باشه چ بدتر ) روی دیتای قبلی سیو میکنم . کاملا به این باور رسیدم ک آدمای خیلی کمی هستن ک شبیه من نوعی فک میکنن . انتظار داشتن از اطرافیان ، دیگه برام یه جور خوش خیالیه ... 


چون با اعداد راحتم بزارین یه مثال عددی بزنم : 


تو علم آمار دو تا مفهوم هست : میانگین ، واریانس . اولی رو ک همه میدونیم. دومی ینی فاصله از میانگین . 

میانگین 49-50-51 با 0-50-100 برابره . ولی واریانس گروه اول کمتر از واریانش گروه دومه . ینی هرچی عددا به میانگین نزدیک تر باشن واریانس کمتر میشه . در ثانی هرچقدر تعداد عددا بیشتر باشه ینی دیتامون بیشتر باشه نتایج قابل اسنتادتره . اینارو گفتم تا بگم هرچقدر بیشتر تو مرحله "پذیرش" باشیم بیشتر دیتا دستمون میاد واریانسشون هم کم میشه . قابل استنادتره . قابل اعتمادتره . کسی ک تو 100 مورد فرصت ، 98 بار مهربونی کرده باشه ، احتمال اینکه دفعه بعد باز مهربونی کنه بیشتر از اینه ک تو 4 مورد فرصت 3 بارشو مهربونی کرده . 

با این طرز فکر خیلی راحتتر شدم . گفتم با بقیه هم درمیون بزارم شاید بدردتون خورد :)
عقاید
۱۳ نظر
۱۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۰:۲۸

ذهنیتتون عوض میشد

دیدم همه چالشو شرکت کردن . برخلاف همیشه ( ک چالش هارو انجام نمیدم ) این دفعه گفتم این چالش فرق داره . وبلاگیه . شروع کردم از ب جواب دادن . تموم ک شد جوابا رو یه دور خوندم . دیدم شدم یه زامبی افسرده . از انتشارش منصرف شدم 

۱۱ نظر
۰۸ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۲۲

آیا من شبیه کسایی هستم ک وقتی گشنش شد میز پینگ پونگ رو گاز میزنه ؟

من حاضر

میز پینگ پونگ حاضر

راکت حاضر

توپ پینگ پونگ حاضر

سالن حاضر

ولی اجازه ندادن بازی کنیم ک اینا ماله بانوانه 

۱۳ نظر
۰۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۵۹

به هیچ وجه

با خوندن خبر اعلام ارقام قرارداد مربیان و بازیکن های لیگ  و از آنجایی که همه تیم های لیگ برتر دولتی هستن ، اینجانب اعلام میکنم بعنوان یک شهروند به هیچ وجه راضی نیستم پول بیت المال به این کار صرف بشه . علی الخصوص در مورد بازیکن ها و مربیان غیرایرانی !!!

عقاید
لینک
۸ نظر
۰۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۱

باغ بی برگی

هر موقع یه پیرمرد میبینم ک سرعت کاراش کمتر از حد معموله این قسمت از شعر اخوان ثالث یادم میفته : 


باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟

داستان از میوه هایِ سربه گردونسایِ اینک خفته در تابوتِ پستِ خاک می گوید ...

۸ نظر
۰۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۴۸

...

10

۰۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۶

کم مونده بود کتلت بشه

اینکه کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه ، خط مستقیم واصلشونه دلیل نمیشه از مغازه nام ک خارج شدیم خیابونو اریب رد کنیم تا به مغازه n+1 ام برسیم . با تچکر 

۲۵ نظر
۰۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۵:۰۸

نیمبوس ، اندی ، آرش :|

باورتون میشه از روزنامه عکس گرفتم ؟؟؟ 


بعد بگین آزادی بیان نیست 

البته این بیان اون بیان نیست :))


عکس
۱۸ نظر
۰۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۲:۴۵
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)