عقاید یک رامین

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بچه‌های دفتر» ثبت شده است

لازمه بگم از من هم کلی آثار ماندگار هست؟

جاهای مختلف آدما می‌نویسن وقتی گوشی‌شونو برای نشون دادن یه عکس یا ویدیو به یه نفر دیگه میدن، دلهره اینو دارن که طرف نزنه عکس بعدی. در مورد من این مورد به واتساپ بر می‌گرده. بچه‌های دفتر که دیگه نیازی به معرفی ندارن، (برای آشنا شدن باهاشون تگ بچه‌های دفتر رو بخونین) همیشه در حال مسخره بازی هستن و یه عده گوشی‌به‌دست هم، همیشه در حال فیلم‌برداری و عکاسی. نتیجه چی میشه؟ درست شدن کلی استیکر مضحک از همدیگه. ما دیگه تو چت‌هامون از استیکرای متفرقه استفاده نمی‌کنیم. یه کلکسیون از تمامی حالات، ری‌اکشن‌ها، تو خوبی‌ها و احساسات داریم. من دلهره اینو دارم که یه نفر بره تو تب استیکر واتساپ من و دچار حمله قلبی بشه.
بچه‌های دفتر
لینک
۴ نظر
۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۲۲:۴۰

چون چیزی ازش نمونده :))

دیروز بعنوان حسن ختام امسال با بچه‌های دفتر رفتیم بیرون. قبلا خیلی معذب می‌شدیم وقتی می‌رفتیم رستوران یا کافه. چون تعدادمون زیاده و شلوغی و سروصدای بچه‌ها نامتناهی. از گفتن «بچه‌ها آبرومون میره بسه، زشته» خسته شده بودیم. دیروز ولی دیگه تلاش نکردیم برای حفظ آبرومون. 

بچه‌های دفتر
موخر
۷ نظر
۲۷ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۲:۵۱

حیف دیگه

حیف حریم شخصی افراد مهمه وگرنه کلیپ رقص بچه‌های دفتر با آهنگ "اردک تک‌تک، تک‌تک اردک" رو می‌ذاشتم اینجا شما هم ببینین.

بچه‌های دفتر
۸ نظر
۱۲ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۱:۱۸

با خیال راحت ادامه دادیم :))

اون روز خواهر پریا (یکی از بچه‌های دفتر) اومده بود دفتر. ما هم مثل همیشه در حال مسخره بازی بودیم. یهو به هادی گفتم زشت نباشه این طوری داریم هی مسخره بازی در میاریم می‌خندیم؟ هادی گفت نه. بعد برگشت به سمت خواهر پریا گفت می‌دونی دیگه ما همه‌مون دیوونه‌ایم؟ اونم خندید و گفت آره میدونم. همه خندیدن و به مسخره بازی

بچه‌های دفتر
موخر
۳ نظر
۱۸ تیر ۱۴۰۰ - ۱۴:۰۹

استپ استپ

یکی از تفریحات سالم ما هنگام قطعی برق اسم فامیله. طوری که وقتی برق میره همه با شوق و ذوق، بدو بدو جمع میشن تا بازی کنیم. نمونه‌هایی از حماسه‌آفرینی همکاران گرامی رو داشته باشین:

  • رنگ از د : دوغی
  • رنگ از ش : شنبلیله‌ای
  • اعضای بدن از ق : قوز پا
  • میوه از ق : قره قروت
  • شغل : (همون چیزی که برای میوه و اشیا نوشتن + فروش) دوغ فروش - نارنگی فروش - فندق فروش - زنجیر فروش
  • اشیا از ن : ناو


ولی برای بالا بردن هیجان ایده‌های ناب و جدیدی بکار بردیم تا کمتر بتونن اینقدر جفنگ بنویسن :


  1. اسم و شهرت با حرف دوم: مثلا میگیم از ب یعنی دومین حرف باید ب باشه.
  2. با آخرین حرف: مشخصه دیگه.
  3. با دو حرف: دوتا حرف مشخص می‌کنیم مثلا میم و الف. میم باید اولین حرف باشه، الف هم جزو حروف کلمه باشه؛ هرجا که می‌خواد باشه. این واقعا سخت میشه دیگه.

بخاطر زیاد بودن بچه‌ها و کم شدن احتمال جرزنی، برای نمره دادن، همه کاغذشونو میدن بغل دستی‌شون :)) 

بچه‌های دفتر
۹ نظر
۱۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۱:۵۱

در راستای تکریم ارباب رجوع

به هادی گفتم "فلانی پیام داده که ویدیوش چرا حاضر نشده؟" بدون معطلی جواب داد که "گه خورده؛ الان میرم تو گروه حالشو می‌گیرم". 5 دیقه بعد پیام هادی رو تو گروه دیدم: 

"ان شالله هر موقع توضیحات ویدیو رو فرمودین به واحد تدوین ارسال خواهد شد تا تدوین ویدیو شروع بشه"

بچه‌های دفتر
۵ نظر
۱۷ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۰:۵۰

یه مشت دیوونه‌ایم

مشخصه بچه‌های دفتر چقدر شکمو هستن؟ آیا واضحه که سر شیرینی چقدر دعوای همراه با خنده شده که به راه حل اسم و ساعت نوشتن رسیدیم؟


* جریمه فرشته بخاطر این بود که شیرینی خورده بود ولی اعلام نکرده بود :))

** پریا هم خواست شیرینی بخوره، تا اومد بخوره تلفنش زنگ زد؛ رفت. نوشتیم پیش سفارش که ثبت بشه. بعدا اومد خورد.

بچه‌های دفتر
عکس
۱۰ نظر
۱۳ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۹:۳۰

باور می‌کنین؟

اگه بهتون بگم امروز 5 نفری مثل گروه سرود مدرسه، عبارت " مریم خانم، لطفا تو غذاها سیر نریزین" رو هم‌صدا خوندیم و امید ازمون فیلم گرفت تا به مامانش نشون بده بلکه تو غذاها سیر کمتر بریزه

بچه‌های دفتر
موخر
۸ نظر
۱۰ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۳:۲۱

مشکل از منه یا اونا؟

من تو یه آژانس تبلیغاتی کار می‌کنم. کارم اینه که برای مشتری‌ها پست، استوری، بنر، لوگو، کارت ویزیت ... درست می‌کنم. تو کارم شدیدا منظمم‌. شدیدا. هیچ وقت از برنامه کاریم عقب نیفتادم که هیچ همیشه جلو هم بودم. لیست تمامی کارامو با تفکیک تاریخ و نوع و تعداد (بیشتر از ۴۰۰۰ تا عکس درست کردم این ۹ ماه اخیر) نوشتم‌. باوجود اینکه سیستم ورود خروج نداریم، من هر روز ساعت ورود خروج خودمو یادداشت می‌کنم‌. ولی بقیه نفرات اصلا این طوری نیستن‌. کارها دیر میشه. برنامه‌ریزی نمیشه کارا، همیشه دقیقه نودی می‌رسه کارها. این تفاوت‌ در نظم واقعا داره اذیتم می‌کنه. بذارین مثال بزنم.

انجام یه پروژه، ۵ روز زمان می‌بره. قسمتی از این پروژه هم بعهده منه ولی درست ۵ دیقه قبل از تحویل به مشتری، به من میگن. یهو میان میگن رامین فلان کارو هم انجام بده. دیر کردیم. لطفا زود برسون. من :| . الان آخه؟ ۵ روز هیچی به من نمیگین، ۵ دیقه مونده خبر میدین؟ این درسته آخه؟؟ 


به نظرتون چیکار می‌تونم بکنم؟

بچه‌های دفتر
۱۴ نظر
۱۴ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۳:۲۰

گنگز

من تو یه دفتر تبلیغاتی کار می‌کنم. ما بعضا یه سری ایده مسخره به ذهن‌مون می‌رسه، همگی با هم کارو ول می‌کنیم تا اون ایده رو اجرا کنیم. یه روز دیدیم همه سوییشرت کلاه‌دار پوشیدیم، گفتیم یه عکس بگیریم شبیه این گنگای آمریکایی بشیم. عکس رو گرفتیم،یه بکگراند مناسب هم گذاشتم پشتش. شد این عکس. 


+ می‌پرسین من کدومم؟ اون نه اون یکی‌ام

بچه‌های دفتر
عکس
۲۰ نظر
۰۵ دی ۱۳۹۹ - ۲۲:۴۵
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)