نمیدونم بخاطر بالا رفتن سنمه یا چی. شک میکنم. تازگیا به افکارم، به حرفام، به حرفایی که اینجا زدم، شک میکنم. نکنه درست نباشن؟ از کجا معلوم حرفای من درست باشه؟ از کجا معلوم من همه چی رو میدونم که بتونم نظر بدم؟
احساس میکنم یه روز حسرت این روزامو قراره بخورم. به رامین عزیزم در آینده: خستم. حالم خوب نیست. فکرم درد میکنه.
این بالا ابر و مه، مضطرب از تو له
منزجر از خونه، مثل مار از پونه
در پی روزنه، پشت سر پر تنش
پیش رو ممتنع، سرنوشت مبهمه
مثل برق و باد گذشت، داستانم همین شد
تو حیاط خونمون حتی آسمانم زمین خورد
از اون طرف آینده شد از آن کیا؟
ما نشستیم به دوخت و دوز پارگیا
دوست خوبم، وحشی بافقی میگه
توان با شوق کوهی را زجا کند
فسرده خار نتواند ز پا کند
گاهی اوقات باید بپذیریم که بعضی از آدمها فقط میتوانند در قلبمان بمانند، نه در زندگیمان.
خوردمش
امروز
گفتم بیام بهداری نشون بدم
تو دلم باشه خیالم راحته
هرجا میرم هست دیگه؛ دلبرو
خیالت جمع درد نمیکنه
فقط دیگه نمیشه دیدش
آخه دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن
ولی
خدایا، رحم کن به کسی که تنها سرمایهاش امید و تنها سلاحش گریه است.
غم نبودنت توی افتتاحیه خیریه امسالو چه جوری تحمل کردی؟ خیریهای که سه سال توش زحمت کشیدی، جون کندی، عرق ریختی، گریه کردی، خندیدی و حالا، مجبوری وسط بیابون باشی و پست بدی؟
بعد کلی تلاش و حفظ تدابیر امنیتی، سر پاس شبانه با گوشی دوستش وارد اکانت میشود و با دیدن ۵۷ نظر جدید گل از گلش میشکفد در ساعت
+کامنتارو هر وقت اومدم مرخصی جواب میدم. شرمنده
طبق محاسبات من احتمال صعودمون به گروه بعد 73 الی 84 درصده.
به همه چی؛ به همه جا؛ به هر موقعیت. تو تصمیمگیریهام اونقدر لفتش میدم که فرصتم میسوزه یا هم اینکه تلاش میکنم ولی چون دیر باخبر شدم از موضوع، باز نمیرسم. حتی وقتی به یه موضوعی هم که فکر میکنم، فرداش تو اخبار میخونم که همون موضوع نابود شده، پر شده، حذف شده، گرون شده، تموم شده و ... . چرا اینقدر جواب نه میشنوم؟ چرا اینقدر ریجکت میشم؟ قبلا دیفالت این بود که با اتفاق افتادن چیزی که میخواستم، خوشحال میشدم و اگر نمیشد، ناراحت میشدم. اما الان هیچ عکسالعملی ندارم به اتفاقات. نه خوشحال میشم مثل قدیم و نه ناراحت. انگار عادت کردم به دیدهنشدن، شنیدهنشدن، قبولنشدن. عادت کردم به نه شنیدن. با همه این تفاسیر، ناامید نیستم. بدبین نشدم. افسرده نشدم. هنوز چیزهایی هستن که خوشحالم کنه؛ هرچند کوجیک. شاید این شرایط، یه حالت ایدهآل باشه و من حواسم نیست و قدرش رو نمیدونم. چرا حواسم نیست؟ نکنه موقعی بفهمم که دیر شده؟ چون
یه مدتیه که به خودم میگم بیا باهم حرف بزنیم، اما خودم در جواب به خودم، مثل زنهایی که دیگه علاقهای به شوهرشون ندارن و در آستانه طلاقاند، میگم
ای رامین !
ای خودم !
از غذا عکس نگیر. هر رستورانی رفتی یا سر هر سفرهای نشستی، با دیدن غذاهای خوشرنگ و لعاب، باید خدارو شکر کنی، نه که با گوشی از غذا عکس بگیری. بحث ژانر Food photography جداست. غذا حرمت داره. سفره حرمت داره. حرمتشونو نگه دار.
سی سال بعد قرار به خودم بگم
Now that we have learned to fly the air like birds, swim under water like fish, we lack one thing; to learn to live on earth as human beings.
-George Bernard Shaw
اونی که رو نداشت، تو داشت ولی میدونست چشه
مدام با خودش گفت از این بدتر هم میتونست بشه
مزیت mute کردن همه 480 تا چتات به غیر از 40 نفر، اینه که وقتی نوتیفیکیشن میاد نمیگی بعدا نگاه میکنم؛ همون لحظه چک میکنی چون
ای رامین !
ای خودم !
گناه براى غیر گناهکار نیز شوم است، اگر گنهکار را سرزنش کند به آن گناه مبتلا مىشود، اگر از او غیبت کند گنهکار شود و اگر به گناه او راضى باشد، شریک وى است.
نهج الفصاحه ح 1623