با علی چت میکردم. امیرحسین کنارم بود. گوشیمو گرفت سه خط جمله معمولی بدون هیچ نشونه خاصی نوشت واسه علی. گوشیمو پس گرفتم دیدم علی نوشته «این ادبیات رامین نیست»
یه روز که داشتم سر پست قدم میزدم، یه موضوع به ذهنم رسید. اینکه چه چیزایی منو یادم دوستام میندازه. به دوستام فکر کردم و دنبال اولین نشانهای بودم که با شنیدن یا دیدنشون یاد اونا مبفتم. وقتی اومدم مرخصی، مصاحبه نیکولا رو شنیدم، گفتم باید پست خودمو در مورد نشانهها بنویسم.
بعد مدتها دور هم جمع شدهبودیم. چند ساعت رو باهم گذروندیم. وقتی داشتیم با امیرحسین، علی رو میرسوندیم خونه، یکی از بچههای دانشگاهو تو کوچه دیدیم. چند دیقه حرف زد و رفت. بعد رفتنش :
گفتم : معیارت چیه ؟
گفت : خوش اخلاق باشه . بخاطر خودش میگماااااا . خودش اذیت میشه بعدا
+ بحث به هیچ وجه جدی نبود . نیاین بگین این پست فلانه و بیسار
آهنگ خارجی خیلی کم گوش میدم . سالی یکی دو تا . چه برسه ب اینکه حفظش کنم . یه آهنگی بود ک چن ماه پیش یه نفر بصورت اتفاقی بهم داده بود . ریتمش خوب بود . من هم همین طوری خوشم اومده بود و حفظش کرده بودم . تو ماشین بودیم . دوستم گفت بزار یه آهنگ خارجی باز کنم . باز کرد . همین آهنگ بود . از لحظه خوندن خواننده منم شروع کردم ب خوندن ک یهو ب دوست بغل دستیش اشاره کرد گفت سلیقه اش عوض شده . اون یکی هم گفت آره . میبینی که حفظه کل آهنگو . هیچی نگفتم