ای رامین!
ای خودم!
من میدونم تو چیارو رد کردی و به اینجا رسیدی. من از همه بهتر میدونم. راه طولانیای بود. هر چقدر هم حس کردی عقبی یا کمی، یادت بنداز گذشته رو
در راستای چیزایی که از خواهر خوبم، نگار، یاد گرفتم باید بگم یه سری تکنیک تو چت کردن که خیلی کمکم کردن. مثلا
1. هر لحظه وسط چت کاری برامون پیش بیاد، همون لحظه میگیم "من برم" و طرف مقابل رو وسط حرف نزدن نمیکاریم. غیب نمیشیم.
2. اگه وویس بدم و خسته باشه، مینویسه "میتونم بعدا گوش کنم؟" خیلی تکنیک خوبیه. میفهمم خستهست. دیگه فکر نمیکنم عه سین رده ولی چرا گوش نداده؟ نکنه مزاحمم؟ نکنه خودشو داره میگیره؟ و هزار تا فکر اشنباه دیگه. همون لحظه اول میفهمم ماجرا چیه.
3. اعلام وضعیت روحی و جسمی. مثلا نگار اول چت مینویسه من داغون و عصبانی هستم. این باعث میشه من حالت روحیشو بفهمم. عین وضعیتی که تو واقعیت ببینمش تشخیص میدم که حالش خوب نیست.
4. وقتی یه وویس طولانی بده، بلافاصله بعدش بصورت نوشته میگه که در مورد فلان موضوعه و اورژانسی نیست تا منم در جریان باشم که منتظر چی باشم.
5. موضوعات جدی شامل اختلاف عقیده یا سوتفاهمها 90 درصد به بالا بصورت تلفنی انجام میشه. نه بصورت چت. تو تلفن 5 دیقهای حل میشه ولی تو چت حداقل نیم ساعت! اونم اگه کامل بتونیم حرفامونو بزنیم.
6. تو ساعاتی که میدونیم طرف مقابل سرکاره، پیام نمیدیم.
تو بین خوشگلا، دنبال خوبش میگردی اما من بین خوبا، دنبال خوشگلش میگردم
تو محیط اطرافم، تو اینستا و توییتر، کلی پست و نوشته میبینم با این مضمون که دختر/پسری که فلان طوره کنسله. اگه پارتنرت فلان کار رو کرد، کات کن. اکثرا در مورد قطع کردن، تموم کردن، حذف کردن، ول کردن رابطهها (چه عاطفی چه دوستی) حرف میزنن. خیلی کم میبینم کسی در مورد بخشش حرف بزنه. از اینکه تو چه شرایطی آدما رو ببخشیم. چطوری معذرت خواهی کنیم. مراحلش چیه. اگر کار اشتباهی کردیم تو رابطه، چطوری جبرانش کنیم. چطوری یه رابطه خوب دوستی رو نگه داریم. از این مدل حرفا کم میبینم. با هر اشتباهی اگه بخوایم بقیه رو کنسل کنیم، هیچکس قرار نیست بمونه برامون. همه حذف میشن. خودمون هم قراره اشتباه کنیم تو آینده. بقیه هم قراره مارو حذف کنن.
نمیدونم بخاطر بالا رفتن سنمه یا چی. شک میکنم. تازگیا به افکارم، به حرفام، به حرفایی که اینجا زدم، شک میکنم. نکنه درست نباشن؟ از کجا معلوم حرفای من درست باشه؟ از کجا معلوم من همه چی رو میدونم که بتونم نظر بدم؟
احساس میکنم یه روز حسرت این روزامو قراره بخورم. به رامین عزیزم در آینده: خستم. حالم خوب نیست. فکرم درد میکنه.
یک روز
من سکوت خواهم کرد
و تو آن روز برای اولین بار
مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید
این بالا ابر و مه، مضطرب از تو له
منزجر از خونه، مثل مار از پونه
در پی روزنه، پشت سر پر تنش
پیش رو ممتنع، سرنوشت مبهمه
مثل برق و باد گذشت، داستانم همین شد
تو حیاط خونمون حتی آسمانم زمین خورد
از اون طرف آینده شد از آن کیا؟
ما نشستیم به دوخت و دوز پارگیا