یاد یه خاطره از سربازیام افتادم. قول داده بودم از سربازی دیگه چیزی تعریف نکنم ولی حالا که کامنتها بستهست میگم. میگرنم عود کرده بود. اونقدر شدید که اورژانس اومد بردتم بیمارستان. بگذریم که آمبولانس طوری رانندگی میکرد که اگه سنگ کلیه داشتم همونجا دفع میکردم از بس تکون خوردم. تو بیمارستان بهم قرص دادن. بهتر شد حالم. وقتی برگشتم یگان، شب بود. از بیخوابی داشتم میمردم. فقط میخواستم چند ساعت پشت سر هم* بخوابم. افسرنگهبان هر یه ساعت میومد بیدارم میکرد میپرسید «خوبی؟»
* من پستهام 12-24 بود. یعنی 12 ساعت پست میدادم. 24 ساعت استراحت. دوستایی داشتم که 2-4 بودن. 2 ساعت پست، 4 ساعت استراحت که عملا 3 ساعت میشد خوابید. دیر اومدن پست بعدی، لباس پوشیدن و در آوردن، رفتن به پست و برگشتن نزدیک یه ساعت طول میکشید. یعنی تو طول روز نمیتونستن بیشتر از 3 ساعت پشت سر هم بخوابن. و این شرایط رو باید 40 50 روز بیوقفه تحمل میکردن تا نوبت مرخصیشون برسه. 40 روز پشت سرهم 2-4 پست دادن نه تنها غیرقانونی بود، بلکه ظلمه. ظلم. از کسی که اجازه نداشت تو طول روز 5 - 6 ساعت پشت سرهم استراحت کنه انتظار داشتن از جون خودش بگذره و از میهنش دفاع کنه. سر پست نخوابه. عین اون مثل که "سگ را گشادهاند و سنگ را بسته!". همه بچهها عصبی میشدن، هیشکی تو حالت عادی نبود. همه دنبال دعوا میگشتن ناخوادآگاه. هر روز جرو بحث، هر روز دعوا بین بچهها. دعوا هم که علنی میشد، تنبیه واسه همه بود. دوباره یه دعوای دیگه بابت تنبیه دستهجمعی بین کسایی که دعوا نکرده بودن با اونایی که مقصر بودن و ... همین جوری ادامه پیدا میکرد. من فقط یه ماه 2-4 پست دادم. حتی منم خشن شده بودم، زود از کوره در میرفتم. ولی میدونستم با دعوا چیزی حل نمیشه.