در مورد روابط انسان سه نوع حق داریم. حق الله، حق الناس و حق النفس. مورد آخری میگه انسان در مورد خودش هم باید یه سری حقوق رو رعایت کنه. نباید کارایی رو بکنه که ضررش بیشتر از سودش باشه. نباید به بدنش آسیب بزنه. چون بدنش مال خودش نیست. امانته دستش. در بالاترین حالت میگه حتی حق نداره خودشو بکشه. چرا؟ چون جونش هم مال خودش نیست. اونم امانته. طرز برخورد با جنس امانت چیه؟ ازش محافظت میکنن، مراقبت میکنن تا آسیبی بهش وارد نشه. تا اینجا درست؟
بعد تو میای جون یکی دیگه رو -که ارزشمندترین دارایی هر کسه-، به بهانه اینکه آبروت رفته میگیری؟ آبروت الان رفته، نه اون وقت. چی شد که فکر کردی تو صاحب جون آدمایی؟ تو حتی صاحب جون خودت هم نیستی، چه برسه به بقیه. کی به تو اجازه داده خودت رو مالک یه نفر بدونی؟ اونم کی؟ دخترت/خواهرت/همسرت/مادرت. به عقیده تو اینا ناموسن، درسته؟ مگه نباید از ناموس باید دفاع کرد؟ مگه کشور هم با طرز فکر تو ناموس محسوب نمیشه؟ وقتی به کشور حمله میکنن ازش دفاع میکنی دیگه. چرا؟ چون ناموسته. ولی الان چیکار کردی؟ نه تنها از ناموس دفاع نکردی، بلکه کشتیش. با افتخار هم به همه نشون دادی کارتو. من اصلا کاری ندارم این مفهوم ناموس اصلا درسته یا نه ولی حداقل میدونم تو که اینکارو کردی بهش اعتقاد داری. ولی کاری که کردی با ایدئولوژیت یکی نیست. در تضاده. عقیدهات میگه از ناموس دفاع کن. ولی تو دقیقا برعکسشو انجام دادی. دقیقا برعکسش. کاش حداقل به چیزی که خودت بهش معتقد بودی بیشتر فکر میکردی. عمیقتر فکر میکردی ... کاش
غیرقابل انکارترین قسمت ماجرا اینجاست که این اتفاق، باعث مرگ یه آدم شد. یه آدم.
حیوون هاهم با هم نوع خودشون اینکارو نمیکنن
ببینید ما به کجا رسیدیم!