عقاید یک رامین

چون چیزی ازش نمونده :))

دیروز بعنوان حسن ختام امسال با بچه‌های دفتر رفتیم بیرون. قبلا خیلی معذب می‌شدیم وقتی می‌رفتیم رستوران یا کافه. چون تعدادمون زیاده و شلوغی و سروصدای بچه‌ها نامتناهی. از گفتن «بچه‌ها آبرومون میره بسه، زشته» خسته شده بودیم. دیروز ولی دیگه تلاش نکردیم برای حفظ آبرومون. 

جمعه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۰، ۱۲:۵۱ ب.ظ

 ۷ تا نظر تا الان نوشتن

گفته بودم به محیط کارت حسودیم می‌شه؟
چرا هرجا مشغول می‌شی جمع‌تون باحاله؟
همون بچه‌هان. باهاشون دیگه همکار نیستم ولی رابطه‌ام قطع نشده. ایشالا قسمت شما هم بشه این جمع‌ها. 
اصلاً درستشم همینه!
موقع رفتن می‌خواستم بریم از بقیه میزها طلب حلالیت کنیم :))
آبرو سیری چند؟ خوشی و دل خوش رو عشق است :)
البته آبرو هم نیازه‌ هااا ولی خب اولویت اول مون نیست دیگه
فقط همینا خاطره میشن:)
همین طوره :)
بین همه تعریف های مسموم از محیط های کاری
این توصیف باحال چه میچسبه به ادم.
خوش گذشته باشه:)
ممنون از لطف شما :)
وبلاگ خوبی دارید. از وبلاگ ما هم دیدن نکنید، شلوغ میکنید اونجا آبرو برا ما هم نمیذارید


+ ملت از خداشونم باشه با شماها زیر یه سقف غذا بخورن و حال و هوای قشنگ تون رو استشمام کنن. والا
چشم :) 

+ کم سعادتن بخدااا
سلام سال نو مبارک :)
کار خوبی کردین :دی
سلام. عید شمام مبارک باشه :)
ممنونم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)