عقاید یک رامین

شعر 16

تو دیگه داری می‌ری ، این اختتام رویاست

این آخرین سکانسِ فیلمِ کازابلانکاست


من همفری بوگارتم ، مغرور و بی‌تبسم

تو اون زنی که می‌ره با مردِ نقش دوم


بارون بباره یا نه ، صحنه دراماتیکه

تصویرت از تو چشمام می‌ریزه چیکه چیکه


دوربین یواش یواش از تو صحنه می‌ره بیرون

من می‌مونم با سایه‌م، من می‌مونم با بارون



این اشکا مصنوعی نیست ، تو دیگه داری می‌ری

داری چشاتو از من، از نقشِ من می‌گیری


راهی نمونده باقی، فیلم‌نامه اینو می‌گه

من و یه جای خالی، تو و یه مردِ دیگه 


از وقتی که نگاهت از تو نگاهم رد شد

این فیلم عاشقانه ، یه فیلمِ مستند شد


بازی دیگه یادم رفت ، نقشم خودِ خودم بود

نقش کسی که چشماش لبریزِ عشق و غم بود 


اسکارُ من می‌گیرم ، اما چه فرقی داره

نقش سیاهی لشکر ، با یه ابرستاره


وقتی تو رو ندارم، وقتی تو دورِ دوری

وقتی باید بسازم با حسرت و صبوری


این فیلم موندگاره ، گیشه‌ها قبضه می‌شن 

اما بازم من بی تو ، اما بازم تو بی من 


تو دیگه داری می‌ری ، این آخرین پلانه

تیتراژ میاد و آهنگ ، همراه این ترانه 


یغما گلرویی

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۶ ب.ظ

 ۰ تا نظر تا الان نوشتن

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)