- پنجم ابتدایی میخوندم. تو پاگرد پلههای توی مدرسه واستاده بودم و دوستم، امین، پایین پلهها داشت منو نگاه میکرد. یادم نیست چیکار کرده بود که ازش حرصی شدم و با شیطنت بهش گفتم "خر". دوتایی میخکوب شدیم. اولین بارم بود که داشتم فحش میدادم. اولین بار تو 11 سالگی! انگار امین هم اولین بارش بود که فحش میشنید یا حداقل از من انتظار نداشت فحش بدم. چند ثانیه فقط به هم زل زدیم. آخرش ازم پرسید "به من فحش دادی؟" یادم نیست چی گفتم یا چه عکسالعملی نشون دادم.
- دوم راهنمایی بودیم. زنگ ورزش بود. با دوستم عطا فوتبال بازی میکردیم. عطا تو تیم مقابل بود. وسط بازی بحثمون شد. فحش اولو دادم. اونم فحش داد. فحش دومو دادم. بازم جواب داد. خواستم یه فحش دیگه بدم ولی چیزی به ذهنم نمیرسید. مکث بیش از حد هم وسط بحث چندان به نفعم نبود. همون فحش اولی رو دوباره دادم. خندش گرفت. از اینکه چقدر دایره لغاتم تو فحش کوچیکه. منم خندم گرفت. از اینکه اگه عطا فحش بعدی رو میداد، من قرار بود دومین و آخرین فحشی که بلد بودم رو برای برای دوم استفاده میکردم. همه چیز ختم به خیر شد.
این خاطراتی هستن که همیشه تو ذهنمن. خصوصا وقتی که دارم تو پیادهرو از کنار چند تا پسربچه مدرسهای رد میشم، پررنگتر میشه برام. خدا خدا میکنم حرف بدی بهم نزنن ولی بعد دو ثانیه یه سری الفاظ استفاده میکنن که من شرم میکنم از بیانشون. این موضوع فقط به ایران محدود نیست. تو فیلمای الان ثانیه به ثانیهاش پر از کلمات زنندهست. در حالیکه فیلمای قدیمی رو میبینی، چه خانوادگی، چه اکشن، هیچ ناسزایی نمیشنوی. شما فکر کن وسط کازابلانکا، همفری بوگارت فحش ناموس بده. قابل تصور هم نیست حتی.
در کل فحش رو هیچ وقت دوست نداشتم. نه تنها فحش، بلکه کسایی که فقط با فحش حرف میزنن، یا اونایی که صمیمیت زیاد رو مساوی با فحشای رکیکتر میدونن. به نظرم وقتی نمیتونیم یا بلد نیستیم با آدمای دیگه حرف بزنیم، دست به دامن فحاشی میشیم. انگار یه راهیه برای تحقیر طرف مقابل. برای تحریک طرف مقابل.
یک نکته هم اینکه بعضی از ما برخی الفاظ و کلماتی که هیچوقت به زبان مادری استفاده نکردیم در جریان یادگیری یک زبان دیگر بهراحتی استفاده میکنیم. چون میبینیم در فیلمها و ترانهها و ... بهصورت عادی استفاده میشود. انگار شدت زشتیش برایمان محسوس نیست.
بنده خدا کلی سرخ و کبود و آبی و رنگای دیگه شد و عرق شرم به پیشونیش نشست، نگاهشو دوخت به ترک وسط کاشیِ کف کلاس و بعد از کلی مِن و مِن گفت: مرغ خانگی!
ما اولش فکر نمیکردیم برای «این» این همه اذیت شد و فکر کردیم داره شوخی میکنه (چون به شدت شوخ بود) ولی دیدیم نخیرا، جدی جدی بدترین فحشی که این آدم بلده بده، اصلاً از نظر ما فحش حساب نمیشه و ما به عنوان غذا مصرفش میکنیم! از اون روز هر بار که فحشی شنیدم یا خودم وادار شدم فحشی به زبون بیارم، بدون درنگ یادش افتادم و شرمندگی همهٔ وجودمو گرفته که میشه توی این جامعهٔ نسبتاً عصبی باشی و خودت هم به خاطر اقلیت بودنت بالاخره همیشه سایهٔ یه صحبتایی روت باشه ولی فحش حتی «بلد» هم نباشی، چه رسد که بخوای به زبون هم بیاریش...
وقتی ازش چیزی نخریدیم فحش ناموس داد بهمون . هاها .
+ ببقشین که من بیادبم😶