عقاید یک رامین

دیروز

دیروز رفتم مقدمات کارم رو شروع کنم 

ی سری مذاکراتی باید میکردم . 

صبح رفتم دانشگاه تا ساعت 10:30 اونجا بودم بعد رفتم شرکت علی اینا 

بعدش قرار بود با علی بریم سر مذاکره واسه کار . رفتیم . ب نتیجه خوبی نرسیدیم . از 10 روز دیگه قراره کارو شروع کنم . 

ببخشید ک نمی تونم در مورد کار حرف بزنم 

شب ساعت 9:30 رسیدم خونه 

خیلی روز پر مشغله ای بود . دوست داشتم بنویسم در موردش ولی اینقدر خسته بودم ک



+ دیروز بالاخره فرد مورد نظر را سورپرایز کردم . بعد ی هفته :|

يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۵۳ ب.ظ

 ۶ تا نظر تا الان نوشتن

خسته نباشین:)
موفق باشین:)
:)
مممنون :)
مرسیات :)
خیلی دوست داشتم توضیح بیشتر بدم ولی حیف اجازه ندارم . 
سلام :)
همش درگیر مذاکره بودیداااا... :))
سلام :)

آره والا :)))

ولی زیادم بد نبود :)
به سلامتی
موفق باشید :)
مرسیات فراوان :)
آخ آخ آخ:D
ی سوال. خوشحالین الان؟:D
از اینکه قراره این کارو بکنم خوشحالم 
ولی از اینکه 10 روز بعد شروع میشه ناراحت 
یه سوال :
بعد ها که انجام شد می تونید در موردش حرف بزنید؟!
بله بله مطمئنا 
خودم ک خیلی دوست دارم در موردش حرف بزنم
پس خوبه :)
ما هم خیلی مشتاقیم که بدونیم جزئیات این کار بزرگ چیه... :)
امیدوارم زیاد منتظرتون نذارم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)