عقاید یک رامین

اتاق بهمن

از صبح با امیرحسین رفتیم دنبال امضا گرفتن از جاهای مختلف واسه تسویه حساب 

نصفشو انجام دیدیم . نزدیکای ظهر بود ک رفتیم خوابگاه پیش بهمن . علی بخاطر پروژه بهمن دیروز رفته بود خوابگاه ، شب هم اونجا خوابیده بوده . ما ک رسیدیم تقریبا کارش تموم شده بود . تو اتاق بودیم ک تو تلگرام واسه من ی پیام اومد . امیرحسین داشت ی جیز جالبی تعریف میکرد نتونستم گوش بدم چی میگه . پیام این بود :

خاله چن شب پیش برام ی ماجرا تعریف کرد...

دوشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۴۶ ب.ظ

 ۴ تا نظر تا الان نوشتن

اینجا چرا شکلک تعجب ندارههههههههههههههههههه؟؟؟
سلام :) 
تعجب داره ؟ :)) 
بزارین بهتر بپرسم 
تعجب داره ک من تو تلگرام  ی ربات شخصی درست کردم ک هر اتفاقی ک تو اینستاگرام و جی میلم و ... میفته بهم بگه ؟
اصن تلگرام چی هست؟:)))))
ینی نمیدونین ؟؟؟ :))
خوردنیه؟:D
:))

بله . خیلی هم خوشمزه ست :))
ما ک از این چیزا نداریم
شما جای ما لذت ببرین:D
بله بله :)

حتمن :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)