عقاید یک رامین

خاطره ای از پرویز پرستویی

یادمه هشت سالم بود . یه روز از طرف مدرسه بردنمون کارخونه تولید بیسکوییت ما رو به صف کردن و بردنمون تو کارخونه که خط تولید بیسکویت رو ببینیم. وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت میداد بیرون خیلی از بچه ها از صف زدن بیرون و بیسکویتایی که از دستگاه میزد بیرون رو ورداشتن و خوردن. من رو حساب تربیتی که شده بودم میدونستم که اونا دارن کار اشتباه و زشتی میکنن . واسه همین تو صف موندم ولی آخرش اونا بیسکویت خورده بودن و منی که قواعدو رعایت کردم هیچی نصیبم نشده بود .


الان پنجاه سالمه ،اون روز گذشت ولی تجربه اون روز بارها و بارها تو زندگیم تکرار شد . خیلی جاها سعی کردم که آدم باشم و یه سری چیزا رو رعایت کنم ولی در نهایت من چیزی ندارم و اونایی که واسه رسیدن به هدفشون خیلی چیزا رو زیر پا میذارن از بیسکوییتای تو دستشون لذت میبرن . از همون موقع تا الان یکی از سوالای بزرگ زندگیم این بوده و هست که خوب بودن و خوب موندن مهمتره یا رسیدن به بیسکوییتای زندگی؟ اونم واسه مردمی که تو و شخصیتت رو با بیسکوییتای توی دستت میسنجند!

پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۳۷ ب.ظ

 ۳ تا نظر تا الان نوشتن

یاد وب ذهنیاتتون افتادم...
یادش بخیر...

+
به نظر من خوب بودن مهمتره!

البته این یه چیز آرمانیه و در حد یک شعار!
باید ببینم تو عمل هم میتونم واقعا همینو بگم...
نمیدونم...
میگما قبلن اینو ی جا نوشته بودم :)) یادم نمی اومد :) مرسی ک گفتین 
بله بادش بخیر 

+ موافقم :)
خواهش میکنم :)
من فک کردم تعمدی دوباره نوشتید... :)
نه . همین جوری ب ذهنم رسید ک بزارمش :)
اگر معیار زندگی رو حرف و نظر مردم، قرار بدیم درسته، باید دنبال بیسکویت بیشتر باشیم؛
ولی معیار، رضایت خداست.
اون ک بله . 
ولی بندگان خدا هم بعضی وقتا عادلانه برخورد نمی کنن
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)