دوربینمو تازه خریده بودم . رفته بودم پارک باهاش عکس بگیرم تا قلقش دستم بیاد . یه 5 ، 6 تا پسر بودن ک داشتن پارکور تمرین میکردن ، با مربی البته . مربی شون چن سال ازشون بزرگ تر بود . پارک در امتداد خیابونه . وسطش . برای رفتن ب پارک پل هوایی هست . رفته بودم رو پل هوایی تا از بالا عکس بگیرم . ی چن تایی عکس از کلیت پارک گرفتم . بد نشده بودن . یاده ی قابلیت دوربین افتادم ک با نگه داشتن شاتر حدود 50 تا عکس پشت سر هم میگیره با کیفیت پایین . جون میده واسه عکاسی از حرکت سوژه با سرعت زیاد . تا حالا امتحانش نکرده بودم . گفتم بزار از این پارکوربازا (!) عکس بگیرم ولی یاد این افتادم ک نباید بدون اجازه از کسی عکس گرفت . بعد ب خودم گفتم خب نگهشون نمیدارم . پاکشون میکنم . منتظر شدم تا مربی شون یه حرکت تازه براشون بزنه تا یاد بگیرن . همین ک شروع کرد من هم عکس گرفتم . دکمه پلی رو زدم ببینم عکسا چطور شدن ک یهو دیدم مربی شون عین یوزپلنگ داره میدوئه سمت پله های پل بیاد دخلمو بیاره :)) نمی دونم از کجا فهمید که دارم عکس میگیرم ازش :)) طبق محاسباتی ک کردم دیدم من اگه دوربینو بزارم تو کیف و بعدش بدووم نهایتا تو اون یکی پله ها بهم میرسه . نتیجه گرفتم فرار نکنم . همه این فکرها در کسری از ثانیه افتاد . مربی همون طور ک داشت میدووید منو هم نگاه میکرد . منم خیلی بی اعتنا بهش نگاه کردم و بعد سرمو چرخوندم و دوربینو گرفتم جلو چشمم ک دارم از درختای اونور عکس میگیرم مثلا . فک میکنین چی شد ؟ هیچی . مربی انتظار داشت من با دیدنش ک داره ب سمتم میدوئه دستپاچه بشمو فرار کنم . وقتی دید هیچ عکس العملی نشون ندادم همین ک رسید ب پله وایستاد . دیگه نیومد بالا برگشت پیش گروهش . خونه ک رسیدم عکسارو نگاه کردم . نورشون خوب نشده بود . تاریک بودن عکسای مربی . همشو پاک کردم .
نتیجه اخلاقی :
هیچ وقت سریع فرار نکنین
با طمانینه فرار کردن هم گزینه خوبیه :))
چقد مربیه ضایع شده هاااا :))
حال شما؟
برا مسابقه ی آنه،راهنمایی نیازمندیم!
به نظرتون برم تو مکان های عمومی با مردم به لهجه های مختلف گپ بزنم بهتره
یا اینکه یه متن طنز رو بخونم؟
متن پیدا نمیکنم! مخم داره سوت میکشه:-D
چه کنم؟