عقاید یک رامین

مجله عکس 10 - بازار گردی چن ساعته

دومین بازار گردی

این بار 9 نفره

+ بعضی با ادیت ، بعضی بی ادیت 

قرار مون ساعت 10 صبح بود . تو حیاط بازار امیر . بازار امیر ، بازار طلا فروشاست . طبق معمول از همه زودتر رسیدم سر قرار . حیاط جالبی بود . پره از مغازه های قدیمی . پر از آدمای قدیمی . بچه ها تک تک میرسن . چن دیقه به سلام و احوال پرسی میگذره . 6 نفر بودیم . بقیه قرار بود بعدن ب گروه اضافه بشن . شروع میکنیم به عکاسی . من همچنان عکسای پشت صحنه ای میگیرم : 

 سالار - در حال عکس انداختن 

رفتیم تو بازار . به یه جایی رسیدیم ک سوژه های جالبی بود . امیررضا خواست لنزشو عوض کنه . لنزو از از کیفش در آورد گذاشت رو فرشا . چی از این بهتر : 

یه نفر دیگه هم ب جمعمون اضافه شد . بابک . شدیم 7 نفر . جمع جالبی بودیم . 3 نفر عمران ، 2 نفر معماری . یه نفر برق . نمیدونم بابک چی خونده . بابک از همه مون بزرگتر بود . اینو بعدن فهمیدیم . هم چنان من دنبال سوزه میگشتم . این دوچرخه رو دیدم . عکسو گرفتم . کاش اون پله هه نبود :|

بابک در بک گراند دیده میشود . 

مدل شدیم رفت :))) ب تقاضای دوستان مدل شدم . تا حالا مدل نشده بودم . ی حس خاصی داشت :)) معلومه ذوق زدم ؟ :))) البته گرفتن این عکس یه کم طول کشید . بازار شلوغ بودا ولی موقع عکس گرفتن کسی پیدا نمیشد . 2 نفر هم ک رد میشد عکسو میگرفتن بعد میدیدن بد شده . خلاصه بعد تلاش های فراوان گرفتن این عکسو . عالی نشده ولی بد هم نشده . من ک دوسش دارم :)

در همون حین ک من مدل بودم این صحنه رو شکار کردم :) 

اینو دیدم خوشم اومد 

به یه جای خفن رسیدیم . حدودا نیم ساعت اونجا بودیم . بچه ها کلی عکس گرفتن . از انجایی ک من سه پایه نداشتم عکسای خوب کمتری گرفتم . کلا نور بود و فرش بود و گردخاک . بهترین عکس مهرداد گرفت . مال من هم بد نشد : 

لازم ب ذکره ک من تو این مدت کلی عکس پشت صحنه گرفته بودم . بخاطر حفظ حریم شخصی دوستان نمی تونم بزارمشون :) مردم با دیدن ما ( 7 نفر دوربین به دست ) فکر میکردن ک توریستیم . به راسته ای رسیدیم ک پر از خوردنی بود . البته نه بصورت خام . 

رسیدیم ب ی حیاط رو باز . ی حوض داشت با شیر آب . 3 نفری حمله کردیم به عکس گرفتن و هی میگفتیم من اول دیدم :)) ولی همچنان هر سه مون عکس میگرفتیم . دوربین من صدای شاترش زیاده ، از اون ورم من گذاشته بودم رو حالت عکاسی پشت سر هم . یه 10 تا عکس گرفتم صدا مسلسل داد دوربین . ملت همه برگشته بودن و میخندیدن . دوستان هم تیکه بود ک مینداختن :))))  ولی در عوض عکسش خوب شد :

برای اینکه 2 نفر آخر هم بهمون ملحق بشن مجبور شدیم از بازار بزنیم بیرون . چون اونا بلد نبودن تمام بازارو . جلو ی موزه قرار گذاشتیم . امیررضا دوربینشو گذاشته بود سکو . ایده جالبی به ذهنم رسید : 

 لازم ب ذکره ک تو جمع 7 نفره فقط من کنون داشتم و راه براه ب من حمله میکردن :)) بخاطر کل کل همیشگی بین کنون و نیکون .با اومدن اون  دو نفر شدیم دو تا کنون . من ی کم راحت شدم :)) خواستیم بریم تو موزه عکس بگیریم ک مسئولش گفت باید مجوز داشته باشین  . بیخیال شدیم ، اومدیم تو حیاطش کلی عکس دسته جمعی گرفتیم :)) بازم رفتیم تو بازار . چن تایی باز عکس گرفتیم تا اینکه همه مون گشنه مون شد . رفتیم غذاخوری . همه کباب سفارش دادن ولی من چیزی سفارش ندادم . بیسوکییت خوردم ( مراجعه شود به این پست ) گیاه خوارمون هم کردن رفت :)) بعد نهار رفتیم قهوه خونه . در مورد این قهوه خونه گفته بودم ؟؟ پاتوق عکاسای شهره . اصن ی وضی . ینی امکان نداره بری اونجا یه دوربین نباشه رو میز . ی نکته جالب در مورد این قهوه خونه اینه ک صاحبش آقای اسرفیل صفحه ایسنتاگرام داره با هزار نفر فالوئر !!! من دیگه حرفی ندارم :)) کلی گفتیم و خندیدیم . یه چایی زدیم ب بدنو رفتیم بیرون . رسیدیم به جاهای خوشمزه :))

و اما زرشـــــــــک :))

از بازار خسته شدیم . تصمیم گرفتیم بریم میدون ساعت . از تو خیابون تربیت رد میشیم . البته خیابون نیست . قبلن جزو جاده ابریشم بوده . الان فقط پیاده رو هستش . پر از پاساژ و مغازه . و البته پر از آدم . همه متحد القول موافق بودیم ک تو شهر کسی خونه نیست . همه اینجان :)) رسیدیم به میدون ساعت . تو حیاطش عکسهای پروفایلی گرفتیم :)) البته دوئل هم میکردیم :

داشتم حرف میزدم ک یهو گفت " یه بار دیگه بگین بله " تکرار کردم . خندید . بعد گفت "من دانشجوی گفتار درمانی ام . اون قدر این مدت فایل آوا و صدا گوش کردم احساس میکنم همه دارن اشتباه حرف میزنن ." جالب بود برام . 

+ مثلا بگین قاشق 

- [من] قاشق 

+ عه . شما ک درست میگین . 

- من تا پنجم ابتدایی ترکی بلد نبودم . فقط فارسی حرف میزدم 

+ پس بخاطر همونه :) زبان اول خیلی مهمه [رو به مهرداد] شما بگین قاشق 

* گاشیخ :))

+ :))))

* قاشق خودش کلمه ترکی هستش 

+ بله میدونم . یا مثلا خیلیا کاف کباب رو مث کاف کاهو میگن . [ رو ب من ] بگین کاهو .

- کاهو

+ حالا بگین کباب

- کباب 

+ متوجه فرقشون شدین ؟

- [بعد ی ذره فکر با خنده ] نه 

+ :)) عه ؟ شما ک درست گفتین . ببینین کاف کاهو عقبتر از کاف کبابه . امتحان کنین 

- اره . راست میگین :)

یه عکس از خود ساعت : 

رفتیم تو عمارت . الان دیگه موزه شده ولی طبق معمول مجوز میخاست واسه عکاسی . ی نیم ساعتم تورو گشت زدیم . با اینکه از موزه خوشم نمیاد ولی این بار خوشم اومد . چیزای جالبی دیدم . ساعت شد 5 همه مون خسته بودیم . خدافظی کردیم برگشتیم خونه . 

این بود گزارش من از یک بازارگردی چن ساعته 

شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۳۳ ق.ظ

 ۲۳ تا نظر تا الان نوشتن

دلم میخواد یه چیز جدید بگم بجز خیلی قشنگن خیلی خوبن خیلی عالی ان! و در عین حال حق مطلب اینکه چقدر من لذت بردم ازین پست رو برسونه اما نمی دونم چی بگم چه واژه یا واژه هایی باید بگم که هم کلیشه ای نباشه هم میزان عالی بودن و میزان لذت بخش بودنشونو نشون بده!

چی بگم به نظر شما?! :)

+ایرادی نداره من بعضی ازین عکسارو ذخیره کنم ?! :)

:))
من تمام حسی ک باید میگرفتمو از همین دو خط گرفتم :)

خیلی ممنووووووووووووووووووون :)

+ نه بابا این چ حرفیه 
عکسا و خود متن خیلی خوب بودن! مخصوصا تیکه کباب و کاهو و اینا!!!
ممنون :)
خیلی خوب بودن:)

اون عکسی ک توش ترشجات گذاشتین، یا اون زرشکه، من نابود شدم. ب خاطر گلو دردم الانم نمیتونم برم با یه ترشیجات دیگ ای تلافی ش کنم:D
:)

:)))) 
اگه اونجا بودین چی کار میکردین پس ؟ :))
اون قهوه خونه هه ام خیلی جالب بودش. خیلی زیاد جالب بودش. چ حس خوبی داره اونجا چایی خوردن:)
دقیقا . ی حس خاصی داره اونجا :)
وای خداجوونم انگار جز ب جز گفته هاتونو با چشم دارم میبینم خیییییییییییلی جالب بود شاید بیشتر از بازاگردی قبلیتون ....................
چی میشد منم اینجور دوستای پایه داشتم اینقد خوش میگذروندیم حسودیم شد :-)
من هیچ وقت این بازارو دوس نداشتم این هفته ک ن ولی هفته بعد باید برم ی دور با دید جدید و متفاوت اونجا رو  ببینم مشتاق شدم ....
+مفتی مفتی ی دور گفتاردرمانی ام شدیدا :-)

ب قول برادرزادم: آقای اسرافیل چ بد آخ آخ (میزنه رو دستش) .... قیلون (چشاشو ریز میکنه سرشو تکون میده) .. ب حاجی بابا میگم آکت کنه .
:) حودمم فک میکنم این گزارش بهتر از قبلی بود .
:))
البته ما ی لیدر خوب داریم . من اگه خودم تنها بودم . ده دقیقه ای گم میشدم :))

+ :)))) دقیقا :))

+ خیلی جای خفنیه :)) خدا حفظش کنه :) ما ک پاستوریزه بودیم فقط ی چایی زدیم 
یکم میخریدم تو راه میخوردم:D یه جوری ک ملچ ملوچمو همه بشنون:| :D
:))
مگه نمیگین گلوتون درد میکنه ؟ 
چرا ولی دیگ اونجا مانعی وجود نداشت . هیچکی نبود ک چهار چشمی مراقبم باشه:D:D
:))
حله حله :)
راستی شما دوربین مورد علاقتونو خریدید؟
کاملا معلومه ک دارم میترکم از فضولی:D
:)))))
بله . خریدمش . نخواستم اعلام کنم ولی چون از مصادیق ب رخ کشیدن محسوب میشد :))
گفتنش به رخ کشیدن محسوب میشد بعد اون شکلی ژست گرفتن شما با دوربین تو عکس ب رخ کشیدن نیست؟:D

مبارک باشه:)
:)))))))))))) 
من هر کاری کنم بالاخره ب رخ کشیدن محسوب میشه :))))


مرسیات :)
همون طوری ک فکر میکردین شد؟

اسمم داره ؟:D
من یادم نمیاد چی فکر میکردم :))) کمکم کنین :))

نه هنوز . پیشنهاد بدین :)
ک با دوربین بهتر عکسای بهتر میگیرید

بذارین بعدا پیشنهاد بدم. چون من فردا امتحان شیمی دارم. فیزیک دارم زیست دارم زبان دارم:| از هفت صبح تا الان فقط یه ساعت و نیم درس خوندم:| میخوام از همین لحظه شروع کنم ب جدی درس خوندن( جمله ی معروف منه این جمله:D) 
انتخاب نکنینا تا من بیام بعدا با مشورت هم:D:D:D:D:D:D:D:D
شب بخیر:)
بله بله . نتایجشو میبینین ک :)

:| شما چقدر امتحان میدین :| خدا قوت . یو کن دو ایت :) 
:))

چشم . حتمن :))

شب تون بخیر :)
گفتید دوربینتون کنونه خواستم بگم دوربین جدید مبارک ولی خب چون مطمئن نبودم نگفتم!
مبارکه :)
مرسیات فراوان :)
مرسی ....
آفرین پاستوریزه بمونین بهتره ..
خرید دوربینو اعلام نکردین حداقل زمان اسمگذاری بگین چی شد اسمش ...
:)
:)
چشم :))
همشون عالین
شیر آبه ولی محشره
شیرآبه
بازم شیرآبه
مرسی :)

من هم اون عکسو زیاد دوست دارم :)
آقا شما خیلی کارِتون درسته ها، جدی میگم ^_^
خیلی مرسی آقا :)
امید خوبه؟
بعدی لطفا :)
امید خوبه ها:)))
یه اسم خشن تر میخام . امید خیلی لطیفه :))))
لطیف خوبه دیگ لطیف:))
این قراره همدم روزای سخت من باشه 
ی چیزی تو مایه های وشمگیر مثلا :))
:))
سلام برسونین ب وشمگیر پس:)
:))
وشمگیر گزینه روی میز نیست . فقط ی مثال بود . 
من تا حالا این اسمو نشنیده بودم:))

جهان خوبه؟
:))

به به . خودشه . جهان . خیلی هم بهش میاد . همچین مردونه ست . احسنت . مرسی :))
جدی؟ قبول شد؟:D
از طرف من با جهان یک عکس بگیرین. نه ببخشید با جهان خان:D
بله قبول شد :))
چشم :))
جهان جان = JJ :))
وای خدایا O_O
الان ینی خوشتون اومده ؟ :))
من اون عکس گردوه ها رو تو اینستاتون دیده بودم. بعد که اومدم وبتون چشمم به گزینه ی ادامه مطلب نیفتاد و فکر کردم فقط همون عکسُ اینجا گذاشتین. بار بعد که اومدم دیدمش و رفتم به ادامه.. یهو این همه عکس یکجا O_O
در حد ذوق مرگ شدم !!
خیلی قشنگ بودن .. خیلی .. عاااالی :)
خصوصا اون عکس فرش که نور از بالا تابیده :)
اهان :))
حله :)
مرسی . 
لطف دارین :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)