عقاید یک رامین

غروب جمعه

به هر دری میزدیم بسته میشد

ثانیه میرفت و ما هم دست به ریشو

همه روزامون غروب جمعه بود 

ک تو دل ما در میکرد غم خستگیشو

جمعه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۵۶ ب.ظ

 ۱ تا نظر تا الان نوشتن

جاااانم دایان
چ عجب یکی این بشرو شناخت :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)