عقاید یک رامین

تو اتوبوس

در جعبه رو باز کرد . با شوق خاصی به وسایل توش نگاه میکرد . پرگارو ورداشت دهانه اشو باز کرد . باباش مداد توی جعبه رو درآورد و گذاشت تو پرگار و توضیح داد ک با این میتونی دایره بکشی . دو تا گونیا و یه خط کش و یه نقاله هم تو جعبه بودن . باباش با طمانینه اسم و کاربرد هر کردومشونو میگفت . پسره هم خیلی با دقت گوش میداد ک محسن چاوشی تو گوشم گفت " ای چرک رو اسکاناسا ، ارابه ناشناسا ، ... "
پنجشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۳ ب.ظ

 ۸ تا نظر تا الان نوشتن

آخی
این اهنگش خیلی غم داره
خیلی
قربانی جنگ بابا...پیکان دلتنگ بابا....
خیلی خوبه این آهنگش
یاد اولین باری که خواهرم پرگار خرید افتادم ، کل افراد خانواده رو تا مرز کوری برد :| 
+
عای دیدنت گِت د پوینت ! :-" :))
:)) خب الحمدالله تا مرز کوری برده . بیشتر نبرده :))

+ یه قسمت از آهنگ محسن چاوشیه . "شاه مقصود"
جدا از حس و حال اول پست که منو برد به دوران ابتدایی و چسبید این آهنگه...
دوران ابتدایی ... چ دورانی ...
این آهنگه خیلی توش حرف هست
چرا آدمو یاد باباش میندازین؟
اونم امشب.. اونم اینجا..
ببخشین :(
این شکلی پست گذاشتن خوبه :) می دونید چرا چون زندگی به روایت ذهنیات نویسنده ست.
کم پیش میاد اینجوری بنویسم.
:)
من هم خیلی سخت میتونم اینارو ب رشته تحریر در بیارم . تو مغزم هست ولی پشت سر هم نمیان بیرون . 
میگفت جاهل که بودم ...
عمر عزیزم هدر شد ...
...
این آهنگ معرکه ست
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)