عقاید یک رامین

نخوانده ای

هی مگو که قارقار می کند

تو زبان زاغ را نخوانده ای

عاشق است و یاریار می کند


محمدشریف سعیدی

جمعه, ۳ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۴۵ ب.ظ

 ۱۲ تا نظر تا الان نوشتن

چرا یه جور غریبانه و غمناکی شده اینجا :( انگار که سعی داره سکوتو به تقریر و تصویر بکشه...
قشنگ بود شعر...
از کوزه همان برون تراود ک در اوست ...
جالبه :)
یاد یکی از پستای چند وقت پیشتون افتادم .. البته مرتبط هم نیست ..
حس جالبی داره شعرش
Rgon299.blog.ir/post/495 این پست.
اتفاقا ب نظر من مرتبطه
پس امیدوارم محتویات کوزه عوض شه... بهتر شه... :(
من هم امیدوارم
هرچند که هدر قبلی را دوست داشتم اما به سلیقۀ جناب نویسنده احترام می گذارم نقطه
خدایی آدم احساس غریبی می کنه میاد
فرق رامین با آرمین چیه؟ همینجوری پرسیدم :دی
ممنون . راستش این عکسه هم خودمم . 
بقول معروف از کوزه همان برون تراود ک در اوست . 
دو حرف اولش
بنظر منم مرتبطه ولی نه مستقیم ، برا همین گفتم بی ارتباط :)
درسته 
کامنت من کوش؟ :|
ببخشید دیر شد تاییدش
حال دلتون چطوره آقا رامین؟
راستش افتضاح
قالب نو مبارک :)
ممنون . ولی قالب نو نیس . عکس هدر عوض شده
هدرو دیدم ی لحظه ترسیدم
خیلی غمگینه
نترسین . منم . خودمم ولی غمگین
عه؟ با گوشی اومدم ایندفه گفتم قالب عوض شده :-" هدر نو مبارک:)
ممنون :)
یعنی عکس خودتونه؟ :| چقدر جالب :|
یا عکاسش شمایید؟
هم عکاس منم هم سوژه . ب نوعی سلفیست 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)