تو را با غیر می بینم ، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
شبان آهسته می گریم که شاید کم شود دردم
تحمل می رود اما شب غم ، سر نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگی ها ، بی قراری ها
تو مه ، بی مهری و حرف مَنت باور نمی آید
ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای یار
که این دیوانه گر عاقل شود دیگر نمی آید
فراق از عمر من می کاهد ای نامهربان رحمی
خدارا از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید
فراق از عمر من میکاهد ...ای نامهربان...رحمی...
عااالی بود :(
خب...الان چطورید؟ بهترید؟ :)
امکان نداره آدمو ناراحت نکنه...
دیدم این مدت از نظر روحی خوب نبودید گفتم یه احوالی بپرسم
بهترید؟
بله خوب و البته درگیر :|
هدر وبلاگتون با اینکه سردو غمگینه اما قشنگ و بدیعه :)
خواهش،بله دوست داشتنیه :)
بااابِ بک گروند واتس آپ و تلگرامه D: هی پیاما بیان روش ...حیف که ندارمشون D:
کلا گوشیو خاموش کردم گذاشتم کنار ،زندگی بدون تکنولوژی :))
خیلی جالبه، به امتحانش میارزه :)