وقتی با کسی درد و دل میکنین ، انتظارتتون از طرف مقابلتون چیه ؟ دوست دارین چیکار بکنه یا چیکار نکنه ؟
من برا خودم مینویسم :
1- وسط حرف من نپره . کلا سکوت کنه . فقط بشنوه
2- با شنیدن حرفای من دردای خودش یادش نیفته و مسابقه "کی از همه بدبخت تره" راه نندازه
3- برای بهتر کردن حال من موضوعات متفرقه وسط حرف من مطرح نکنه
مثلا یه قسمت هایی شبیه: علایقم. انتظارتم از کسی ک باهاش حرف میزنم و کلی بخش دیگه که الان همه همش تو ذهنم هست , ک مثلا کسی میخواست با آدم حرف بزنه, بدونه این کسی ک روبروشه چجور شخصیتی داره .
اگه بتونم دوست دارم زیاد برام حرف بزن، سوال بپرسه، هر جایی جواب ندادم سماجت کنه. اصلا منو وادار به حرف زدن بکنه.
این الان خیلی جزئیه البته. من کلاً فقط با یه نفر خاص صحبت میکنم که اونم خیلی بهم میگه "تو بدبینی" و "شاید این طوری نباشه که تو فکر میکنی." آخرش دعوا میشه من توبه میکنم که اومدم پیش این آدم.
اما دفعه بعد میرم و همینا تکرار میشه :))
این 3 که به شدت حرص منو در میاره :|
مدل حرف زدن منو بلد باشه.. انقدر براش مهم بوده باشم که زحمت شناختن منو به خودش داده باشه. که بدونه وقتی تند تند حرف می زنم و ساکت میشم و بغض می کنم باید آروم آروم حرف بزنه و دوباره برام دوره شون کنه. هی راه حل نده. از خودم باهام حرف بزنه چون اینجوری می تونم خودمو باور کنم و از پسش بربیام.
حرف اضافه نزنه. از جنبه هایی از قضیه که ازشون خبر نداره حرف نزنه و دلیل بیخود نیاره. الکی امید نده. بذاره غر بزنم و ناامید باشم.
دیدی گفته بودم
اگه فلان کارو نمی کردی فلان کار نمی افتد
ولی آیا همه اونایی که باهاشون درارتباط هستین و حرف میزنین, میخونن وبلاگ شما رو؟
دوست داشتم سیستم وبلاگ رو مثلا رو چشما یا حداقل قسمتی از پیشونی کارگذاری میشد. اینجوری دیگه این مشکل رو نداشتم:))
البته در اون صورت هم بودن آدمایی که بازم حوصله خوندن نداشتن
نه که نخوام کسی نخونه. با هم سن های خودم هیچ وقت نتونستم ارتباط برقرار کنم واسه همین چندان دوست صمیمی ندارم که مثلا بهش بگم این وبلاگ منه.
ما نیز خوبیم. ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور ...
اوضاع احوال شما خوبه دیگه؟