ای کـه چـون رخ مینمایی آفـتاب آیـد برون
آن چنان مستی که از چشمت شراب آید برون
زلفکانت خـود حجابی بـر نگاهت میکـشد
وای از آن روزی که زلفت از حجاب آید برون
آن که میگوید دوام عالم از بی بند و باری شد خراب
گیسوانت را رهـا کن خود خـراب آید برون
آن که میگوید صبوری کن بهشت از آن ماست
هـر کجا رخ مینمایی با شـتاب آید برون
زاهد از اندوه رسوایی به رخ دارد نقاب
ور نه پیش دیگران خود بی نقاب آید برون
گوئیا در خواب غفلت مانده اند اصحاب کهف
پس تو رخ بنما که این عالم ز خواب آید برون
همای
چوخ یاپئشدی بو شعر :)
سویدوم......
خیلی بی ربط طور تو "رخ بنما که این عالم از خواب آید برون" ناخودآگاه قاره ای که ایشالا کشفش خواهید کرد تو ذهنم جولان داد. :)
من آذری نیستم اما خیلی دوست دارم ،زبان ترکی آذریو :)