از طرف خانم هلما دعوت شدم به این بازی وبلاگی .
برای من خواب دیدن مث فیلم دیدن تو سینماست. من فقط شاهد اتفاقات هستم. نمیتونم حرف بزنم . نمیتونم تو روند داستان دخالتی کنم . فقط میتونم خوابو دنبال کنم . چیزی ک میخام تعریف کنم بر میگرده ب چن سال پیش . به روزهای امتحانهای ترم .
تو خواب میدیدم که امتحان فیزیک دارم . سوال یکو شروع میکنم . بلدم ولی نمی تونم حلش کنم . اعداد تو همه جا دیده میشن. به هم ضرب میشن . تقسیم میشن . ولی نمیزارن من کار خودمو بکنم . هی تلاش میکنم ولی نمیشه . ب جواب نمیرسم .
تا اینجا زیاد بد و کابوس وار نیست. کابوس وقتی شروع میشه ک این صحنه تو خواب، هزار بار تکرار میشه و من هر سری مستاصل تر از قبل. هی سوال یک ، هی تلاش من و هی ب نتیجه نرسیدن . انگاری نشستی تو سینما داری یه فیلمو برای هزارمین بار پشت سر هم نگاه میکنی . میدونی اخرش چی میشه . هیچ تغییری ایجاد نمیشه . میدونی ک انتهایی وجود نداره . فقط مجبوری نگاه کنی . صب ک از خواب بیدار میشم احساس میکنم خسته تر از شب قبلش بودم و میگم کاش نمی خوابیدم .
این بود کابوس من :)) هرکسی دوست داشت شرکت کنه
من فردا امتحان فیزیک دارم با یک دبیر به شدت سختگیر. این شب سومیه که برای امتحانش بیدارم و هفت صبح باید بیدار شم و یه روز پر کار دیگه -_-
ولی خب دیشب خواب مسافرت شمال دیدم مثلا :دی :)))
عربی خیلی چغر و بدبدن هست، امتحانش مستمر هم باشه من تو خواب میبینم که صرف فعل بلد نیستم :/
ولی خوب که فکر میکنم خیلی خواب مزخرف و داغونی بود. پاشم صدقه بدم :/
😎😎😎
خواب، اعداد یه بار یه اشاره ای کرده بودین. راستش موقع دعوت کردن هم یادم افتاد فک کردم کابوس اعدادی میتونه جالب باشه که البته تکرار شدن زیادیش هم برا مخاطب جالبتر و گویا برا خودتون کسل کننده بوده.
یاد قدیما افتادم بچه ها پای انشاشون مینوشتن: این بود انشای من :))
میشه لطفا یه سر به پست اخر رایو بلاگی ها بزنی؟