عقاید یک رامین

شعر 2

پشت رل، ساعت حدودا پنج شاید پنج و نیم

داشتم یک عصر بر می گشتم از عبدالعظیم


ازهمان بن بست باران خورده پیچیدم به چپ 

از کنارت رد شدم آرام ، گفتی: مستقیم!


زل زدی در آینه اما مرا نشناختی 

این منم که روزگارم کرده با پیری گریم


رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند 

رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیم


بخت بد برنامه موضوعش تغزل بود وعشق 

گفت مجری بعد" بسم الله الرحمن الرحیم" :


یک غزل می خوانم از یک شاعر خوب وجوان 

خواند تا این بیت که من گفته بودم آن قدیم:


"سعی من در سربه زیری بی گمان بی فایده ست 

تا تو بوی زلفها را می فرستی با نسیم"


شیشه را پایین کشیدی رند بودی از نخست 

زیر لب گفتی خوشم می آید از شعر فخیم


موج را تغییر دادم این میان گفتی به طنز: 

"با تشکر از شما راننده ی خوب و فهیم"


گفتم آخر شعر تلخی بود ،با یک پوزخند 

گفتی اصلا شعر می فهمید!؟ گفتم: بگذریم...


کاظم یهمنی

جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۲۷ ب.ظ

 ۴ تا نظر تا الان نوشتن

خیلی زیبا بود واقعا:)))
اون بیتی که تضمین داره مال کیه؟؟؟عجب بیتی بود:))))
خاهش :)

نمی دونم . فک کنم کال خود کاظم بهمنیه 
آهان الان دیدمش :)
:) 
نگفتین اینجارو از کجا پیدا کردین ؟
از تو نظرات وبلاگ "آبو" :)
همون نظری که گفتین : 31خرداد آخرین امتحان کارشناسیتونه! :)

راستی جواب کنکور ارشدتون اومد؟!
آهان :)

بله اومده . همونی ک برنامه ریزی کرده بودم اومد ولی از شانس این جانب ظرفیت گرایشی ک من میخواستم نصف شد . نصف !!! ببینیم چی پیش میاد . 
خب مبارکه :)
هرچی که پیش بیاد خیره.
ان شا الله که موفق باشید :)
ممنونم :)

ایشالا :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)