عقاید یک رامین

شعر 55

هی فکر می‌کنم که چگونه؟ چرا؟ چطور؟
من سال‌هاست گریه نکردم، شما چطور؟

من سال‌هاست عاشق چشمی نبوده‌ام
حالا نگاه کن منِ پر ادّعا چطور-

برگشتم از غرورم و با چشم‌های خیس
-ساکت نشسته‌ام که بفهمم تو را چطور

وصفت کنم الهه پنهان میان شعر
شیطان بخوانمت؟ نه… فرشته؟ خدا چطور؟

این کوچه‌ها به غربتم اقرار می‌کنند
این‌ها که دیده‌اند به دیوارها چطور…

هی فکر می‌کنم که چه شد عاشقت شدم؟
هی فکر می‌کنم که چرا؟ کی؟ کجا؟ چطور؟


مجید ترکابادی



+ چقدر زیبا سه تا بیتو بهم وصل کرده :)

شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۱۳ ب.ظ

 ۹ تا نظر تا الان نوشتن

معلم ادبیاتمون میگفت شاعرا پیغمبرن, احترامشون خیلی واجب و مقدسه :)
دم معلم شما گرم :)
چقدر خوب بود:))))
حالِ دلمون خوب شد:))
:) خواهش می‌شود
منو یاد این شعر محمد سلمانی انداخت:

شب در طلسم پنجره وا مانده بود و من
بغضی میان حنجره جا مانده بود و من

در خانه‌ای که آینه حسی سه گانه داشت
ابلیس مانده بود و خدا مانده بود و من

هم آب توبه بود در آنجا و هم شراب
اخلاص در کنار ریا مانده بود و من

می‌رفت دل به وسوسه اما هنوز هم
یک پرده از حریر حیا مانده بود و من

ابلیس با خدا به تفاهم نمی‌رسید
کابوس‌ها و دغدغه‌ها مانده بود و من

وقتی که پلک پنجره یکباره بسته شد
انبوه گیسوان رها مانده بود و من

فردا که آن برهنه معصوم رفته بود
ابلیس با هزار چرا مانده بود و من
خیلی قشنگ بود
ممنون :)
هی فکر میکنم که چرا؟ کی؟ کجا؟ چطور؟!
خیلی قشنگ بود :)
:)
خیلییی :)
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدی و همه‌ی فرضیه ها ریخت به هم
فاضل نظری هم پسر خوبیه :)
از اتاق فرمان اشاره کردن امید صباغ نو پسر خوبیه :))
اوغلان موغلان ده D:
:)))))
اوغلان موغلان ده D:
اوغلان موغلان ده D:
سه تا شد چرا؟ |:
چون بتر اولان دی :)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)