آذرماه تو دانشگاه نمایشگاه داشتیم و من باید واسه اختتامیه کلیپ درست میکردم. با خستگی یه هفته نمایشگاه و اعصابخردی ناشی از عدم اختیار واسه تصمیمگیری برا کلیپ، به هر مصیبتی بود، 7 8 ساعته کلیپ رو واسه فرداش که اختتامیه بود، درست کردم. درعین ناباوری کلیپ بخاطر یک سری کجسلیقگی، به افتضاحترین شکل ممکن پخش شد. طوری که ترجیح میدادم پخش نشه تا اینکه اونطوری پخش بشه. هم عصبانی بودم هم ناراحت. هر کی بهم میرسید بهش میپریدم. تمام تلاشها و اعصابخردیها و زحمتام با یه حرکت نابود شدهبود. اون اتفاق تموم شد و من چند ساعت بعدش حالم بهتر شد.
این همه دریانورد شهید شدن. تو یه روز. پدر و مادرشون مگه یه روزه اینارو بزرگ کرده بودن که یه روزه از دستشون دادن؟ 30 سال زحمت کشیدن، خون دل خوردن تا جگرگوشهشون قد بکشه. حالا کی میخواد جوابشونو بده؟ کی میتونه آرومشون کنه؟ چند سال باید صبر کنن تا داغ دلشون کمتر بشه؟ مگه اصلا داغ دل کم میشه؟ وقتی من بخاطر تلاش چند ساعتهام اون قدر ناراحت شدم، پدر و مادر این عزیزا باید چقدر ناراحت باشن؟ خدا خودش به دادشون برسه
به امید این که دیگر شاهد چنین حوادثی نباشیم .
فکر اینکه هر کدوم مادر دارند، فرزند دارند، خونواده واااااااااااااای خیلی تلخه، حتی چند ثانیه فکر کردن به این موضوع جگرسوزه.
:((
فقط غمش برای ماست، کاش این غم هم نبود...!
سپاس :)
دوست داشتید وبلاگ ما رو هم دنبال کنید راستی .
ان شاءالله که حالتون خوب باشه و دلیل نبودتون شادی های بی وقفه (:
دعوتتون میکنم به پست "چه شد که مستور شدم"
بیشتر بخاطر این که نظرتون رو راجع به اولین غزلم توی 15 سالگی بدونم (:
http://18o81.blog.ir/post/129
بنده هم خوبم شکر الله