عقاید یک رامین

سخته ولی ممکنه

سوال : سخت‌ترین شرایط برای یک درون‌گرا چیست؟

جواب : حضور در جمعی به غایت برون‌گرا به مدت یک شبانه‌روز

شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۷، ۰۵:۰۸ ب.ظ

 ۲۹ تا نظر تا الان نوشتن

مصیبت ممکنی هست:-))))
تجربه من سخت بود ولی مصیبت نبود :)
اگه هی ازت سوال کنن ومجبورت کنن حرفربزنی که فاجعه است
آره. بابا چیکار دارین با من؟ خودتون حرف بزنین خب
شاید کمی هم بیش‌تر...
بیشتر چی؟
سخت تر از این هم وجود داره ها! مثلا حضور در جمعی به غایت برون گرا به مدت دو شبانه روز :دی
نه ولی جدا هست!!
:))
چی مثلا؟
این که با کسی هم خونه، هم دم، هم نفس و هم زبان بشه که دقیقا نقطه ی مقابلش باشه؛ یک برون گرای تمام عیار!!!
قبول دارم. وضعیت سختی میشه. 
ولی اگه فقط یه نفر باشه شاید بعد یه مدت دو نفر به تعادل برسن. اینو بعنوان کسی میگم که تجربه این تجربه رو نداشته و از دور داره نگاه می‌کنه ست.
ولی من از تجربیات دیگران دارم میگم که حتی اگه یک نفر باشه اما برای مدت طولانی و مدیدی قراره باشه و درسته بعد یه مدت به تعادل می رسن اما وضعیت و شرایط حاکم وقتی براشون به تعادل می رسه که از هم دور شده باشن و هرچه تعادل بیشتر، دوری هم به همون تناسب بیشتر!!
البته شدت برون گرایی و درون گرایی هم تأثیرگذاره!
شاید
بله. خیلی تاثیرگذاره
شاید هم چون شما همیشه سعی کردی فضا رو برا خودت محدود کنی همچین حسی دارین. یعنی از یه سبک منظم برای زندگی پیروی کردین، تفکیک محیط هایی که توش حاضر میشین. مثلا یادمه یه بار یه پست درمورد خوابگاه و یک روز زندگی خوابگاهی از شما خوندم که تهش یه حس خستگی داشت انگار خسته شده بودین.
بنظرم به دفعات مواجهه با اون شرایط ربط داره، اولاش سخته کم کم میشه باهاش کنار اومد و حتی عادت کرده.
البته اینکه تعریفتون از برونگرا و درونگرا چی باشه هم مهمه. مثلا من الان یه درونگرام که آدمایی که بهم نزدیکن این رو میفهمن و احتمالا آدمایی که از دور نگاه میکن تصورشون از من یه برونگرا با افکار سطحیه.
درون‌گرا هستم ولی من فضا رو محدود نمی‌کنم.  قسمت اعظم این درون‌گرایی مبوط به حرف زدنه. اینکه مجبورم کنن در مورد یه موضوعی حرف بزنم. 
اون خاطره خوابگاه فرق داشت. دیدم واقعا شرایط زندگی تو خوابگاه چقدر سخت بوده و من خبر نداشتم :)
درسته. شدیدا مرتبطه. 
خدا برا هیچ درون‌گرایی نیاره -_-
واقعا طاقت‌فرساست.
آمــــــیـــــــن
به قول شاعر طاقت بیار[ید] و مرد باش[ید] :)))
به حرف شاعر عمل نمودیم :))
با همه این توضیحات سخت بودنش رو هم میتونم درک کنم. :)
یادم رفته بود اینو بگم!
تجربه‌ای بود که گذشت :)
الان یعنی آداپته شدین با شرایط؟!
نه اصلا. 
ولی تحمل کردم. فرار نکردم. دور نشدم. 
اوکی حله :) برام سوال شده بود.
آداپته شدن اصلا نمیشه :)))
چوخ چتین دی
بیلیسیز بیزادلار وارکی اصلا تمرینن حل اولان دیلر اصلا منیم نظریمه بعضی خصوصیاتی عوضلماخ اوچون گرح تلاشدا ائلمیاخ. حالا دمیرما ائله هرنمنه نی هرنجوردی اوجور قبول ائلیخ یوخ، ولی خب ائلیبیلوخ اوزومیزی چوخ درگیر ائلمیاخ اونا.
حتی شده وسط حرف زدن با دوست صمیمی بهش گفتم دیگه حوصله ام نمیکشه حرف بزنم، بنظرم نباید ناراحت شه چون من اگه واقعا حوصله نداشته باشم حتی نمیتونم درست بشنوم چه برسه به اینکه تحلیل کنم و جمع بندی کنم و بخوام جواب هم بدم.
فک کنم موضوع رو کشیدم به حاشیه و ماهیت بحث رو عوض کردم به کل :)) در نهایت میخواستم بگم حتی شما مجبور نیستی جمع رو تحمل کنی چه برسه بخوایید توش حرف بزنید. :)
باتشکر پرحرف اعظم هستم. :))🙈
موافقم. 

بعضی وقتا میشه دور شد. حرف نزد. جواب نداد. بعضی وقتام نمیشه کلا. این دفعه از اونایی بود که نمیشد حرف نزد. تلاش کردم از کوره در نرم. خودمو وفق دادم به مدت چند ساعت. 
تا از کوره درتون نیاوردم برم شتم (بعد از تصحیح : شام) بخورم. :)

تجربه ها هم خوبن میشن یه پست مثل همین :)
نه بابا با اینجور چیزا عصبانی نمیشم. 
:)
 
+ چی بخورین ؟ :| مشت می‌خورین؟
بیلیرم شوخی ائلدیم :)

دارم سالاد درست میکنم. شام هم رشته پلو با مرغ.

آقا من چیکار کنم گوشی پیش فرض داره برا خودش😢
آخه مشت؟! 😢😢

تازه بخاطر شما با تا به تا افتادن کلمات هم کنار میامااا :))
:))

من چیکار کنم که شما اشتباه نوشتین :|

من هیچ وقت نفهمیدم درون گرام یا برون گرا :|
این تستو انجام بدین :

https://www.16personalities.com/fa/%D8%A2%D8%B2%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA

هیچ کار :)

حداقل اشتباه توشور دلخوشدوخ یارانیر عیبی یوخ :))

:)))
زندگی با جمعی به غایت برون گرا
این دیگه خیلی فرسایشی میشه
یک شبانه روز؟!!!... نهایتاً دو ساعت بتونم تحمل کنم.
آره. تو درصد درون‌گراییت بیشتره
http://bayanbox.ir/view/6747882331714586322/IMG-20180715-110105.png

جالب بود:)
مرسی :)
بابا حامـــــــی :))

جوابا به چیزی که فکر می‌کردین نزدیکه؟
موافق :))
امضا: یک داغدیده
سلام داغ‌دیده :))
:))))

آره خیلی نزدیک بود اما خدایی مامان میگه رویا پردازم ، اما نمی‌دونستم اینقدر :)))
:))

به حرفه مامان ایمان آوردی دیگه :))

اصلا همین که یک در میان درصدت این‌ور اون‌وره نشون‌دهنده یه هارمونیه. شمام که هنرمند کاملا متناسبه :))
یه درونگرا حاضر در جمعی به غایت برونگرا که حتی یه نفرشونم نمیدونه و دلش هم نمی‌خواد حدس بزنه که شاید درونگرا باشه این بی‌نوا!
اصولا برون‌گراها اهمیتی نمیدن به این موضوع. چون اگه براشون مهم بود دیگه "به غایت برون‌گرا" نبودن
آره خلاصه میبینین هارمونی رو :))
ولی اصل هارمونی این بود که همش میشد پنجاه پنجاه . هنوز کلی جا دارم تا اونجا :)))
شما عکاسین هارمونی چه شکلی شد ؟ دارم سعی میکنم یه هارمونی در قالب عکاسی تجسم کنم :))
حد وسط شاید خوب نباشه اصلا
فک نکنم عکاسی تاثیر گذاشته باشه : 

درونگرایی 56%
واقع بین 66%
عاطفی 51%
برنامه ریزی 63%
محتاط 51%
خب عکاسی تاثیر داشته بنظر من :)
تو کدوم قسمت؟
تو همه قسمت ها
همه ش یجورایی ربط داره
مثلا محتاط بودن اینجوری که عکاسی باعث این احتیاط و در معنی ریز تر ، دقت و تمرکز میشه
نه؟
من بیشتر علاقه‌ام به برنامه نویسی رو تاثیرگذار می‌بینم.
چیزی که شما میگین هم درست میتونه باشه. در تضاد با حرف من نیست
بله بله :)
موافقم
:)
قسمت بد ماجرا اونجاست که حس میکنند رسالتی دارند که تو رو وادار به صحبت بکنند.
خب اون ویژگی برون‌گرا هاست
این هم یکی از سخت ترین هاست:بیان یه سری چیزای عمیق درونی به یه فرد دیگه.(وقتی حس میشه لازمه!اگه فکر کنیم لازم نیست که عمرا نمیگیم:) )
بهتره همون چیزای عمیق بمونه تو وجود آدم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)