منم ملت عشق رو همین چندماه پیش خوندم! :)) اوایل خوشم نیومد ولی بعد مجذوبش شدم و هی خواستم بخونم ببینم چی میشه ^_^ . والا ما که همش درگیر امتحان و درس و تست بودیم -_- یه مسابقهی فیزیکی هم شرکت داریم میکنیم، بعد اواخر آذر آزمون کتبی داشت و اینقدر سخت بود که خدا میدونه -_- فکر کنید کتاب و جزوه و اینترنت و حتی لیدرمون بودن ولی بازم میزدیم تو سر خودمون تا جوابا پیدا شن :/ ۴ ساعت امتحان بووود!!
اره خیلی خوب بود :)
وقتی امتحانی کتابباز میشه یعنی نمیشه از تو کتاب پیدا کرد که کتابباز کردنش :)) خسته نباشین
این مدت برا من خوب نگذشتن، روزها رو شب و شب ها رو روز کردم. :) زیاد فکر میکنم... به همه چی.. به گذشته ها.. به آینده.. و لا به لاش به الان تلویزیون نگاه میکنم تقریبا روزی 3 ساعت. یه کتاب شروع کردم بخونم ولی هی نمیخونم: صد سال تنهایی. کار میکنم: این قسمت حال خوب کن ترین قسمته، خیلی سرگرم میشم. خیلی کم بیرون میرم. با بچه ها بازی میکنم. کتاب های درسی میخونم. کم حرف میزنم، واقعاها کم حرفتر از قبل شدم. آشپزی میکنم.
از چه زمانى به بعد؟:دى از زمان یکى مونده به اخرین پست اینجا منگى و خوندم و جز از کل. الانم وسط جنایت مکافات . دوباره میخونمش دارم رفتم کویر و دیدم. جاده توسکستان رو. همه أطراف شاهرودن.
کورى هم تو تابستون خونده بودم. یه صحنه یادم افتاد. هنوز صفحه هاى اولش بودم و با دوستم تو مترو از میله اویزون بودیم که یهو گف کتاب بدى ه و تهشم لو داد بهم. دعواش کردم که تهشو گفت. ناراحت شد. بعد وقتى داشتیم میومدیم بیرون جلو جلو راه میرفت و من از پشت میرفتم و میخندیدم:))
به به سلااام:) خیلی خوشحال میشم ستارتون روشن میشه والا من که درگیر امتحانای ترم و مدرسه و تمرینای باشگاه برای گرفتن دان دو میباشم :دی دعا کنین برامون...
مشغول درس و خوندن رفرنس و امتحان بودم و خوندن دوتا کتاب همزمان: چهار اثر فلورانس اسکاول شین و ملت عشق :) و البته یه کویر گردی عالی با هم دانشگاهیا داشتیم ^_^ که واقعا پیشنهاد میکنم
احسنت خیلی هم عالی . تا حالا کویر نرفتم. دوست پایه میخواد فعلا در دسترس نیس :)
.
والا ما که همش درگیر امتحان و درس و تست بودیم -_- یه مسابقهی فیزیکی هم شرکت داریم میکنیم، بعد اواخر آذر آزمون کتبی داشت و اینقدر سخت بود که خدا میدونه -_- فکر کنید کتاب و جزوه و اینترنت و حتی لیدرمون بودن ولی بازم میزدیم تو سر خودمون تا جوابا پیدا شن :/ ۴ ساعت امتحان بووود!!
زیاد فکر میکنم... به همه چی.. به گذشته ها.. به آینده.. و لا به لاش به الان
تلویزیون نگاه میکنم تقریبا روزی 3 ساعت.
یه کتاب شروع کردم بخونم ولی هی نمیخونم: صد سال تنهایی.
کار میکنم: این قسمت حال خوب کن ترین قسمته، خیلی سرگرم میشم.
خیلی کم بیرون میرم.
با بچه ها بازی میکنم.
کتاب های درسی میخونم.
کم حرف میزنم، واقعاها کم حرفتر از قبل شدم.
آشپزی میکنم.
رفتم کویر و دیدم. جاده توسکستان رو. همه أطراف شاهرودن.
کورى هم تو تابستون خونده بودم. یه صحنه یادم افتاد. هنوز صفحه هاى اولش بودم و با دوستم تو مترو از میله اویزون بودیم که یهو گف کتاب بدى ه و تهشم لو داد بهم. دعواش کردم که تهشو گفت.
ناراحت شد. بعد وقتى داشتیم میومدیم بیرون جلو جلو راه میرفت و من از پشت میرفتم و میخندیدم:))
خیلی خوشحال میشم ستارتون روشن میشه
والا من که درگیر امتحانای ترم و مدرسه و تمرینای باشگاه برای گرفتن دان دو میباشم :دی
دعا کنین برامون...
خلاصه جایی دعواتون شد خبر کنین💪😅😂🙈
من که همه در جریانن برای همه دعا میکنم:)
و به همین منوال خسته کننده!
البته روان درمانی اگزیستانسیال هم میخونم :)
وقتی نیچه گریست رو هم بخونین
دانشگاه رفتم کتاب خوندم درس خوندم و...
خداروشکر
بسلامتی سربازی رو تموم کنید و موفق باشید :)
راجب اینه که ترسای آدما چهارتان، و همون چهارتا عامل اصلی همه مشکلات روانی انسان میشن وقتی بهشون رسیدگی نمیشه!