عقاید یک رامین

رامینم از درب ورودی

سرباز فرودگاهم. یه فرودگاه کوچیک. 12 ساعت پست میدم. 24 ساعت استراحت. البته همه این 24 ساعت در اختیار من نیست. اوامر کوچیک و بزرگیه که باید انجام بدم. شیفتای شب سخته. 7 شب تا 7 صب باید بیدار باشم. این ویویی که من شبا می‌بینم. همراه با صدای زوزه گرگ 

چهارشنبه, ۵ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۲۳ ب.ظ

 ۱۴ تا نظر تا الان نوشتن

چقدر سخت !!
بعد از دیدن این پست به شدت دلم خواست داداشم کاراش جور نشه و معاف نشه بلکه یه خورده انتقام من ازش گرفته شه !
راضی هستین واقعا؟ 
برف اومده و سرد هستش پست 12 ساعت وای   ! :)))
بلی 
زوزه‌ی گرگ :|
فرودگاه نظامیه؟
انواع اقسام حیوانات دیدم اونجا. کلی حشره جدید دیدم که حتی اسماشونم نمی‌دونم. راستی یادم رفت روباهو بگم :|
نه :|
چقدر دوست دارم این ویوو رو..
انصاف نیست خب باید 24 ساعت رو میذاشتن برا خودتون...
ولی جای خوبیه برا کتاب خوندن، الان پست کتاب هایی که این مدت خوندین رو میفهمم، جای خوبیه برا داستان ساختن، حتی توهم زدن و تو توهم گم شدن..
من دوست ندارم ولی
حتی تو اون 24 ساعت مجبور میشیم جای یه نفر دیگه پست میدم :|
به شرطی که اجازه بدن کتاب بخونیم. اجازه نداریم کتاب بخونیم 
اووووه :| اولین حسی که میده غربت و تنهاییه
هر چی آهنگ بود یادم می‌ندازم و می‌خونم. نگا می‌کنم می‌بینم نیم ساعت گذشته
صدای گررررگ آخه😱
چقدر سخته واقعا 12 ساااعت شیفت؟!
واقعا خدا بهتون توان و قدرتی بده که بتونین صحیح و سالم از سربازی بگذرین :دی
بله بله
ممنون :)
خیلی بده که اینجوری.!
آخه همه میرن سربازی چندماه اول آموزشی بعدش میرن تو محیط اداری کار میکنن. گوشی دم دست دارن، نت دارن، کتاب میخونن، برا خودشون آزادن. نمیدونم چرا برا شما موقعیت های متفاوت با عموم مردم پیش میاد، فک کنم تعداد سرباز فرودگاه خیلی کمتر از بقیه جاها باشه..
سربازایی که دوروبر شما بودن این طوری بودن. من دیگه نهایتا منچ بازی ‌کنیم :))
می‌دونستی حالت ایده‌آل مردن برای من اینه که توی بیابون توسط گرگ خورده بشم؟ :|
من وقتی یک جای خالی می‌نشینم که هیچ‌کاری نمی‌شه کرد، توی ذهنم داستان می‌سازم. رمان بنویس :دی
اینم شد ایده‌آل آخه؟ :))
رمان نوشتن گاو نر می‌خواهد و مرد کهن :))
هوووم...
حداقل منچ رو با لذت و ذوق بازی کنید بچسبه. :)
شما تصور کن 3 ساعت پشت سر هم منچ بازی می‌کنم :))
اسلحه به دست گوشه بیابونی یعنی؟
یپ. البته اسلحه ندارم. چون دژبانم. باتوم دارم :|
خوش به حالتون که برف دارین.
آدم برفی درست کنین:-)
برفو می‌خوام چیکار؟ :| دوندوخ بابا :))
جدا که دهشتناکه :| حالا میفهمم چرا اینقدر از سربازی نالانید '_'
امیدوارم هرچی زودتر تموم شه بره این دوران '_'
من سعیم این بوده که ناله نکنم. ناله کردم ینی ؟
ممنون
منظورم دقیقا خود کلمه نالان نبود. منظور این بود که تازه سختیشو تونستم درک کنم.
.
باید بگم پسرعموم بیاد اینجا رو ببینه تا دیگه نیاد بخاطر سربازیش غر بزنه :| هر روز دلش بخواد میره هر روز نخواد نمیره :/ کلا هم ۵ ساعت اونجاست :|
:)

ایشالا سربازی همه زود تموم بشه. پسرعموی شما نیز همچنین. سختی اینجوری کشیدن هیچ فایده‌ای نداره
ایشالا ایشالا :))
آمین :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)