عقاید یک رامین

علی

صبح رفت بلژیک

شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۳۱ ب.ظ

 ۱۰ تا نظر تا الان نوشتن

شمام یه روز میری؟!
نمی‌دونم
میزنم به سلامتی روزی که بیام بگم بچه هاااااا سلام

صبح من بخیر !شب شما بخیر!

البته باتوجه به پیشینه ای که در تحقق یافتن آرزوهام دارم‌احتمالا اون موقع همه ی شما آمریکایین:\
:)
ایشالا به آرزوهاتون می‌رسین
خوش به حالش :)
اره :)
یه روزی نصف بیشتر این بلاگستانی هارو خواهم دید یکی آلمان ،یکی نروژ ، کانادا و ... رفتن و من هنوز دارم تو ایران دارم مینوسیم ... یه روز تو هم میری رامین
رفتن ساده نیست. اصلا نمی‌دونم دوست دارم برم یا نه
علی کجا رفت آخه؟ کلی باهاش خاطره داشتیم.
رفت. خیلی وقته دلم براش تنگ شده
آدم نمیدونه خوشحال باشه یا ناراحت..
از اینکه داره پیشرفت می‌کنه خوشحالم ...
همیشه دلم بحال کسایی که میرن میسوزه
هیچی اندازه غربت سخت نیست برای ادم
وقتی غروب میشه دلت میخواد بری مامانت و بغل کتی و فقط بو کنیش....
آره والا. غربت سخته
خدا پشت و پناهش
ممنون :)
کاش وطن جایی برای ماندن بود...

:: می‌دونی؟ این‌هایی که می‌رن، می‌رن دنبال ساختن از این به بعدشون. حالشون خوبه و فلان. ما خیلی سختمونه با یه خروار دلتنگی. که یه گوشهٔ دلمون رفته با اون‌ها و جای خالیش‌تو سینه‌امون مونده.
حیف ...

خروار خیلی کلمه مناسبیه. کم هم نیستن که هیچ، روز به‌روز تعدادشون داره بیشتر میشه. 
دونه دونه دوستات می‌رن؛ دونه دونه دور می‌شن.
دونه‌دونه شون :(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)