پستتون یادم آورد که تا الان فقط سه بار از ته دل گریه کردم یکبار وقتی که پدرم با مرگ دست و پنجه نرم میکرد و من نمیتونستم هیچ کاری بکنم و همه منو عقب میکشیدن و ازش دورم میکردن که بیشتر از اون نبینم یکبار به خاطر عمق ناراحتی مادرم که هیچ وقت گریشو ندیده بودم و اولین بار بود و من حس کردم خودم به جای اون شکستم و یکبار بخاطر برادرم که خواب دیده بودم درست جلوی چشم من غرق خونه و مرده
هر سه بارش تلخ ترین و منفورترین لحظات زندگیم بودن و هستن، یاداوریشون واقعا عذابه و چند ساعتی حتی بعد این چند سال درگیر و ناراحتم میکنه:(
گریه برای من یعنی درد نرسیده به استخونم هنوز. یه جای امیدی هست. وای از اون موقعیتهایی که از ته دل سکوت کردم!
از اون جایی که مهندسین، مهندسی توضیح میدم. انرژی از بین نمیره بلکه از حالتی به حالت دیگه تغییر میکنه. وقتی خیلی ناراحت میشم، انرژیم بشدت زیاد میشه، این انرژی باید تخلیه بشه. از اونجایی که مخالف خشونتم، با از طریق انرژیمو تخلیه نمیکنم. تنها گزینه موجود گریه میمونه ناچارا ...
گریه ی مرد وقتی دیده بشه و تو به عنوان یه دختر یا خانم تنها ادم کنارش باشی که باید ارام کنی و الزامش اینه که خودت گریه نکنی نابود میکنه ادمو عمرا اگه فراموشت بشه:( از خدا میخوام این حس تلخی که من کشیدمو نصیب هیچکس نکنه امین
یکبار وقتی که پدرم با مرگ دست و پنجه نرم میکرد و من نمیتونستم هیچ کاری بکنم و همه منو عقب میکشیدن و ازش دورم میکردن که بیشتر از اون نبینم
یکبار به خاطر عمق ناراحتی مادرم که هیچ وقت گریشو ندیده بودم و اولین بار بود و من حس کردم خودم به جای اون شکستم
و یکبار بخاطر برادرم که خواب دیده بودم درست جلوی چشم من غرق خونه و مرده
هر سه بارش تلخ ترین و منفورترین لحظات زندگیم بودن و هستن، یاداوریشون واقعا عذابه و چند ساعتی حتی بعد این چند سال درگیر و ناراحتم میکنه:(
من با این اوصاف حالا بیخیال ترین و بی احساس ترین عضو خانواده شناخته شدم
امین