عقاید یک رامین

دیگه بسه

چناره پاوزه میگه بزرگ‌ترین توهین به یک انسان، انکار رنج اوست. بهم توهین شده. هم تو واقعیت، هم اینجا. دیگه یک کلمه نمی‌خوام از سربازی بنویسم. من سعی می‌کردم خاطرات خنده‌دارمو تعریف کنم و یا به شکل طنزآمیزی تعریفش کنم؛ چه برسه بخوام سختی‌های غیرقابل وصفشو توصیف کنم. دیگه بسه.

سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۴۷ ب.ظ

 ۲۲ تا نظر تا الان نوشتن

چی شده؟
دلت میگیره. میای با -به اصطلاح- دوستی حرف بزنی. حرف از سربازی میشه. طرف دو نوع رفتار میتونه داشته باشه. یک اینکه بگه اره سربازی سخته و خدا بهت صبر بده. دو اینکه بگه نه کجاش سخته؟ می‌خورین و می‌خوابین دیگه. درد اصلی این گروه دومن. اگه بخوای بهش ثابت بکنی که اشتباه میکنه، مجبور میشی از سختی‌های سربازی بگی. در جواب شروع می‌کنه به انکار کردن سختی‌هایی که کشیدی. هی میگه این که چیزی نیست. من خودم فلان بلا سرم اومده. وقتی هم بهش چیزی نمیگی، هی میگه خداروشکر جات خوبه دیگه. خلاصه امان از این گروه دوم
تو این چند سال تاحالا ندیده بودم اینجوری به هم ریخته باشید از چیزی! نمیدونم چی شده ولی امیدوارم ماهایی که میخونیمتون و قبولتون داریمو فراموش نکنید :)
چون تو این چند سال اینقدر اعصاببمو خرد نکرده بودن. کامنت آخر پست قبلی رو نگاه کنین. انگار داره به من میگه کاش منم شکنجه‌های ساواک رو تجربه می‌کردم.
لطف دارین شما :)
من بهترین جایی که فکرشو بکنی خدمت کردم ولی با وجود این خدمت سختیهای خودشو داره که خیلیاشو نمیشه بگی و شاید هم خیلیا درکت نکنن
بیخیال
خیلی‌هاشو واقعا نمیشه گفت... نمیشه ... نمیشه
یه بار میخواستم خودم رو از برجک بندازم پایین... تا یک قدمیش هم رفتم حتی... سختی های سربازی رو به هیشکی نمیشه گفت... همینه که سختش میکنه.
کی اون حستو می‌تونه درک کنه؟ حتی منی که الان سرپستم نمی‌دونم چی کشیدی اون لحظه. 
اصلا سرباز همه چیش سخته من فقط یه موردش رو میگم 24 ماه سربازی :||||| بیخیال بابا اعصاب نموند چطوری رامین ؟
راستشو بگم خوب نیستم
خداوکیلی.سربازی از خیلی جهت ها سخته :| عین مرغ باید صبح بیدار شی.عین کوزه باید کچل کنی.عین مرد غارنشین باید از دنیا کناره گیری کنی.غذاشم که فکر نکنم خوب باشه.(ولی قطعن شکم را پر خاهد کرد اگر نون اضافی بدن)از هم اتاقیتم باید در صورت لزوم فاصله ی شرعی رو بگیری.24 ماهم باید چوب خط بکشی:|
+شنیدم الان سربازی اینجوری شده که دوماه میری اعزام بقیشو برمیگردی شهر خودت تو پادگانای شهر خودت.راس میگن!؟
نمی‌دونم باید حرفاتونو تاید کنم یا تکذیب

 + این حالت فقط برای متاهل‌هاست
شما تصمیم گرفته بودین از سربازی نگین هاا! بعد ما اومدیم گفتیم حالا بیاین بخش‌های خنده‌دارش رو بگین:|
جوابم به کامنت نرگسو بخونین
هیچی از سختیش رو هم که ندونیم، دو سال یه لنگه پا توی هوا بودن حس بدیه!
شما اینجوری فکر می‌کنین. همه مثل شما نیستن
آدما چه موجودات عجیب غریبی ان همونقدر که میتونن حال خوب کن باشن، میتونن اعصاب آدم رو هم داغون کنن، حرص بدن!
درسته. 
ای بابا..
یسری از جماعت باید بالاخره یجوری اثبات کنن از بقیه بدبخترن یا نه؟؟
یه عده عادتشونه همیشه میخوان بگن ما خیلی خوبیم بابا انقد سختی کشیدیم الانم اند موفقیتیم میخوان به بقیه بگن تو بدون هییییچ تلاشی به همه چی رسیدی.. مگه میشه؟ مگه داریم؟؟
در هر صورت این اتفاق افتاده
چرا آدما فکر میکنن هر حرفی رو باید زد و حتی فکر نمیکنن شاید با اون حرف طرف مقابل برنجه؟!
اتفاقا من برام قشنگ بود که با اون همه سختی سربازی که احتمالا نمیتونم حتی درکش کنم ، شما میاین و از نیمه پر لیوان و خاطره های خوشگلش مینویسین...
اینو باید بگم بیشتر اذیت شدنم از بیرون بود. نه از اینجا
نباید در مورد چیزای مهم با شلنگ تخته حرف زد واقعا. حتی اگه نیت بدی هم پشتش نباشه. مخصوصا وقتی ادم کاملا تو شرایطشه.
ولی خب اینم یه جور برخورده دیگه. وقتی به این فکر کنی که فقط از این میاد که درکی نداره و توی دنیای خودشه و نیت بدی نداره کمتر عصبانی میشی.
ولی در مورد ادمایی که اصرار دارن با نیت خاصی رنج و احساسی که داری رو بی ارزش کنن واقعا جز فاصله گرفتن راه حل دیگه ای به ذهن آدم نمیرسه. اینا دیگه خیلی بدن.
به ادمای دیگه فکر کن. کلی هستن ادم که درک میکنن. اینطوری احساست بهتر و متعادل تر میشه:)
کاش میشد فاصله گرفت. کاش میشد
اگه مایل بودید بنویسید. قطعا دوستان زیادی هم هستن که درک میکنن یا تلاش می کنن درک کنن. کلا اینجوریه که نمیشه خودت رو جای دیگری بذاری اما ما تلاش می کنیم با وبلاگ نویسی به درک بهتری از هم برسیم. امیدوارم خیلی زود روزایی از راه برسه که شما رو مشغول کارای مورد علاقه تون ببینیم و با اشتیاق از اونا بنویسید.
خیلی ممنونم :)
امیدوارم چیزای بهتری واسه نوشتن پیدا کنم
سرباز دهنش سرویسه
هر جا که باشه

خوب شدی حالا؟ :)
:))

یه کم
من به این نتیجه رسیدم که ادم‌ها در هر شرایطی که باشن فکر میکنن شرایطتشون از همه بدتره و اصولا هر چی بهشون توضیح بدی بازم درد خودشون رو بیشتر میدونن و فکر میکنن تهش خودشونن فلذا توضیح هم فایده‌ای نداره.
شما هم اگه به این نتیجه برسید کمتر از واکنش‌ها ناراحت میشید‌.

+ با وجود اینکه منم دوست داشتم برم سربازی! اما همین که آدم مجبوره از کلی آدم زور بشنوه و اطاعت کنه واقعا خودش میتونه نشون دهنده‌ی عمق فاجعه باشه اونم برای کسایی مثل من که حتی اطاعت از حرف خلاف میلمون تو خانواده هم برامون زجرآوره ... از ۲ سال عمری که میره هم چیزی نمیگم دیگه!
قبلا به اون نتیجه رسیده بودم. هنوزم معتقدم ولی خب بعضا باید احساساتتو نشون بدی

+ نظری ندارم
هوووووورا هوووووورا هووووورا
یوهاهاهاهاااااااااا^___^ بالاخره چشمت زدم پسر صبور ساکت؟ ای پیر مرد بی حاشیه؟ :-D حرصی شدی از مخاطب؟ دادت در اومد برادرم؟ اینا اگر اثار رفاقت با من نیست پ چیه؟:-D


+بگردمتون بابا سربازهای وطن پاکم! نمیدونن خب رامین. (در جهت دلداری دادن و تسلی خاطر) برا ندونستن بقیه حرص نخور مادر. به قول خودت اوووون بی شعوره به من چه؟ میتونی هر زمان دلت میخواست با دوستای گروه اول صحبت کنی زنگ بزنی خودم تا صبح کی از همه بدبخت تره بازی در بیاریم بخندیم:-D :)
حرص نخور مادرم. سربازی اندازه کافی اذیت میکنه تو خودتو بیشتر اذیت نکن. و اینکه بله! گاهی انتظارتون از مخاطب رو بیان کنید! به خدا هیچی نمیشه!


+حالا این دوستمون تو کامنت اخر پست قبلی معلومه کم تجربه _ یاد بگیریم نگیم کم سن_ است و من به شخصه از این دوستا زیاد داشتم که بال بال میزدن اخبار سربازی دختران رو اعلام کنه! اینا دسته نسبتا بی گناه تری هستن رامین جان:-D نمیدونن طفلکا نمییییدونن! دچار جهل ان! جهل برادر جهل!
شما با شخص بنده صحبت کن در این موارد که تو چشات نگاه کنم بگم خشم شب میدونی چیه؟ بعد تو بگی این سوالیه که من باید از تو بپرسم:-D
من اگه حالتو نگرفتم :))

دستت درد نکنه. چه جهل عجیبی دارن واقعا :))
هیس هیس هیس! بچا جون خیلی تو کامنتا سر صدا نکنید اون عزیزانی که دارن تو اشپزنه خدمت میکنن از خواب ناز نوبهاری بیدار نشن


#اوکی مونده بود رو دلم یه جا بگمش
# رامین دوسداشتی جهت پاکیزه موندن فضای بلاگت این کامنت رو محو کن
:)))

خیلی هم خوبه. می‌ذارم بمونه
یکی از دفعاتی که با بلاگیا بیرون بودیم
یکی از بچه ها اروم در گوش اون یکی گفت کاش من جای فلانی بودم. ببین چه شاده! ببین چه رنگیه! اسوده بی دغدغه!
و بنده ناظر بر قضیه.
از اونجایی که ناظر بر قضایای بسیار دیگری هم هستم و اگاه به دغدغه های هر دو نفر، دلم میخواست بزنم رو شونه اون دوست عزیز بگم ببین این ادمی که میگی شاد و بی دغدغه و ایناس یه ماه پیش از شدت فشار روحی از حال رفت، پدر مادرش دو ماه پیش جدا شدن، چند ماه قبلشم فهمید عشقش خیانت کرده. و اینها تنها باریکه ای از دغدغه هاشه. خیلی دوسداری جاهاتونو عوض کنید و به جای قبض بلیط سینما قبض سرم بیمارستان تو کیف پولت باشه اره!؟ اوکی لتس چنج! و بعد چوب دستی اش را در اورد و ورد مقدس اوکی لتس چنج را خواند.

حالا بیا به آدما حالی کن "هر کی دم نمیزنه صرفا پیروز نیست… "
اره خلاصه. ملتی هستند که گمان میبرند هر کی خندید و صداش در نیومد بی غمه!
اره والا. همه فقط می‌تونن جای خودشون باشن. فقط خودشون. نه کس دیگه‌ای.
خودت خوبی نسل جوان؟
من مشخصا نمی‌تونم در مورد سربازی نظر بدم. ولی هیچی بدتر از این نیست که بخوای راجع به یه سختی که تجربه کردی با کسی حرف بزنی، طرف بخواد ثابت کنه که نه این که چیزی نبوده و من بدترشو تجربه کردم :/
همه باید به این نتیجه برسیم که همه مشکلات دارن. همه دارن میجنگن. همه محدودیت دارن.
نسل جوان یه مدته حس میکنه با بولدوزر از روش رد شدن. اگه به این میگن خوب، نسل جوان خوبه:)
خودت خوبی پیر مغان؟

+میدونستی من تو لفظ بهت میگم پیر مغان تو ذهنم میگم رام رام؟ :| )
نسل جوان اگه پشت سرشو نگاه می‌کرد، پیر مغان رو هم میدید که له شده زیر بولدوزر

+ :)) رام رام آخه؟
بیا در حالی که پاهامون تا زانو تو گچه
و سرمون باند پیچی شبونه حمله کنیم به بولدوزرچی
امشب خوبه ؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)