یه حسی بهم میگه برم دانشگاه، کلاس ترم اولیها رو پیدا کنم، اسم یکیشونو یاد بگیرم، وسط کلاس برم در بزنم، طرفو صدا کنم بگم بیا مامانت واست لقمه آورده
محبوبترین پستها
کلمات کلیدی
بایگانی
آذر ۱۴۰۳ (۱)
آبان ۱۴۰۳ (۱)
مهر ۱۴۰۳ (۲)
شهریور ۱۴۰۳ (۳)
مرداد ۱۴۰۳ (۴)
تیر ۱۴۰۳ (۲)
خرداد ۱۴۰۳ (۵)
فروردين ۱۴۰۳ (۴)
اسفند ۱۴۰۲ (۷)
بهمن ۱۴۰۲ (۱)
دی ۱۴۰۲ (۱)
آذر ۱۴۰۲ (۲)
آبان ۱۴۰۲ (۱)
مهر ۱۴۰۲ (۶)
شهریور ۱۴۰۲ (۲۰)
مرداد ۱۴۰۲ (۷)
تیر ۱۴۰۲ (۱)
خرداد ۱۴۰۲ (۲)
ارديبهشت ۱۴۰۲ (۸)
فروردين ۱۴۰۲ (۸)
تیر ۱۴۰۱ (۱)
خرداد ۱۴۰۱ (۳)
ارديبهشت ۱۴۰۱ (۳)
فروردين ۱۴۰۱ (۷)
اسفند ۱۴۰۰ (۵)
بهمن ۱۴۰۰ (۴)
دی ۱۴۰۰ (۳)
شهریور ۱۴۰۰ (۵)
مرداد ۱۴۰۰ (۵)
تیر ۱۴۰۰ (۳)
خرداد ۱۴۰۰ (۹)
ارديبهشت ۱۴۰۰ (۵)
فروردين ۱۴۰۰ (۵)
اسفند ۱۳۹۹ (۳)
بهمن ۱۳۹۹ (۳)
دی ۱۳۹۹ (۳)
آذر ۱۳۹۹ (۴)
آبان ۱۳۹۹ (۳)
مهر ۱۳۹۹ (۷)
شهریور ۱۳۹۹ (۵)
مرداد ۱۳۹۹ (۹)
تیر ۱۳۹۹ (۸)
خرداد ۱۳۹۹ (۱۲)
ارديبهشت ۱۳۹۹ (۱۶)
فروردين ۱۳۹۹ (۳۳)
اسفند ۱۳۹۸ (۲)
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
شهریور ۱۳۹۸ (۹)
مرداد ۱۳۹۸ (۷)
تیر ۱۳۹۸ (۱)
خرداد ۱۳۹۸ (۵)
ارديبهشت ۱۳۹۸ (۱)
فروردين ۱۳۹۸ (۱۰)
اسفند ۱۳۹۷ (۱۴)
بهمن ۱۳۹۷ (۱۴)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
آذر ۱۳۹۷ (۱)
آبان ۱۳۹۷ (۵)
مهر ۱۳۹۷ (۹)
شهریور ۱۳۹۷ (۹)
مرداد ۱۳۹۷ (۱۱)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
خرداد ۱۳۹۷ (۹)
ارديبهشت ۱۳۹۷ (۱۳)
فروردين ۱۳۹۷ (۱۱)
اسفند ۱۳۹۶ (۳)
بهمن ۱۳۹۶ (۴)
دی ۱۳۹۶ (۹)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
آبان ۱۳۹۶ (۱۱)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
شهریور ۱۳۹۶ (۱۶)
مرداد ۱۳۹۶ (۱۹)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
خرداد ۱۳۹۶ (۳۱)
ارديبهشت ۱۳۹۶ (۳۱)
فروردين ۱۳۹۶ (۳۰)
اسفند ۱۳۹۵ (۱۰)
بهمن ۱۳۹۵ (۱۴)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
آبان ۱۳۹۵ (۱۵)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
شهریور ۱۳۹۵ (۳۸)
مرداد ۱۳۹۵ (۲۹)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
اسفند ۱۳۹۴ (۳۴)
بهمن ۱۳۹۴ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
آبان ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
شهریور ۱۳۹۴ (۲۹)
مرداد ۱۳۹۴ (۴۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
خرداد ۱۳۹۴ (۳۲)
آذر ۱۳۹۳ (۱)
مهر ۱۳۹۳ (۳)
خرداد ۱۳۹۳ (۲)
ارديبهشت ۱۳۹۳ (۲)
فروردين ۱۳۹۳ (۷)
اسفند ۱۳۹۲ (۶)
بهمن ۱۳۹۲ (۱۱)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)
ولی زیبا تر میزان و اندازه ی بیکاریته :))
مثلا من الان انقدر حسای عجیب غریب دارم که میگم مامان نظرت چیه نرم کلا ؟ :|
یسری چیزای بدیهی رو یاد گرفتم الان
مثلا نباید مامان بیاد باهام . یا نباید کلا اجازه گرفت از کسی ; استاد بود نبود کلا نباید اجازه گرفت . یا اینکه مثلا باید مانتو دکمه ای پوشید و مقنعه ترجیحا سیاه :| . نباید خودکار های زیاد برد و دفتر های رنگی. نباید روز اول ساز ببرم با خودم. خیلی ذوق زدم نشم. ردیف اول و دوم نشینم . هفته اول هم نرم
اخه چرا باید یه دانشگاه اینقدر مسولیت داشته باشه برا ادم ؟ :| اصلا حالا مثلا چی میشه ساز برد یا اجازه گرفت . ولی مورد اخر رو مطمئن نیستم بتونم انجام بدم :))))
ردیف جلو به منزله پشت قباله بود برام😂
خودکار حداقل دو رنگ همراهم نبود نمیتونستم نت بردارم.
نودونه درصد مواقع مقعنه طوسی یا رنگ های دیگه سر میکردم.
ذوقم تو کلاسای آزمایشگاه خیلی زیاد بود، آزمایشگاه آتیش زدن هم تو سابقه ام موجوده.
دفترامم یا یاسی بود رنگشون یا راه راه سیاه و سفید. :)
خلاصه تو برو هرجوری هم عشقت میکشه برو.
البته من ترم آخر که بودم یکی اومد جلو در کلاس گفت فلانی سرکلاسه؟ من گفتم آره، مامانش براش لقمه آورده؟ (:
خیلی حالم خوبه الان . تقریبا میتونم بگم بهتر میتونم با محیطش کنار بیام اگر مجبور نباشم به بایدی و فقط خودم باشم. مرسی یاد اوری کردین که ادم نباید تحت تاثیر محیط و افراد تغییر کنه.
اگر بایدی برامون تعیین نکنن فکر کنم خیلی خوشم بیاد از اینکه میتونم کلی از درسایی که دارم خوشحال باشم و همیشه جلو جلو بشینم و بعد تموم شدن این دوران خوشحال باشم که کلی فایده داشته برام .
این 16 خط که نوشتین خیلی تاثیرگذار بود واقعا. خیلی خیلییی خییییلی . خیلی خیلی مرسی
پریییییییییییی. میشههههههه سیاه نباشه ینیییییی؟؟؟؟؟ وایییی من اصلا نمیتونم رنگ سیاه رو تحمل کنم :|
خب اقا من تصمیمم رو گرفتم. سازمم میبرم :))) از یکشنبه شروع میشه. ساز ندارم. به ترتیب از 8 صب کاربرد رایانه در موسیقی - شناخت موسیقی- تربیت شنوایی- تاریخ موسیقی جهان دارم. هیچ کدوم ربطی به ساز نداره اما میبرم :)))) اخیشششش :)))
اصلا صبر کن تلگرامی جایی برات عکس بفرستم خیالت بابت رنگ مقعنه راحت شه. :)
.
دبیر هندسهمون نمیشناستمون بعد جلسه دوم سوم یهو برگشت گفت فاطمه بخون. بعد ماها هم موندهبودیم که از کجا میشناسه فاطمه رو اصلا کدوم فاطمه؟ بعد گفت بالاخره تو هر کلاسی یه فاطمه پیدا میشه دیگه :))))))))
میشه بیای برام نون پنیر سبزی بیاری؟:(((((((
احتمالا در دوران ترمولک بودی یکی این بلا رو سرت آورده که میخوای سر یه نفر دیگه این بلا رو بیاری:)))
اره تموم شد ^^ روز دوم بود یا سوم؟! (متفکر) بسیووووور نکو! کلا دانشگاه؟ بسیاااااار نکو^____^ (نیش بی نهایت باز) خود بهشته از شدت زیبایی رامین!
http://serendipity.blog.ir/post/%D9%85%D9%85%D8%AF-%DA%A9%D9%84-%D9%88-%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D8%B4-%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%D9%86
و من با دیدن کامنتاش حس میکنم ملت بیان لیاقت و صلاحیت پستای خوب رو ندارن:| انگار دوره اوج نسل وبلاگ نویسی ما که رفت، شعور هم از بلاگستان رفت. کاملا جدی و بی اغراق و بی تعصب! بنده خدا پست به این شیوایی و بی حاشیه ای گذاشته ملت چه گل و شعر ها که تفت نداده و تف نمیکنند! واقعا بیان جای موندن نیستا رامین! واقعا! خلاصه که ببین! دلمون خونه مغان! اب قندمون رو بده!
این بیمار زیبا نیست؟
شیم آن یو!(((((((: ما گنا داریم.