به شانهام زدی
که تنهاییام را تکانده باشی
به چه دل خوش کردهای؟
تکاندن برف
از شانههای آدم برفی
به شانهام زدی
که تنهاییام را تکانده باشی
به چه دل خوش کردهای؟
تکاندن برف
از شانههای آدم برفی
۱. آب محله مون دو روزه قطعه. مثل تابستونای گذشته هی قطع میکنن.
۲. نوشته بود اگه آرش کمانگیر خودشو جر نمیداد، من الان خارج بودم.
۳. محیط محل کارم داره روحمو فرسوده میکنه. بعضی وقتا دوست ندارم زندگی کنم.
۴. از چت کردن، از انتظار برای سین کردن و جواب دادن، متنفرم.
۵. خستم (مربوط به مورد ۳)
کسی نمیشنود ما را، اگر که روی سخن داری
و درد حرف زدن داری، اگر دهان خودت هستی
اگر زبان خودت هستی، به گوشهای خودت رو کن
میخواستم وقتی بزرگ شدم، به فقیرا کمک کنم. بزرگ شدم، فقیر شدم.
چه کار یا اتفاقی هست که لذتش براتون هیچوقت کم نمیشه، قدیمی نمیشه، تکرار صدبارهاش دلتونو نمیزنه؟
برا من خندوندن بقیه و دیدن خنده هاشونه. مخصوصا کسایی که دوستشون دارم. تو تاریکترین روزای زندگیم، تو ناامیدترین لحظاتی که گذروندم، این اتفاق زندهام نگه داشته. لذت خالصه برام. جالب اینه اگه خودم بخندم چندان حالم بهتر نمیشه. دیدن خنده بقیه خیلی بیشتر حالمو بهتر میکنه.
نگار یه اصطلاح داره به اسم «روکش». برای بیان سطح حال روحیه. خیلی مفهوم پرکاربردیه به نظرم. وقتی ازش میپرسم حالت چطوره؟ میگه روکش نازک. یعنی حال درونیم داغونه ولی با توجه به شرایط زندگی، مشکلات روزمره، رو حال داغونم یه روکش کشیدم که آدمای غیر صمیمی نبینن که حالم خوب نیست. وقتی این روکش نازکه، هر آن این امکان وجود داره که پاره بشه و درد و غم بریزه بیرون. مزیت استفادهاش با آدمای نزدیک هم اینه که طرفت میفهمه که شاید ظاهرا خوب به نظر برسی ولی در حقیقت خوب نیستی. این مفهوم تو عبارت «بد نیستم» یا «خوبم» دیده نمیشه. همه این حرفا رو زدم تا بگم احساس میکنم همه مون
این دو ماهی که اینستا نرفتم، باعث شده کیفیت روح و روانم خیلی بهتر بشه. چیه این اعتیاد بیفایده؟