عقاید یک رامین

عینکم کجاست؟

عینک تو دستمه. می‌خوام پیچ دسته‌شو سفت کنم. اما چون ریزه، خوب نمی‌بینم. باید عینک بزنم تا خوب ببینم.

سه شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۵۴ ق.ظ

 ۱۶ تا نظر تا الان نوشتن

یه همچین حالی دارم الان...
بغض کردم
:(
عینک بزن بعد برو جلوی آینه پیچشو سفت کن !
محور پیچ موازی آینه ست :)) بازم نمیشه
چه گیری کردینااااااااا :)
حلش کردم :))
چطوری حلش کردید؟
اونقدرا هم کور نیستم :)) یه چیزایی می‌بینم :))
خب الحمدلله که حل شد
ان شاءالله مشکل همه حل بشه (:
آمین :)
بابای من چند وقت یه بار عینکو تو چشمش گم میکنه.

آستیگمات خیلی بدتر از ضعیف بودنه بخصوص موقع کار با اکسل و عدد بدون عینک اصلا نمیشه کار کرد :|
درسته . تو آستیگمات خط‌های موازی چشمو اذیت می‌کنه‌. اکسل هم که کلا خطه.
دیگه شمردن تعداد چند تا یک پشت سرهم اصلا امکان نداره
||||||||||||||||||||
چند تاست ؟ :)))
داشتیم؟؟ :))

چندتا بیشتر جلوتر که میرم قاطی میشه!
20 تاست؟؟ والا با عینک هم سخته، رو خطا یکی یکی مداد گذاشتم شمردم :)
:))
 والا من خودم نمی‌تونم بشمرم :|
چرا همه فقط راجب معنای ظاهری حرف زدن؟
نکنه من خیلی انتزاعی فک میکنم ک چیز های زیادی ازش برداشت میکنم؟:/
دریافت شما از پست چیه؟
با ذره بین راحت میشد دید
دم دست نبود.
برام قابل بیان نیست. ولی یه پیچیدگی ای هست توش که ازش یه مفهومی میزنه بیرون
الان مطمئن شدم ک انتزاعی فک میکنم زیادی :/
راستشو بخواین تا الان کسی به نکته نهفته تو پست پی نبرده. 
و البته نکتش چندان به موضوع ربط نداره
@ نرگس
نیم ساعت سر پیچیدگیش با همکارم حرف زدم، تهش میگم: منم از درد خودم زیر پست نوشتم! میگه: وقتی تو ذهنت یه بُعد خاص از موضوعه و شروع میکنی به پرداختن به یه موضوع دیگه صرفا بخاطر قابل فهم بودنش یعنی داری خودت رو تنبل پرورش میدی.
یه لحظه یاد حرفش افتادم با تعریفش الان حس میکنم تو نمیخای ذهنت درگیر این تنبلی شه. :)
احسنت :))
منم فکر نمیکنم یه همچین مسئله ای رو صرفا به خاطر اینکه اتفاق افتاده نوشته باشین. حتما رو قضیه عمیق شدین. واس همین وقتی کامنتا رو خوندم تعجب کردم که چرا هیچ کس سعی نکرد حداقل از نگاه خودش یه دریافت شخصی داشته باشه. و خب این بده به نظرم.

@ هلما
فکر میکنم دیگ مفاهیم از واژه ها فراتر رفتن. خیلی سخته توضیح دادن. فقط باید درک کرد. بعد اگر ادما درک مشترکی داشتن، فقط یه نشونه کافیه تا بهم بگن: هااااان. اون مفهومه. اره اره گرفتم.
اتفاق، اتفاق معمولی‌ای بود. نکته‌اش، تلاش برای بیان موضوع هرچند ساده به یه روش خاصه. 
:دی
خدافس:دی
من حالا امیدوار شده بودم که شما دارین نکته رو پیدا میکنین، کجا خدافظ ؟؟ :)))
یه جور رابطه ی علت و معلولی شد که :دی
همه اتفاقات مشمول رابطه علت و معلولی هستن :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)