نه به این جرم که حیوان پلیدیست بد است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید
به خیالش قندم
یا که چون اغذیه مشهورش تا به آن حد گندم
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
نه به این جرم که حیوان پلیدیست بد است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید
به خیالش قندم
یا که چون اغذیه مشهورش تا به آن حد گندم
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
با کروم خوبه :)
+
من یادمه قبلا نظرگذاشتین برا خودتون، ولی پستشو یادم نیست. :| :))
و تو این وبلاگ نبود فکر کنم🤔
خواهش میکنم :)
+ نه زمانی بود که میشد جواب داد ولی همینجوری به دلخواه خودتون کامنت گذاشتید. شایدم اشتباه یادمه نمیدونم! :؟
+شعر رو خودتون نوشته بودین؟ اهههههههه ایش! کوش اون بلاک لعنتی؟:)
+ شعر با صدای اقا رامین خوانده شود
با لحنی که برای رادیو بلاگی ها شعر میخواندند:)
دوسدارم با اون شیوه ای که گفتم با صدای رامین بخونم خیلی هم خوبه:-D
چه زمونه ای شده ها
ملت با صخی جماعت هم بحث میکنن:-D بابا هر چی صخی گف همون اصن[وعععع :-D ]
[ستاد جو دهندگی]
عاااااااشقتم هلمااااااااااااا^________^ :)))))))
ماچ به لپاااااااات
اقا رامین احوال شمااااا؟:) ایام به کام هست؟:)
مگس ها رو یه دستی میکشید یا دو دستی؟
درسته شعره رفت تو حاشیه ولی انصافا خیلی خوبه آخرش :)
ضمیر ناخودآگاهتون، تگ لوپ. کلا باکلاسینا :))
ما تو این شمال خراب شده ذووووووب شدیم از گرما
چه قدر خوبیم ما چه قدر. کلا پاک و طاهریم همه
@هلما
خوووووب میکنیم اصن:-D بذا فضا های معنوی وبلاگو بپاچونیم:-D
میپاچونیم :))
جممممم کنید
نمیشه که اونجام گرم باشه ابپز شید اینجام گرم باشه اب پز شیم:|
خودم به خودمون مشکوک شدم یه لحظه.
حس خباثت دارم صخی.
همش باید ما بیاییم توطئه بچینیم ای بابا.
خباثت فقط با ارام و علیرضا:-D
با هلما مثلا شبیه دپتا خانم متشخص کیف کوچولو مهمونی میگیریم دستمپن تیلیک تیلیک میایم خونه اقا رامین اینا شب نشینی:-D
سوتی جدید چی تو بساط دارین داداچ:-D؟
چهههههههههه خبراااااااا[ ضمن خنده ای خبیثی، با دست محکم و مشتی به شانه رامین میکوبد ]
چه با اعتماد به نفس هم خودم و خودت رو دعوت میکینی :))
میتونیم خیلی مسالمت آمیز بخندیم.
نه صخی آقارامین امتحانش رو پس داده :) فرار نمیکنن. [تو فکر نمایشگاه ساله بعده و عروسکا و تابلو عکس و نقاشی و اینا و سوت زنان ریز ریز میخنده]
ابمیوه تگری لطفااااااا3> بستنی چاق میشیم خوااااهر:-D :|
هلما جان شما چطور؟ تی اور کافی؟ بستنی یا ابمیوه؟ 3>
تعارف نکنا:-D خونه اقا رامین خونه خودمونه
فوقش صخی رو میارم والا. :))
خباثت و سوتی هر دوشون یه لذتی دارن وصف ناپذیر. :)
اقا تو رو خدااااااا نگید! من سرباز دادم تبریز(با لحن مادر شهدا وقتی میگویند "شهید داده ام" بخوانید ) دیگه بذارین بچم لااقل تو هوای خوبی بدبختی بکشه:| هی الکی بگین تبریز خنکه:|
نه نه نه نههههه! صلح اوفه:-D [با لحن مادری که به کودکش میگوید]
وای ارههههه! کلمه ی یخ در بهشت یادم نمیومد
خاکشیر تو ذهنم بوداااا هی فک میکردم اون یکی چی بود یادم نمیومد
همون یخ در بهشت لطفا^__^ تیلیک تیلیک:-D
الان سفارشا به چه منواله؟
اقا رامین؟ اب پرتقال(تیییک)
هلما جون خواااهر؟ یخ در بهشت با فالوده
صخی دخترم شما چاق میشی یا اب میوه یا یخ در بهشت؟
گزینه دو چون تو اسمش بهشت داره خنکای بیشتری منتقل میکنه:-D
دو لطفا
خب دوستان من الان برمیگردم:-D
اول که جواب کامنت هلما رو خوندم فک کردم میگین سال بعد میرین نمایشگاه و منظور نمایشگاه کتاب تهرانه
بعد دیدم نههههه همون تبریزم نمیرید!
بعد اصن ته دلی شاد شدم که حالا که تهران نمیاید حای دیگه هم نمیرید:|
ببخشید خلاصه
یه ریزه از درون حسودم:|
منو باش میخواستم تو رو هم با خودم ببرم. :)
آ قربونت بشم عموجون:-D
قشنگ اعضای اجرایی خیریه منو شناختن کم مونده برم باهاشون دوست شم.
تخته رو داور وایمیستم فقط :))
اصن حتی اگع نمایشگاه نباشه همممم اقا رامین یه تنه نمایشگاه خیریه رو برگزار میکنن:-D و قدوم سبز مدعوین، هلما و صخی را شادمانه گل میپاچن
هیچ اشکال اتفاقا خیلی هم خوش گذشت. *___* فقط من فکر شمام با دوستای خل و چل مثل ما :)) صخی دور از جونت.
[صخی حالا حسادت نکنیا] ::))
بزن اون دست قشنگاا رو هم برا قدوم مدعوین و هم برا صاحابش. حله :)
هیییچی از شطرنج حالیم نیس
خوووووبه کههههه^^ کلی هم قشنگه ادم پی کار خیر باشه:) دوستای خیر داشته باشه:)
خوووووب کردی تازشم
الای بمیرم هلما ترسید:-D هر چی میگه طفلک نگران حسادت منه:-D خاکبرسرت صخی همش حماسه می افرینی:-D
نه خواهر من نکه خودم خل و چلام به خل و چلا حسودیم نمیشه:-D بلا نسبت شماها البته
کفففففف مرتبببببببب هووووووووو
یخ در بهشت بعدشم هندونه؟ برادرم کاه از خودمون نیس مثانه که از خودمونه:-D میخوای تا صب بریم دشووری وبلاگت خلوت شه بری تخت بخوابی
هلماجان نگا خواهر! نگا! هی بگو ما خبیثیم! هی بگو ما توطعه میچینیم! ببین ملت با هندوانه چه خصم ها که بر ما روانه نمیسااااازند
دست خودم نیست یادم میافته الانشم از خنده غش میکنم.
همه چی به کنار توجیه میکردین منم به واسطه چشمام که گرشون کرده بودم دنبالتون میگشتم شناختین خیلی باحال بود خیلیا :)
آفرین صخی جانم.
صخی راضی یا بیشتر دعواش کنم؟! :))
وای آره دوستم... هم من اولم بود هم جمع وبلاگی نبود هم دوستم واقعا باید کنترل شه تحت هر شرایطی. کلا یه وضعی :))
بعد این کادر قاب عکس کامنتا هم صحه میذاره رو حسم:|
حالا همون واقعیت :)) ولی خب چیکار کنم میخواستم اول پیدا کنم شما رو خیالم راحت شه. برا کنترل دوستمم لازم بود اتفاقا.
کاااااش میشد واقعا
شمام آدم شناسیاا. نود درصد انرژیم صرف کنترل کردنش شد. :))
یا حرضت عباس خلاصه:-D
صخی پاشو بیا ببینیمت خب. منم دلم خیلی خواست.
دلم کتلت خواست:|
ترسسسناک نه ها هلما
معذبمه :|
خواااااااعرجان(با لحن شمالی) بغل گوشم نیستیناااا که سر خر رو کج کنم بیام:-D
ولی سعی خواهم کرد اقا سعی خواهم کرد:) شاید تابستون سال بعد موفق شم:)
فک کن صدای چاووشی پخشه تو فضا من میگم چه خوب آقا رامین تایید میکنه، من میگم: آقا رامین لابد سلیقه شماست و دوستم میگه: اه اینو کدوم کج سلیقه ای گذاشته سرم رفت. :)
رامین جان داداچ. سیب زمینی دارین؟
هلما جان خواهر
حواستو بده به من که خونه مردمو به اتیش نکشم
یااااا علی:-D بریم کتلت بزنیم:|
الان پشت مانیتور قهقه زدن من معلوم نیست که مثل همونه مثلا صخی ببینه هی دارین سر پا میرقصین شاخ در میاره. :))
یا مثلا دستاتون رو مشت میکنین به نشان پیروزی یییس میگین الان تصورش برا صخی سخته باید اون صحنه ها و لحظه ها رو دید.
شتتتتتتت اقا عاشق دوستت شدم:-D
دیدیش سلام منو برسون ماچش کن بگو صخی گفت افرییییین! درست فهمیدی! چییییییه این اقا رامین کج سلیقه! اه اه اه! اخه نگا! شما قالبای وبلاگو نگا! خودش گویاس!بلااااااک اند ریپورت اقا! اه اه اه
تعریف نباشه آشپزیم خوبه نگران خونه مردم نباش :))
اقا رااااامین سرپا برقصه؟ دست مشت شده بیاره پایین بگه یییییس؟ سیریسلی؟ برووووو هلما! گرفتی مارو؟
منو اینجوری نبینید نکته سنج و تیزبینم :)) یکم برم تو بطن روز نمایشگاه حتما حرکتای دیگه اتون یادم میاد. :))
خودمم که سنگین و رنگین اصلا سوتی نمیدادم که. :)
دوستم ارادت فرستاد خلاصه:-D
میشه آبان ماه.!
اووووم.. اگه بشه میاییم خب.
عه یادش بخیر مصاحبه خوبی بود. تازه اشم آقا رامین دوست داشت با تو مصاحبه کنه :)
لابد تهرانه اینم:|
اقا از الان برنامه هاتون رو خالی بذارین که بتونین بیاین تازشم:)
مرخصی سرکار و سربازی رو ذخیره کنید!
سیریسلی رامین؟ ممکنه سرباز باشی واقعا؟ مرخصی ذخیره کن برادره من مرخصی!
اه سربازی :| خیلی بده خیلی. یه کاریش کنید نرید خب چیه آخه الکی دو سال وقت آدمو میگیره.
دقایقی چند مجلس رو به مقصد دشووری ترک میکنم
اگه بیدار بودین یه ربع_ ده دقیقه دیگه در خدمتم
بچه به این خوبی :))
سردردم خوب شده حالم خیلی خوبه.
توووووو رو خدا حرف از سربازی نزنید من سرباز دادم حالم بده!
۲:اقاااااا من میخواستم بگم تو مصاحبه جدی نبودین که شاهد از غیب رسید چندتا کامنت پایین تر خودتون گفتیم یه وقتایی ملت جرعت ندارن حتی سلام کنن:-D
ولی من خودمم اینجوری ام! بسته به مکان و شرایط رفتار و باخوردهای رفتاری به شدددددت متغییری دارم.
وای اره منم کلی حس خوب دارن به اون مصاحبه! سییییییییریسلی اقا رامین دوسداشتین با من مصاحبه کنین؟وااااااااقعا؟ الان یه چیزای محوی داره یادم میادا انگار بعدش مثل یک جو زده ی بدبخت میگفتم اینترنتی مصاحبه ضبط کنیم و اینا ولی اصلااااا یادم نبود! چه حس خوبی داشت یاداوریش:)))))))) عزیزم الای^^
(در مورد دیدار بلاگرانه)نه اقا زووووود نیس! هیچم زووود نیس! تازه الان که دیره! از اولای اردیبهشت تاریخ مشخص کردیم! یعنی کشتمممممم کسی که اون روز نیاد!:-D
و من واقعا دوستداشتم هممون باشیم!
همون شب رسیدم خونه گفتم بچه ها تاریخ بعدی رو معلوم کنیم و همممممه بیایم! دبه مبه هم نکنید که کار دارم و مرخصی ندارم و ال و بل!
به سربازمونم گفتیم مرخصی ذخیره کنه حتی:-D
دانشجو های درسخونمونم از وسط (پرهام داداش صدامو داری عشق؟:) وست ) کلاس میکشیم بیرون میاریم دیدار:-D :|
زود نیست صخی برا سربازی یهو بالا پایین کردم گفتم نزدیکه. :)
چرا شما همه چیز محو یادتونه جفتتون من کلمه به کلمه و واو به واو آخه؟!
وای من واقعا حافظه عجیبی دارم
بعضی جیزا خیلی خوب یادم میمونه و بعضی چیزا همین که محو هم یادمه جای شکر داره
تازشم ما یکم غریبه گریزیم رفتیم تو غار در رو بستیم رو خودمون.:-D ولی شما دوتا رو با افتخاااااار به عنوان مهمان ویژه صخی در جمع پذیرا خواهیم بود:-D وای ننه^_____^
منم ایشالا همون صد تا عامل که اومدنم بسته به اونه رو اوکی کنم حتما میام دلم خیلی میخواد باشم تو جمعتون :)
کما کان اره میشناسید گمونم.
یه چندتایی شاخ بیان داریم که مشهور هستن:-D
یه چندتایی بلاگفایی و میهن داریم که نه قطعا نمیشناسید
باقی هم بچه های گل معمولی و نازی ان که احتمالا برخورد داشتین باهاشون
اقا سیریسلی! رابطه تون با گروه تلگرامی چطوره؟ ادتون کنم تو گروه؟
اصلا صخی هرازگاهی بیا اینجا وب آقا رامین رو بترکونیم مزاحم بقیه هم نشیم. :))
شبتون بخیر و خوشی.
کلللللا صحبتی نمیکنن گاااااهی یه دالی میکنن و تمام:)
من پایه ام هلما جان. کلا دست قدری در جت های وبلاگی داریم ولی گروه مون هم عشقه
اقا پیشنهاد میدم جفتتون امتحان کنید:-D خوشتون نیومد ندا بدین ریموتون میکنم:-D :|
ماچ به لپات:*****
خیلی خوشحال شدم دیدمت
ایشالا مهمونی بعدی ارام وحشی میبینمت عزیزم:-D
قدم رنجه کردی
هر چی تلاش میکنم تلگرامم وصل نمیشه:| بچا همی وبلاگ میبینمتون اصن:-D
اگر نشد و موافق بودین همچنان ایشالا فردا
گروهمونم کاملا رهاس شما هر وقت با جو راحت نبودی یا دکمه لفت رو بزن یا یه ندا بدی حله :)
شب بخیر