اینو یادتون میاد؟ امروز یه موقعیتی پیش اومد باید تصمیم میگرفتم آینه دوست دیگری باشم یا نه. تجربه بد گذشته رو گذاشتم کنار. آینه شدم. خیلی بهتر از اون چیزی که تصور میکردم شد.
خبر بد: هیچ وقت همین طوری نمیمونه
خبر خوب: هیچ وقت همین طوری نمیمونه
یکی از تفریحات سالم ما هنگام قطعی برق اسم فامیله. طوری که وقتی برق میره همه با شوق و ذوق، بدو بدو جمع میشن تا بازی کنیم. نمونههایی از حماسهآفرینی همکاران گرامی رو داشته باشین:
- رنگ از د : دوغی
- رنگ از ش : شنبلیلهای
- اعضای بدن از ق : قوز پا
- میوه از ق : قره قروت
- شغل : (همون چیزی که برای میوه و اشیا نوشتن + فروش) دوغ فروش - نارنگی فروش - فندق فروش - زنجیر فروش
- اشیا از ن : ناو
ولی برای بالا بردن هیجان ایدههای ناب و جدیدی بکار بردیم تا کمتر بتونن اینقدر جفنگ بنویسن :
- اسم و شهرت با حرف دوم: مثلا میگیم از ب یعنی دومین حرف باید ب باشه.
- با آخرین حرف: مشخصه دیگه.
- با دو حرف: دوتا حرف مشخص میکنیم مثلا میم و الف. میم باید اولین حرف باشه، الف هم جزو حروف کلمه باشه؛ هرجا که میخواد باشه. این واقعا سخت میشه دیگه.
بخاطر زیاد بودن بچهها و کم شدن احتمال جرزنی، برای نمره دادن، همه کاغذشونو میدن بغل دستیشون :))
به هادی گفتم "فلانی پیام داده که ویدیوش چرا حاضر نشده؟" بدون معطلی جواب داد که "گه خورده؛ الان میرم تو گروه حالشو میگیرم". 5 دیقه بعد پیام هادی رو تو گروه دیدم:
"ان شالله هر موقع توضیحات ویدیو رو فرمودین به واحد تدوین ارسال خواهد شد تا تدوین ویدیو شروع بشه"
چند هفته پیش واتساپم مشکل پیدا کرده بود و تاریخ تمام چتهای من رو میزد 13 فوریه سال 2083 !!!!! دو روز به همین منوال گذشت و من تو این مدت با کلی آدم چت کردم. از جمله بابای دوستم بابت تبریک عید فطر. بعد دو روز، تنظیمات تاریخ گوشی رو از حالت اتوماتیک گذاشتم رو دستی و مشکل حل شد. ولی یه مشکل جدید پیش اومد. چت من و بابای دوستم برای همیشه موند اولِ اول. انگار که پین شده. چرا؟ چون من آخرین پیام رو دادم و به تاریخ 13 فوریه سال 2083 ثبت شده. از عید فطر تا الان ایشون بالای بالاست :)) بعدش هم هیچ موقعیتی پیش نیومده که یه چیزی بگم یا یه چیزی بنویسم پاک کنم. اولش با بخنده به خودم میگفتم کی میخواد تا سال 2083 صبر کنه که این موضوع حل بشه آخه :)) ولی بعدا راه حل دیگهای به ذهنم رسید. باید تا 30 تیر صبر کنم تا عید قربان رو بهشون تبریک بگم تا بالاخره این مشکل حل بشه.
مشخصه بچههای دفتر چقدر شکمو هستن؟ آیا واضحه که سر شیرینی چقدر دعوای همراه با خنده شده که به راه حل اسم و ساعت نوشتن رسیدیم؟
* جریمه فرشته بخاطر این بود که شیرینی خورده بود ولی اعلام نکرده بود :))
** پریا هم خواست شیرینی بخوره، تا اومد بخوره تلفنش زنگ زد؛ رفت. نوشتیم پیش سفارش که ثبت بشه. بعدا اومد خورد.
اگه بهتون بگم امروز 5 نفری مثل گروه سرود مدرسه، عبارت " مریم خانم، لطفا تو غذاها سیر نریزین" رو همصدا خوندیم و امید ازمون فیلم گرفت تا به مامانش نشون بده بلکه تو غذاها سیر کمتر بریزه
سر کار بعضا آهنگایی رو که گوش میدیم رو تحلیل میکنیم. کلی میخندیم. مثلا اون روز دقت کردیم و فهمیدیم یکی از دلایل کات کردن شهره و در ادامه، پاره کردن نامهها و عکسهای پسره، این بوده که پسره خواب کسی رو دیده و خواب شهره رو ندیده.
من سر هر ماه، آمار وبلاگو برای خودم یادداشت میکنم. امروز 6 خرداده و من الان یادم افتاد که آمار اردیبشهترو ننوشتم.