سالگرد این پست و
امروز بعد از 6 سال درس خوندن تو دانشگاه ، 10 دیقه دیر رسیدم ب کلاس
همچنان در تلاش برای بهتر شدن
پ.ن. عکس ها جدید نیستند
پ.ن. لوگو هم زدم :))
آروم می خندی ، باز عاشقت میشم
زخم هامو می بندی ، باز عاشقت میشم
چشات مهتابه ، دستات آتیشه
اینجا کنار تو ، دنیا تموم میشه
از گریه ها خالی ، تو حال خوشحالی
انگار جهان هیچه ، عطرت که می پیچه
آروم می خندی ، باز عاشقت میشم
زخم هامو می بندی ، باز عاشقت میشم
این چالشو دیدم ، خواستم شرکت کنم ولی
شنبه هفته بعد نمایشگاه خیریه داریم تو دانشگاه . بمدت یه هفته . از پنج شنبه هفته پیش تا امروز ( بغیر از جمعه ) هر روز از 9 صبح تا 6 عصر کار کردیم و دکور زدیم . فردا هم قراره بریم . کلی کار مونده . انگشتام همشون زخم و زیلی شدن . چقدر درد کردنشون لذت بخشه
+ اگه شد عکس میگیرم
+ خوشحال میشیم اگه کسی تبریز بود بهمون سر بزنه :)
به طرز غیرقابل باوری ظرفیتم ، چه از لحاظ دیداری و چه از لحاظ شنیداری ، رفته بالا