تاریک ترین لحظه شب ، قبل از طلوع آفتاب است
دیشب من خورشید طلوع کرد
خدایا شکرت
تاریک ترین لحظه شب ، قبل از طلوع آفتاب است
دیشب من خورشید طلوع کرد
خدایا شکرت
وقتی برای هزارمین بار تو تخت غلت میزنم
و چشم باز می کنم و می بینم ساعت شده 5
ولی من هنوز نخوابیدم
ماشین خراب شده
تلویزیون خراب شده
آیفون خراب شده
یخچال خراب شده
خودمم خراب شدم ...
تا چشم کار می کرد و
تا اعتماد می کردم
چشمم ب هر چی که میدید
بی اعتماد تر میشد
+ متوجه شدین کلا حوصله ندارم؟
راه های خودکشی در یک عصر جمعه پاییزی :
دار زدن
مرگ موش خوردن
استفاده از سلاح گرم
و گزینه آخر
تماشای بیست و سی
من گنگِ خواب دیده و عالَم تمام کر
من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش
ســـرم ک درد می کنـــــه
ی آدم دیگه ای میــــــــشم
دوست دارم ترک تحصــیل کنم
نامیدی تموم وجـــودمو می گیره
فکر ب آینده ی کابوس میشه واسم
دوست دارم با همـه قطع رابطه بکنم
دیدم نسبت ب همه چی عوض میشه
سر کوچکترین مسائل با همه بحثم میشه
تصمیم هایی می گیرم با هیچ کس حرف نزنم
نباید هیچ ســر و صـــدای اضافی دور و برم باشه
صدای اسمس و تلفن ، حکم فحش آبــدار داره برام
دوست دارم بزنم تو دهن کسی ک اضافی حرف میزنه
...
کاش میشد سرم درد نکنه
+ ببخشید ک کامنتاتونو تایید نکردم هنوز
"فک کنم" از تیکه کلام های منه
زیاد ازش استفاده میکنم
هر موقع تو جواب سوالای داداشم میگم فک کنم
برمیگرده میگه :
"فک نکن ، پودرتو عوض کن"
:)))
میگه :
من خیلی دیر عصبانی میشم ولی وقتی عصبانی میشم واقعا عصبانی میشم
آخ ک چقدر من از این جمله متنفرم . دوست داشتم با آرنج میرفتم تو صورتش تا بفهمه من کیا عصبانی میشم
:|
گوشی جدید خریدم :)
حس خیلی خوبی داره :)
کلی گشتم تا انتخابش کردم :)
الان ملت فک میکنن چی خریدم :))
Nokia 108
۹۰ تومن خریدم :)
هفته پیش 4 شنبه گذاشتم شارژ
هنوز باتریش تموم نشده :)
گله دارم از این سر درگمی ها
منو باورم کن
اینو حس کن که من خیلی تنهام
باورم کن
برو میخام تو تنهایی بری
برو میخام
نه ، نرو ، تو دنیای منی
تورو میخام
می میرم اگه تو بشکنی
نمیزارم دیگه بی من تنها بری
آخه نمیدونی تو عشقمی
می میرم بی من تنها بری
منو باورم کن
صدای من
البته در دوران کودکی
بازم میگم من خیلی شیرین بودم :))
پ.ن.
گرگه اومد تو گله
هی دمشو تکون داد
دندوناشو نشون داد
یه بز پرید به اینجا
یه بز پرید به اونجا
گرگه به دنبال بزا تو صحرا
یکدفه افتاد و دمش کنده شد
گله پر از خنده شد
برگشتم
نمی دونم چی شد ک تصمیم گرفتم ب این زودی برگردم
ولی خب رفتنم هم همین مدلی بود
منتظر پست های بعدی باشین :
1. میگم اینا همشون ادبیات داستانی اند؟
میگه : آره . اینا ک عشقی خالتور اند و بقیه اش هم رمانن .
با خنده میگم خالتور ؟
میگه والا خب
2. میگه هوا چقدر تاریکه . من می ترسم .
تا چهارراه باهم میریم .
3. ب خیلیا باید زنگ بزنم
خیلی ها هم باید ب من زنگ بزنن
ولی ن من اینکارو میکنم نه اونا
4. آدم چطوری ب دلش بفهمونه ک اشتباه شده ؟
+متن مال من نیست