سفر ب کندوان
کندوان ی روستایی قدیمیه ک خونه هاشون از جنس سنگه . ینی سال ها قبل مردم رفتن کوه و کندن و تبدیلش کردن ب خونه .
( مربوط ب چن ماه پیشه )
سفر ب کندوان
کندوان ی روستایی قدیمیه ک خونه هاشون از جنس سنگه . ینی سال ها قبل مردم رفتن کوه و کندن و تبدیلش کردن ب خونه .
( مربوط ب چن ماه پیشه )
ســـن یاریمین قاصدی سـن / ایلن ســنه چــــای دئمیشم
خـــیالینی گــــوندریب دیــــر / بسکی من آخ ، وای دئمیشم
آخ گئجه لَـــر یاتمـــــامیشام / مــن سنه لای ، لای دئمیشم
ســـن یاتالــی ، مـن گوزومه / اولـــدوزلاری ســـای دئمیشم
هــر کـــس سنه اولدوز دییه / اوزوم ســــــــــنه آی دئمیشم
سننن ســـورا ، حــــیاته من / شـیرین دئسه ، زای دئمیشم
هــر گوزلدن بیــر گـــول آلیب / ســن گـــوزه له پای دئمیشم
سنین گـــون تــک باتماغیوی / آی بـــاتـــانـــا تــــای دئمیشم
اینــدی یــایــا قــــیش دئییرم / ســـابق قیشا ، یای دئمیشم
گــاه تــوییوی یاده ســــالیب / من دلی ، نای نای دئمیشم
ســونــــرا گئنه یاســه باتیب / آغــــلاری های های دئمیشم
عمـــره ســورن من قره گون / آخ دئــمــیشم ، وای دئمیشم
+ عکس اونی ک میخاستم نشد
آهنگی ک الان دارم میشنوم منو یاد ی اتفاق جالب انداخت :
اردیبشهت ماه بود . توی دانشگاه بودم . میلاد هم کنارم بود . هر دو مون بخاطر کارای تموم نشدنی کنگره خسته بودیم . گفت بزار بینم تو لپ تاپت آهنگ چی داری . من هم از دور راهنماییش کردم ک برو درایو E و ... . شروع کردم ب باز کردن آهنگا . سلیقه هامون متفاوته ولی مشترکاتی هم داریم . میدونستم ک میلاد عاشق آهنگ بی کلامه . بهش گفتم کلی آلبوم بی کلام دارم . گفت دیدم اکثرشونو شنیدم ( من :| 10 12 تا آلبوم فقط از یانی داشتم ) از هر آهنگ 20 ثانیه باز میکرد میزد بعدی . یهو ی اهنگی باز کرد گفت این چقدر قشنگه . آهنگ آشنا نبود واسم ولی خیلی خوب بود. ی آهنگ ِ حماسی ِ بیکلام ِ توپ . همین باعث شد تا از جام بلند شدم تا برم ببینم کدوم آهنگه . یادم افتاد پسر داییم تو عید واسم این آلبومو زده بود ولی من ندیده بودمش . پسر آب در کوزه و ما تشنه لبان می گشتیم . از همین جا از میلاد تشکر میکنم ک از لپ تاپ خودم (!) این آهنگو پیدا کرد . از پسر داییم هم تشکر ویژه ای رو دارم ک آلبومو برام زده بود .
ی نیم چه تشکر هم از سازنده اثر میکنم :))
بشنوید . با صدای بلند بشنوید .
نام ترک : Death is the Road to Awe
آهنگساز :Clint Mansell
آلبوم : The Fountain
امروز ی خبر خیلی جالب خوندم
لری پیج و سرگی برین (صاحبان گوگل) ی شرکت هولدینگ زدن ب اسم "آلفابت" . از این ب بعد کل گوگل اعم از اندروید و یوتیوب و ... زیر مجموعه "آلفابت" هستن . یکی از قسمت های جدید آلفابت قسمت کالیکو (Calico) هستش . تمرکز این بخش روی راه های افزایش طول عمر انسان :|
بیشتر بخوانید : آلفابت
1. این روزا ب چن تا وبلاگ ناآشنا سر زدم . خیلی کم پیش میاد ک این کارو کنم . پست های آخرشون رو ک میخوندم ی موضوع برام جالب بود . همه تازگیا در مورد پدیده "صدا" پست گذاشته بودن . این باعث شد دوباره یادم بیفته ک صدای من چرا این طوریه :| نمیشد صدای منم خوب میشد من هم صدامو ضبط میکردم میزاشتم اینجا ؟؟ کاریش نمیشه کرد . فقط باید سوخت و ساخت :)) ب خودم دلداری میدم و میگم عوضش خطم قشنگه . بلافاصله مغزم پیغام میده چرت نگو بابا :)) کلا نابود میشم . البته اینا شوخی همش . این ی واقعیته ک صدای من قشنگ نیست . کاملا قبول کردم .
2. در ضمن خوش عکس هم نیستم :| اینم ی واقعیتیه ک چن سال بهش پی بردم .
3. با دیدن پست های هم سن و سال های خودم میبینم ک نوشته هام خیلی سطحی هستن . چیزی در حد ی نوجوون 14 ساله ست نوشته هام. کلا انتقال مطلبم ضعیفه . چ تو نوشتن چ تو گفتار . رجوع شود ب پست همه ما . مباحث ساده رو خیلی سخت و پیچیده توضیح میدم . دایره لغاتمم در حد سینی استیل چایی در نظر بگیرین :)) . این هم یکی از واقعیت هاست . قبلن ها فک میکردم مردم ب عمد متوجه حرفام نمیشن ولی الان عوض شدم . حق میدم ک حرفامو متوجه نشن .
4. در مورد صدا ی چیزی یادم رفت بگم . گوش های من خیلی دیر ب تُن صدای آدما عادت میکنه . امکان نداره ی نفر تو خیابون از من ساعت بپرسه و من تو دفعه اول بفهمم ک داره چی میگه . حتی تشخیص نمیدم ب چ زبونی داره حرف میزنه :)) بهمین خاطر تو برخورد با افراد غریبه همیشه ازشون میخام ک یا بلند تر حرف بزنن یا سوالشونو تکرار کنن . شاید بگین خب این مصداق کر بودنه . خب نه . کر نیستم :)) معمولا تو جمع های شلوغ صدای گوشی بیاد از تو اتاق دیگه من جزو اولین نفر ها هستم ک میشنوم .
5. هفت هشت سالی ک وزن و قدم تغییر نکرده . تغییر نکردن قد چیز طبیعیه ولی وزن :)) نهایتا یک کیلو تو ماه رمضون لاغر میشم و تا رمضون سال بعد جبرانش میکنم . این ثابت موندن وزن من منجر ب این میشه ک هر کدوم از اطرافیان اعم از دوست و آشنا با دیدن من ، مهمترین دغدغه های فکریشونو کنار بزارن و از من بخان ک بیشتر غذا بخورم . از اینجا ازشون تشکر میکنم و بهشون میگم :
من لاغر نیستم . من فیت ام :)
6. کتاب کم میخونم . بزارین راستشو بگم . کتاب نمیخونم . قبلن ها میخوندم . شبکه های اجتماعی تنبلم کردن . البته این ب این معنی ست ک من 24 ساعته پای لپ تاپ هستم . من فقط روزی 10-12 ساعت پشت لپ تاپ هستم :))) خب از موضوع دور نشیم . موضوع کتاب بود . نمی دونم چرا دیگه نمی تونم کتاب بخونم . وقت نمیکنم . خیلی دوست دارم بدونم آلبر کامو چیکارا کرده . چ اتفاقایی افتاده ک چهره ویرجینیا ولف اینقدر غمگینه . چرا کتاب شعر رسول یونان رو نمیخرم ؟ چرا چن سال پیش موقع خوندن سیذارتا هرمان هسه نتونسم بیشتر از 2 صفحه برم جلو ؟ ....
همه این سوالا بی جواب موندن . من دوست دارم کتاب بخونم ولی وقت ندارم .
این ها فقط چن تا از واقعیت های منه . شاید اسمشو بزارین نقص ، عیب ، ایراد ولی من دوست دارم اسمشونو واقعیت بزارم . برای حلشون دنبال راه حل میگردم . واسه چن تاشون پیدا کردم . واقعیت های مثبت هم تو زندگی دارم . مهمترینش ک این روزا شدید مشغولم کرده ، خلاق بودنه . ایده های زیادی ب ذهنم میرسه . خداروشکر :)
زل می زنم . ب کارایی ک میکنن . ب کسایی ک دوسشون دارم . بدون اینکه متوجه بشن . خیلی لذت بخشه
همین چن روز
تو اتاق بهمن
وقتی علی داشت وسایلشو جمع میکرد
چن دیقه بهش زل زدم .
همین ک منو دید ، لبخند زد
گفت
کلی باهات حرف دارم
ی سایت پبدا کردم
تست های جالبی داره
سر بزنین
من نتایج مال خودمو میزارم تو ادامه مطلب :)
متوجه شدهام که وقتی چراغها روشناند، آدمها تمایل دارند دربارهی کاری که میکنند حرف بزنند،
دربارهی زندگی بیرونیشان. کسانی که در نور شمع یا آتش نشستهاند
شروع میکنند به حرفزدن دربارهی احساسشان، دربارهی زندگی درونیشان.
آنها ذهنی حرف میزنند، کمتر جروبحث میکنند، درنگهایشان طولانیتر است.
چرا دیروز فیلم "تنهایی " رو نزاشت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((