47 روز پیش برف بارید اینجا. ما هنوز تو حیاطمون برف مونده.
به امتحان املا دقت کردین؟ با بقیه امتحانا یه فرق ریز ولی اساسی داره. نمره امتحان املا از لحظه شروع، بیسته و به ازای هر غلطی که بنویسی از بیست کم میشه. به کلمات درستت نمره نمیدن بلکه بخاطر کلمات اشتباهت از نمرهات کم میکنن. ولی امتحانای دیگه این طوری نیستن. نمره تو اولش صفره. به ازای هر جواب درستت نمره میگیری.
من به اشتباه فکر میکردم، زندگی شبیه امتحان املائه. به کارهای مثبتم تو زندگی به دید وظیفهام نگاه کردم (احتمالا هنوزم دارم این طوری نگاه میکنم) به موفقیتهام به دید مسئولیتم نگاه کردم. تو ذهنم این طوری ثبت شده بوده که باید فلان کارو خوب و عالی انجام بدم. پیشفرض ذهنیم این بوده که باید بیست باشم و نباید اشتباه بکنم. هر موقع هم درست انجام میدادم، زیاد خوشحال نمیشدم. بروز نمیدادم خوشحالیمو. از موفقیتم کیف نمیکردم. تو ذهنم فقط جلوی اون کار یه تیک میزدم که یعنی انجام شد. اما وقتی اون کار موافق میلم پیش نمیرفت، شروع میکردم از خودم نمره کم کردن. خودم رو بیمسئولیت تصور میکردم. اونقدری که از نتونستنم ناراحت میشدم، از تونستنم خوشحال نمیشدم.
اما فهمیدم زندگی شبیه امتحان املا نیست. کلمات درستی که مینویسیم، وظیفهمون نیست. کلمات اشتباهی که مینویسیم گناه کبیره نیست. تو زندگی به خاطر پیشرفتهامون خودمونو تحسین بکنیم. به افتخار خودمون دست بزنیم. شادی بکنیم. بدونیم که از صفر به اون جا رسیدیم، نه از بیست. اشتباهاتمون انتخابهای ما بودن. به انتخابهامون احترام بذاریم. اونارو همون جوری که هستن بپذیریم. تلاش کنیم تو موقعیتهای بعدی همون اشتباه رو دوباره تکرار نکنیم. اشتباه، مسیر نادرست نیست.
در مورد روابط انسان سه نوع حق داریم. حق الله، حق الناس و حق النفس. مورد آخری میگه انسان در مورد خودش هم باید یه سری حقوق رو رعایت کنه. نباید کارایی رو بکنه که ضررش بیشتر از سودش باشه. نباید به بدنش آسیب بزنه. چون بدنش مال خودش نیست. امانته دستش. در بالاترین حالت میگه حتی حق نداره خودشو بکشه. چرا؟ چون جونش هم مال خودش نیست. اونم امانته. طرز برخورد با جنس امانت چیه؟ ازش محافظت میکنن، مراقبت میکنن تا آسیبی بهش وارد نشه. تا اینجا درست؟
بعد تو میای جون یکی دیگه رو -که ارزشمندترین دارایی هر کسه-، به بهانه اینکه آبروت رفته میگیری؟ آبروت الان رفته، نه اون وقت. چی شد که فکر کردی تو صاحب جون آدمایی؟ تو حتی صاحب جون خودت هم نیستی، چه برسه به بقیه. کی به تو اجازه داده خودت رو مالک یه نفر بدونی؟ اونم کی؟ دخترت/خواهرت/همسرت/مادرت. به عقیده تو اینا ناموسن، درسته؟ مگه نباید از ناموس باید دفاع کرد؟ مگه کشور هم با طرز فکر تو ناموس محسوب نمیشه؟ وقتی به کشور حمله میکنن ازش دفاع میکنی دیگه. چرا؟ چون ناموسته. ولی الان چیکار کردی؟ نه تنها از ناموس دفاع نکردی، بلکه کشتیش. با افتخار هم به همه نشون دادی کارتو. من اصلا کاری ندارم این مفهوم ناموس اصلا درسته یا نه ولی حداقل میدونم تو که اینکارو کردی بهش اعتقاد داری. ولی کاری که کردی با ایدئولوژیت یکی نیست. در تضاده. عقیدهات میگه از ناموس دفاع کن. ولی تو دقیقا برعکسشو انجام دادی. دقیقا برعکسش. کاش حداقل به چیزی که خودت بهش معتقد بودی بیشتر فکر میکردی. عمیقتر فکر میکردی ... کاش
غیرقابل انکارترین قسمت ماجرا اینجاست که این اتفاق، باعث مرگ یه آدم شد. یه آدم.
با هم مهربون باشیم. هر آدمی داره با غمی میجنگه که ما ازش بیخبریم
حضرت علی (ع) در یک دعایی که مربوط به احوال آدمی است و اینکه روح آدمی میتواند چه استعلاهایی پیدا کند، دعایی دارند که من آن را همیشه در قنوت میخوانم: اللهم اجعل نفسی اول کریمه تنتزعها من کرائمی ( خطبه ۲۱۵ ): خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی، جانم اولین چیزی باشد، که از من میگیری؛ نکند قبل از این که جانم را میگیری، انصافم گرفته شده باشد، شرفم، عدالتم، راستگویی و ادب و دیگر مکرمتهای اخلاقیام گرفته شده باشد و تفالهای شده باشم که تو جانم را میگیری. خدایا از میان چیزهای شریف، اولین چیزی را که میگیری، جانم باشد و وقتی میمیریم شرفم، صداقتم، عدالتم، شفقت و عشق ورزی به انسانها در من سر جایش باشد. تواضعم، انسان دوستیام سر جایش باشد. نه اینکه تا جانم به لبم برسد و بمیرم؛ عدالتم، انصافم و مروت و جوانمردی و صداقت و تواضعم را از دست داده باشم. این یکی از تکاندهندهترین جملاتی است که در فرهنگ بشری گفته شده است. یعنی کریمههای وجود من زیاد است اما جان من اولین کریمهای باشد که از من میگیری. این جمله، شبیه به جمله حضرت عیسی است که میفرمایند نمیارزد جهان را بگیری و در مقابلش روح خودت را بفروشی، ولو جهان را در مقابل روحت به تو بدهند.
استاد مصطفی ملکیان، تحلیل فلسفی، ص۱۴۶
The desire to avoid controversy, results in invisibility.
- Forbes
اون روز خوندم که Alan Rickman (بازیگر نقش اسنیپ تو هری پاتر) جزو معدود کسایی بوده که از فیلمبرداری فیلم اول هری پاتر میدونسته که آخر نقش خودش قراره چه اتفاقی بیفته. حتی کارگردان هم نمیدونسته. خیلی عجیبه. بدونی چه اتفاقی قراره برات بیفته ولی بروز ندی. باید میدونسته تا بتونه نقش رو به اون خوبی بازی کنه. این بروز ندادنش به بقیه خیلی جالب بود.
روز درونگراهارو به همه دوصد فکر و نیم گفتارها
+ پست قبلی رو پاک کردم. از کسایی که کامنت گذاشته بودن و نشد جواب بدم عذر میخوام.
گاهی اوقات باید بپذیریم که بعضی از آدمها فقط میتوانند در قلبمان بمانند، نه در زندگیمان.
آخرین باری که فهمیدین اشتباه کردین کی بود؟ چطور متوجه شدین که اشتباه کردین؟ خودتون فهمیدین یا یکی دیگه بهتون گفت؟
یه چیزی که این روزا شدیدا رو اعصابمه، تعصب احمقانه آدمای مذهبینماست. چرا فکر میکنن امام حسین فقط و فقط مال اوناست؟ چرا بقیه آدما با هر نوع تفکری حق ندارن امام حسین رو دوست داشته باشن؟ چرا خیال میکنن خدا، فقط خدای اوناست و بقیه آدما خدا ندارن؟ این عددای سه رقمی که هر روز اعلام میشه، تعداد برگای زرد پاییزی نیست که میفته رو زمین. آدمن که میمیرن. آدم. سالها پدر و مادرش خون دل خوردن، مملکت پول خرجش کرده، خود طرف صد جور مشکلاتو تحمل کرده تا بزرگ شده. بعد با حماقت چند نفر دیگه همین جوری بمیره؟ واقعا امام حسین راضیه شما جون آدما رو به خطر بندازین و باعث مرگشون بشین؟ البته که خیلی از این آدما معتقدن صاحب مجلس شفا میده. اما خالق همون صاحب مجلس صد بار تو کتابش گفته فکر کنین. از مغزتون استفاده کنین. حق الناس رو رعایت کنین. چیزی باارزشتر از حق زندگی هست؟ دارین حق زندگی رو از بقیه میگیرین. تا حالا یه لحظه خودتونو جای کادر درمان گذاشتین؟ اینکه زیر دستت آدما موج موج بمیرن؟ تا حالا اصلا مردن کسیو از نزدیک دیدی؟ میدونی چه حسی داره؟ جای خانواده کادر درمان خودتو تصور کردی؟ اینکه هر روز بچهتو بفرستی تو دل آتیش و روز بعدش بصورت معجزهآسا زنده برگرده خونه؟ اون کادر میدونین بچه هم دارن؟ با حماقتتون دارین یه بچه بیگناهو، از حق داشتن پدر و مادر محروم میکنین؟ چرا به آدما رحم نمیکنین؟
اونقدر قلبم قبره که راز تو توش دفن
نفس حبس و ترس ممتد هست پس
تو تنهاییاتو بذار رو دوش من
صداى تو لالایى میشه تو گوش من
حیف حریم شخصی افراد مهمه وگرنه کلیپ رقص بچههای دفتر با آهنگ "اردک تکتک، تکتک اردک" رو میذاشتم اینجا شما هم ببینین.
نه پای رفتن از اینجا، نه طاقتی که بمانم
چگونه دست دلم را به دست تو برسانم؟
اون روز خواهر پریا (یکی از بچههای دفتر) اومده بود دفتر. ما هم مثل همیشه در حال مسخره بازی بودیم. یهو به هادی گفتم زشت نباشه این طوری داریم هی مسخره بازی در میاریم میخندیم؟ هادی گفت نه. بعد برگشت به سمت خواهر پریا گفت میدونی دیگه ما همهمون دیوونهایم؟ اونم خندید و گفت آره میدونم. همه خندیدن و به مسخره بازی
بزرگ شدن اونجاش بده که وقتی میری سر مزار، دیگه مثل قدیما ۵ دیقهای برنمیگردی خونه.
از این مزار به اون مزار
از این مزار به اون مزار
از این مزار به اون مزار
اینو یادتون میاد؟ امروز یه موقعیتی پیش اومد باید تصمیم میگرفتم آینه دوست دیگری باشم یا نه. تجربه بد گذشته رو گذاشتم کنار. آینه شدم. خیلی بهتر از اون چیزی که تصور میکردم شد.
خبر بد: هیچ وقت همین طوری نمیمونه
خبر خوب: هیچ وقت همین طوری نمیمونه
یکی از تفریحات سالم ما هنگام قطعی برق اسم فامیله. طوری که وقتی برق میره همه با شوق و ذوق، بدو بدو جمع میشن تا بازی کنیم. نمونههایی از حماسهآفرینی همکاران گرامی رو داشته باشین:
- رنگ از د : دوغی
- رنگ از ش : شنبلیلهای
- اعضای بدن از ق : قوز پا
- میوه از ق : قره قروت
- شغل : (همون چیزی که برای میوه و اشیا نوشتن + فروش) دوغ فروش - نارنگی فروش - فندق فروش - زنجیر فروش
- اشیا از ن : ناو
ولی برای بالا بردن هیجان ایدههای ناب و جدیدی بکار بردیم تا کمتر بتونن اینقدر جفنگ بنویسن :
- اسم و شهرت با حرف دوم: مثلا میگیم از ب یعنی دومین حرف باید ب باشه.
- با آخرین حرف: مشخصه دیگه.
- با دو حرف: دوتا حرف مشخص میکنیم مثلا میم و الف. میم باید اولین حرف باشه، الف هم جزو حروف کلمه باشه؛ هرجا که میخواد باشه. این واقعا سخت میشه دیگه.
بخاطر زیاد بودن بچهها و کم شدن احتمال جرزنی، برای نمره دادن، همه کاغذشونو میدن بغل دستیشون :))
به هادی گفتم "فلانی پیام داده که ویدیوش چرا حاضر نشده؟" بدون معطلی جواب داد که "گه خورده؛ الان میرم تو گروه حالشو میگیرم". 5 دیقه بعد پیام هادی رو تو گروه دیدم:
"ان شالله هر موقع توضیحات ویدیو رو فرمودین به واحد تدوین ارسال خواهد شد تا تدوین ویدیو شروع بشه"
چند هفته پیش واتساپم مشکل پیدا کرده بود و تاریخ تمام چتهای من رو میزد 13 فوریه سال 2083 !!!!! دو روز به همین منوال گذشت و من تو این مدت با کلی آدم چت کردم. از جمله بابای دوستم بابت تبریک عید فطر. بعد دو روز، تنظیمات تاریخ گوشی رو از حالت اتوماتیک گذاشتم رو دستی و مشکل حل شد. ولی یه مشکل جدید پیش اومد. چت من و بابای دوستم برای همیشه موند اولِ اول. انگار که پین شده. چرا؟ چون من آخرین پیام رو دادم و به تاریخ 13 فوریه سال 2083 ثبت شده. از عید فطر تا الان ایشون بالای بالاست :)) بعدش هم هیچ موقعیتی پیش نیومده که یه چیزی بگم یا یه چیزی بنویسم پاک کنم. اولش با بخنده به خودم میگفتم کی میخواد تا سال 2083 صبر کنه که این موضوع حل بشه آخه :)) ولی بعدا راه حل دیگهای به ذهنم رسید. باید تا 30 تیر صبر کنم تا عید قربان رو بهشون تبریک بگم تا بالاخره این مشکل حل بشه.
مشخصه بچههای دفتر چقدر شکمو هستن؟ آیا واضحه که سر شیرینی چقدر دعوای همراه با خنده شده که به راه حل اسم و ساعت نوشتن رسیدیم؟
* جریمه فرشته بخاطر این بود که شیرینی خورده بود ولی اعلام نکرده بود :))
** پریا هم خواست شیرینی بخوره، تا اومد بخوره تلفنش زنگ زد؛ رفت. نوشتیم پیش سفارش که ثبت بشه. بعدا اومد خورد.