عقاید یک رامین

خیلی تاوان داره شریف زندگی کردن

کلیپ اینستا
همون کلیپ (البته کاملش تو آپارات برا کسایی که اینستا ندارن) - از 8:14 الی 10:30
لینک
۱ نظر
۱۶ اسفند ۱۴۰۰ - ۲۲:۴۸

عجیب اما واقعی

47 روز پیش برف بارید اینجا. ما هنوز تو حیاطمون برف مونده.

موخر
۷ نظر
۱۳ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۷:۳۲

اشتباه، جزئی از مسیر یادگیریه.

به امتحان املا دقت کردین؟ با بقیه امتحانا یه فرق ریز ولی اساسی داره. نمره امتحان املا از لحظه شروع، بیسته و به ازای هر غلطی که بنویسی از بیست کم میشه. به کلمات درستت نمره نمیدن بلکه بخاطر کلمات اشتباهت از نمره‌ات کم می‌کنن. ولی امتحانای دیگه این طوری نیستن. نمره تو اولش صفره. به ازای هر جواب درستت نمره می‌گیری. 


من به اشتباه فکر می‌کردم، زندگی شبیه امتحان املائه. به کارهای مثبتم تو زندگی به دید وظیفه‌ام نگاه کردم (احتمالا هنوزم دارم این طوری نگاه می‌کنم) به موفقیت‌هام به دید مسئولیتم نگاه کردم. تو ذهنم این طوری ثبت شده بوده که باید فلان کارو خوب و عالی انجام بدم. پیش‌فرض ذهنیم این بوده که باید بیست باشم و نباید اشتباه بکنم. هر موقع هم درست انجام می‌دادم، زیاد خوشحال نمی‌شدم. بروز نمی‌دادم خوشحالیمو. از موفقیتم کیف نمی‌کردم. تو ذهنم فقط جلوی اون کار یه تیک می‌زدم که یعنی انجام شد. اما وقتی اون کار موافق میلم پیش نمی‌رفت، شروع می‌کردم از خودم نمره کم کردن. خودم رو بی‌مسئولیت تصور می‌کردم. اونقدری که از نتونستنم ناراحت می‌شدم، از تونستنم خوشحال نمی‌شدم. 


اما فهمیدم زندگی شبیه امتحان املا نیست. کلمات درستی که می‌نویسیم، وظیفه‌مون نیست. کلمات اشتباهی که می‌نویسیم گناه کبیره نیست. تو زندگی به خاطر پیشرفت‌هامون خودمونو تحسین بکنیم. به افتخار خودمون دست بزنیم. شادی بکنیم. بدونیم که از صفر به اون جا رسیدیم، نه از بیست. اشتباهات‌مون انتخاب‌های ما بودن. به انتخاب‌هامون احترام بذاریم. اونارو همون جوری که هستن بپذیریم. تلاش کنیم تو موقعیت‌های بعدی همون اشتباه رو دوباره تکرار نکنیم. اشتباه، مسیر نادرست نیست. 

موخر
۶ نظر
۰۶ اسفند ۱۴۰۰ - ۲۱:۲۵

یه آدم

در مورد روابط انسان سه نوع حق داریم. حق الله، حق الناس و حق النفس. مورد آخری میگه انسان در مورد خودش هم باید یه سری حقوق رو رعایت کنه. نباید کارایی رو بکنه که ضررش بیشتر از سودش باشه. نباید به بدنش آسیب بزنه. چون بدنش مال خودش نیست. امانته دستش. در بالاترین حالت میگه حتی حق نداره خودشو بکشه. چرا؟ چون جونش هم مال خودش نیست. اونم امانته. طرز برخورد با جنس امانت چیه؟ ازش محافظت می‌کنن، مراقبت می‌کنن تا آسیبی بهش وارد نشه. تا اینجا درست؟


بعد تو میای جون یکی دیگه رو -که ارزشمندترین دارایی هر کسه-، به بهانه اینکه آبروت رفته می‌گیری؟ آبروت الان رفته، نه اون وقت. چی شد که فکر کردی تو صاحب جون آدمایی؟ تو حتی صاحب جون خودت هم نیستی، چه برسه به بقیه. کی به تو اجازه داده خودت رو مالک یه نفر بدونی؟ اونم کی؟ دخترت/خواهرت/همسرت/مادرت. به عقیده تو اینا ناموسن، درسته؟ مگه نباید از ناموس باید دفاع کرد؟ مگه کشور هم با طرز فکر تو ناموس محسوب نمیشه؟ وقتی به کشور حمله می‌کنن ازش دفاع می‌کنی دیگه. چرا؟ چون ناموسته. ولی الان چیکار کردی؟ نه تنها از ناموس دفاع نکردی، بلکه کشتیش. با افتخار هم به همه نشون دادی کارتو. من اصلا کاری ندارم این مفهوم ناموس اصلا درسته یا نه ولی حداقل می‌دونم تو که اینکارو کردی بهش اعتقاد داری. ولی کاری که کردی با ایدئولوژیت یکی نیست. در تضاده. عقیده‌ات میگه از ناموس دفاع کن. ولی تو دقیقا برعکسشو انجام دادی. دقیقا برعکسش. کاش حداقل به چیزی که خودت بهش معتقد بودی بیشتر فکر می‌کردی. عمیق‌تر فکر می‌کردی ... کاش


غیرقابل انکارترین قسمت ماجرا اینجاست که این اتفاق، باعث مرگ یه آدم شد. یه آدم.

۲ نظر
۰۱ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۶:۴۱

چقدر خوب گفته بود

یه ویدیو خوب در مورد شناخت و درک دنیای مردان

لینک
۴ نظر
۲۶ بهمن ۱۴۰۰ - ۲۰:۴۵

در ستایش اعتدال

واسه دو ماه اپ اینستاگرام رو از گوشیم پاک کردم. به دوستای نزدیکم خبر داده بودم تا اگه دایرکت زدن و جواب نگرفتن، بدونن قضیه چیه. یکی از دلایل پاک کردنم، اکسپلور بود. بخاطر شغلم روزانه چند ساعت تو اینستاگرام بودم و تو اکسپلور می‌گشتم و این کم‌کم تبدیل شده بود به یه عادت بد. بعدها خوندم که بالا پایین کردن اکسپلور تاثیر منفی رو مغز می‌ذاره. این اسکرول کردن بی‌نهایت محتوا، باعث از بین رفتن قدرت تمرکز میشه. از ویدیوی آشپزی، یهو میری رو ویدیو خندیدن یه بچه، بعد میری رو یه کلیپ دابسمش "میدونی چرا؟؟؟"، بعدی در مورد تلسکوپ جیمز وب یه مطلب می‌بینی. مغز اصلا فرصت نمی‌کنه برای تمرکز کردن. هر 5 ثانیه کل ساختار ذهنی فکر، ساخته میشه و از بین میره. ادامه این روند تبدیل میشه به عادت زود عوض کردن موضوع تو هر چیزی که کاملا ضد تمرکزه. بعد از پاک کردن اینستاگرام نمی‌تونستم مثل قدیم رو چیزی تمرکز کنم، می‌خواستم کتاب بخونم ولی نمی‌تونستم یک صفحه کتابو پشت سرهم بخونم. وسطش حواسم پرت میشد به یه خاطره مربوط به دبیرستان و متوجه می‌شدم که ده دیقه‌ست رو یه پاراگراف گیر کردم.

دوری از اینستاگرام ماه اول برام سخت بود. بی‌دلیل قفل گوشی رو باز می‌کردم و می‌بستم. از تو کلافه بودم. میشه گفت کاملا خماری می‌کشیدم. ولی تحمل کردم. رفته رفته بهتر شد وضعم. تونستم راحتتر کتاب بخونم، چند ساعت رو یه کاری وقت بذارم بدون اینکه گوشی دستم بگیرم، وابستگیم به شبکه‌های اجتماعی رفته رفته کمتر شد. اواخر می‌دیدم که اینستا هم نمیرم و چیزی هم نمیشه. استوری دوستامو نمی‌بینم و آب از آب تکون نمی‌خوره. ویدیو ترند خنده‌دار روز رو نمی‌بینم و آسمون به زمین نمیاد. چرا قبلا این طوری فکر نمی‌کردم؟

وسطای ماه دوم به این فکر کردم که این دوری هم به نوعی بده. بصورت خودخواسته منزوی شدن هم خوب نیست. قضیه همون افراط و تفریطه. هر چیزی کنترل بشه خوبه. تصمیم گرفتم که برگردم ولی می‌دونستم که نباید مثل قبل دوباره به اکسپلورعادت کنم. تصمیمم رو تصحیح کردم. فقط با دسکتاپ اومدم اینستا و رو گوشی نصبش نکردم. خیلی از تصمیمم راضیم. روزی یک یا نهایتا دو بار، اونم اگه لپ‌تاپم روشن باشه، یه ربع چک می‌کنم اینستامو. هم از دوستام با خبر میشم، هم به عادت بد قبلی برنمی‌گردم.

+قالب رو از صفر، دوباره نوشتم.
۷ نظر
۲۴ بهمن ۱۴۰۰ - ۲۲:۳۱

راست میگه

با هم مهربون باشیم. هر آدمی داره با غمی می‌جنگه که ما ازش بی‌خبریم

موخر
۰ نظر
۱۸ بهمن ۱۴۰۰ - ۲۰:۴۸

علی وقتی سرباز بودم برام فرستاده بود

حضرت علی (ع) در یک دعایی که مربوط به احوال آدمی است و اینکه روح آدمی می‌تواند چه استعلاهایی پیدا کند، دعایی دارند که من آن را همیشه در قنوت می‌خوانم: اللهم اجعل نفسی اول کریمه تنتزعها من کرائمی ( خطبه ۲۱۵ ): خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی، جانم اولین چیزی باشد، که از من می‌گیری؛ نکند قبل از این که جانم را می‌گیری، انصافم گرفته شده باشد، شرفم، عدالتم، راستگویی و ادب و دیگر مکرمت‌های اخلاقی‌ام گرفته شده باشد و تفاله‌ای شده باشم که تو جانم را می‌گیری. خدایا از میان چیزهای شریف، اولین چیزی را که می‌گیری، جانم باشد و وقتی می‌میریم شرفم، صداقتم، عدالتم، شفقت و عشق ورزی به انسان‌ها در من سر جایش باشد. تواضعم، انسان دوستی‌ام سر جایش باشد. نه این‌که تا جانم به لبم برسد و بمیرم؛ عدالتم، انصافم و مروت و جوانمردی و صداقت و تواضعم را از دست داده باشم. این یکی از تکان‌دهنده‌ترین جملاتی است که در فرهنگ بشری گفته شده است. یعنی کریمه‌های وجود من زیاد است اما جان من اولین کریمه‌ای باشد که از من می‌گیری. این جمله، شبیه به جمله حضرت عیسی است که می‌فرمایند نمی‌‌ارزد جهان را بگیری و در مقابلش روح خودت را بفروشی، ولو جهان را در مقابل روحت به تو بدهند.

استاد مصطفی ملکیان، تحلیل فلسفی، ص۱۴۶

۳ نظر
۱۴ بهمن ۱۴۰۰ - ۲۳:۲۹

جمله جالبی بود

The desire to avoid controversy, results in invisibility.

- Forbes

میگه
۳ نظر
۲۲ دی ۱۴۰۰ - ۲۰:۳۰

روحت شاد مرد

اون روز خوندم که Alan Rickman (بازیگر نقش اسنیپ تو هری پاتر) جزو معدود کسایی بوده که از فیلم‌برداری فیلم اول هری پاتر می‌دونسته که آخر نقش خودش قراره چه اتفاقی بیفته. حتی کارگردان هم نمی‌دونسته. خیلی عجیبه. بدونی چه اتفاقی قراره برات بیفته ولی بروز ندی. باید می‌دونسته تا بتونه نقش رو به اون خوبی بازی کنه. این بروز ندادنش به بقیه خیلی جالب بود.

۳ نظر
۱۷ دی ۱۴۰۰ - ۲۰:۲۳

تبریک میگم

روز درون‌گراهارو به همه دوصد فکر و نیم‌ گفتارها


+ پست قبلی رو پاک کردم. از کسایی که کامنت گذاشته بودن و نشد جواب بدم عذر می‌خوام.

موخر
۱۰ نظر
۱۲ دی ۱۴۰۰ - ۱۷:۴۰

خدایا

ما رو بخاطر دل‌هایی که خواسته یا ناخواسته شکوندیم ببخش

مقدم
۴ نظر
۳۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۰۰:۴۴

گفتم شما هم ببینین

اگه این پست یادتونه، این ویدیو رو نگاه کنین.
لینک
۳ نظر
۱۴ شهریور ۱۴۰۰ - ۲۱:۳۲

مشکلات هزاره سوم

یکی از مشکلاتم اینه که آهنگای گوشیم، آهنگای تلگرام گوشیم، آهنگای لپ تاپم و آهنگای تلگرام لپتاپم یکی نیستن. هر آهنگ یه جاست. برای حل این مشکل راه حلی دارین؟
۶ نظر
۱۲ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۷:۳۸

سیلویا پلات میگه

گاهی اوقات باید بپذیریم که بعضی از آدم‌ها فقط می‌توانند در قلب‌مان بمانند، نه در زندگی‌مان.

شبانه‌های بیداری
مقدم
۹ نظر
۱۰ شهریور ۱۴۰۰ - ۰۰:۱۷

یه سوال

با حرفایی که تو دل‌تون سنگینی می‌کنن چیکار می‌کنین؟
مقدم
۱۳ نظر
۰۴ شهریور ۱۴۰۰ - ۰۰:۱۱

اشتباه

آخرین باری که فهمیدین اشتباه کردین کی بود؟ چطور متوجه شدین که اشتباه کردین؟ خودتون فهمیدین یا یکی دیگه بهتون گفت؟

۵ نظر
۲۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۷:۳۴

کادر درمان ❤️

یه چیزی که این روزا شدیدا رو اعصابمه، تعصب احمقانه آدمای مذهبی‌نماست. چرا فکر می‌کنن امام حسین فقط و فقط مال اوناست؟ چرا بقیه آدما با هر نوع تفکری حق ندارن امام حسین رو دوست داشته باشن؟ چرا خیال می‌کنن خدا، فقط خدای اوناست و بقیه آدما خدا ندارن؟ این عددای سه رقمی که هر روز اعلام میشه، تعداد برگای زرد پاییزی نیست که میفته رو زمین. آدمن که می‌میرن. آدم. سال‌ها پدر و مادرش خون دل خوردن، مملکت پول خرجش کرده، خود طرف صد جور مشکلاتو تحمل کرده تا بزرگ شده. بعد با حماقت چند نفر دیگه همین جوری بمیره؟ واقعا امام حسین راضیه شما جون آدما رو به خطر بندازین و باعث مرگشون بشین؟ البته که خیلی از این آدما معتقدن صاحب مجلس شفا میده. اما خالق همون صاحب مجلس صد بار تو کتابش گفته فکر کنین. از مغزتون استفاده کنین. حق الناس رو رعایت کنین. چیزی باارزش‌تر از حق زندگی هست؟ دارین حق زندگی رو از بقیه می‌گیرین. تا حالا یه لحظه خودتونو جای کادر درمان گذاشتین؟ اینکه زیر دستت آدما موج موج بمیرن؟ تا حالا اصلا مردن کسیو از نزدیک دیدی؟ می‌دونی چه حسی داره؟ جای خانواده کادر درمان خودتو تصور کردی؟ اینکه هر روز بچه‌تو بفرستی تو دل آتیش و روز بعدش بصورت معجزه‌آسا زنده برگرده خونه؟ اون کادر می‌دونین بچه هم دارن؟ با حماقت‌تون دارین یه بچه بی‌گناهو‌، از حق داشتن پدر و مادر محروم می‌کنین؟ چرا به آدما رحم نمی‌کنین؟

۹ نظر
۲۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۲:۲۷

۲۰۰۰مین روز

اونقدر قلبم قبره که راز تو توش دفن

نفس حبس و ترس ممتد هست پس

تو تنهاییاتو بذار رو دوش من

صداى تو لالایى میشه تو گوش من 

۵ نظر
۱۶ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۳:۵۵

حیف دیگه

حیف حریم شخصی افراد مهمه وگرنه کلیپ رقص بچه‌های دفتر با آهنگ "اردک تک‌تک، تک‌تک اردک" رو می‌ذاشتم اینجا شما هم ببینین.

بچه‌های دفتر
۸ نظر
۱۲ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۱:۱۸

چگونه

نه پای رفتن از اینجا، نه طاقتی که بمانم

چگونه دست دلم را به دست تو برسانم؟

شعر
۴ نظر
۰۸ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۳:۰۸

صداش یادم نمیره وقتی میگه

تو که خاکتو نبردن 

آبتو نبردن 

گوش کن

۱ نظر
۳۱ تیر ۱۴۰۰ - ۲۳:۲۷

با خیال راحت ادامه دادیم :))

اون روز خواهر پریا (یکی از بچه‌های دفتر) اومده بود دفتر. ما هم مثل همیشه در حال مسخره بازی بودیم. یهو به هادی گفتم زشت نباشه این طوری داریم هی مسخره بازی در میاریم می‌خندیم؟ هادی گفت نه. بعد برگشت به سمت خواهر پریا گفت می‌دونی دیگه ما همه‌مون دیوونه‌ایم؟ اونم خندید و گفت آره میدونم. همه خندیدن و به مسخره بازی

بچه‌های دفتر
موخر
۳ نظر
۱۸ تیر ۱۴۰۰ - ۱۴:۰۹

از این مزار به اون مزار

بزرگ شدن اونجاش بده که وقتی میری سر مزار، دیگه مثل قدیما ۵ دیقه‌ای برنمی‌گردی خونه.

از این مزار به اون مزار

از این مزار به اون مزار

از این مزار به اون مزار

موخر
۴ نظر
۰۴ تیر ۱۴۰۰ - ۲۲:۴۷

خوشحال شدم :)

اینو یادتون میاد؟ امروز یه موقعیتی پیش اومد باید تصمیم می‌گرفتم آینه دوست دیگری باشم یا نه. تجربه بد گذشته رو گذاشتم کنار. آینه شدم. خیلی بهتر از اون چیزی که تصور می‌کردم شد. 

لینک
موخر
۳ نظر
۲۳ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۲:۴۵

دو تا خبر دارم

خبر بد: هیچ وقت همین طوری نمی‌مونه

خبر خوب: هیچ وقت همین طوری نمی‌مونه

مقدم
۳ نظر
۲۱ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۰:۱۱

استپ استپ

یکی از تفریحات سالم ما هنگام قطعی برق اسم فامیله. طوری که وقتی برق میره همه با شوق و ذوق، بدو بدو جمع میشن تا بازی کنیم. نمونه‌هایی از حماسه‌آفرینی همکاران گرامی رو داشته باشین:

  • رنگ از د : دوغی
  • رنگ از ش : شنبلیله‌ای
  • اعضای بدن از ق : قوز پا
  • میوه از ق : قره قروت
  • شغل : (همون چیزی که برای میوه و اشیا نوشتن + فروش) دوغ فروش - نارنگی فروش - فندق فروش - زنجیر فروش
  • اشیا از ن : ناو


ولی برای بالا بردن هیجان ایده‌های ناب و جدیدی بکار بردیم تا کمتر بتونن اینقدر جفنگ بنویسن :


  1. اسم و شهرت با حرف دوم: مثلا میگیم از ب یعنی دومین حرف باید ب باشه.
  2. با آخرین حرف: مشخصه دیگه.
  3. با دو حرف: دوتا حرف مشخص می‌کنیم مثلا میم و الف. میم باید اولین حرف باشه، الف هم جزو حروف کلمه باشه؛ هرجا که می‌خواد باشه. این واقعا سخت میشه دیگه.

بخاطر زیاد بودن بچه‌ها و کم شدن احتمال جرزنی، برای نمره دادن، همه کاغذشونو میدن بغل دستی‌شون :)) 

بچه‌های دفتر
۹ نظر
۱۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۱:۵۱

در راستای تکریم ارباب رجوع

به هادی گفتم "فلانی پیام داده که ویدیوش چرا حاضر نشده؟" بدون معطلی جواب داد که "گه خورده؛ الان میرم تو گروه حالشو می‌گیرم". 5 دیقه بعد پیام هادی رو تو گروه دیدم: 

"ان شالله هر موقع توضیحات ویدیو رو فرمودین به واحد تدوین ارسال خواهد شد تا تدوین ویدیو شروع بشه"

بچه‌های دفتر
۵ نظر
۱۷ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۰:۵۰

سال 2083 چند سالتون میشه؟

چند هفته پیش واتساپم مشکل پیدا کرده بود و تاریخ تمام چت‌های من رو میزد 13 فوریه سال 2083 !!!!! دو روز به همین منوال گذشت و من تو این مدت با کلی آدم چت کردم. از جمله بابای دوستم بابت تبریک عید فطر. بعد دو روز، تنظیمات تاریخ گوشی رو از حالت اتوماتیک گذاشتم رو دستی و مشکل حل شد. ولی یه مشکل جدید پیش اومد. چت من و بابای دوستم برای همیشه موند اولِ اول. انگار که پین شده. چرا؟ چون من آخرین پیام رو دادم و به تاریخ 13 فوریه سال 2083 ثبت شده. از عید فطر تا الان ایشون بالای بالاست :)) بعدش هم هیچ موقعیتی پیش نیومده که یه چیزی بگم یا یه چیزی بنویسم پاک کنم. اولش با بخنده به خودم می‌گفتم کی می‌خواد تا سال 2083 صبر کنه که این موضوع حل بشه آخه :)) ولی بعدا راه حل دیگه‌ای به ذهنم رسید. باید تا 30 تیر صبر کنم تا عید قربان رو بهشون تبریک بگم تا بالاخره این مشکل حل بشه. 

روزانه
۱۰ نظر
۱۵ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۹:۵۲

یه مشت دیوونه‌ایم

مشخصه بچه‌های دفتر چقدر شکمو هستن؟ آیا واضحه که سر شیرینی چقدر دعوای همراه با خنده شده که به راه حل اسم و ساعت نوشتن رسیدیم؟


* جریمه فرشته بخاطر این بود که شیرینی خورده بود ولی اعلام نکرده بود :))

** پریا هم خواست شیرینی بخوره، تا اومد بخوره تلفنش زنگ زد؛ رفت. نوشتیم پیش سفارش که ثبت بشه. بعدا اومد خورد.

بچه‌های دفتر
عکس
۱۰ نظر
۱۳ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۹:۳۰
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)