عقاید یک رامین

۳۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

room of requirement

دوستی دارم ک وقتی کسی ازش چیزی بخاد ، بعد این ک طرف رفت بر میگرده چشاشو می چرخونه میگه 

۲ نظر
۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

پسرا باید برن سربازی تا مرد بشن

یکی از جمله هایی ک بهش حساسیت دارم اینه ک یه دختر بگه 

ذهنیات
عقاید
۷ نظر
۳۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

صمیمیت زوری

لعنت به اون صمیمیتی ک اجازه میده هر خزعبلی به زبون بیاد . آدم با یکی دو نفر صمیمی میشه . نه ک با همه . هی میخام بگم دوستان عزیز ، یه لطفی کنین با من صمیمی نباشین . چرا همسن بودن دلیل میشه ک با من احساس صمیمیت کنن ؟

عقاید
۱ نظر
۲۹ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

ازشون متنفرم

یه سری آدما هستن همه چیو ب خودشون میگیرن . مث اینکه تمام اتفاقای دور و برشون فقط و فقط بخاطر اینا بوده 

  • بچه شون مریض میشه میگه "شانس منه ک بچم باید مریض بشه" 
  • تو خیابون تصادف میشه ترافیک میشه میگه "شانس بد منه ک اینا تصادف کردن" 
  • فامیلشون فوت میکنه نمی تونه بره مسافرت میگه " شانس بد منه ک اون باید امروز میمرد " و ....

خودشونو مرکز همه اتفاقا میدونن در حالیکه حتی تو حاشیه هم نیستن . 

ذهنیات
عقاید
۵ نظر
۲۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

#روزبه_بمانی #سینا_سرلک

اگر برای ابد ، هوای دیدن تو 

نیافتد از سر من ، چه کنم ؟

هجوم زخم تو را ، نمی کشد تن من

برای کشته شدن ، چه کنم ؟

هزار و یک نفری ، به جنگ با دل من

برای این همه تن ، چه کنم ؟


شعر
۲ نظر
۲۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

مث Circle

یکی از لذات دنیا ، بازی کردن گیم های اعصاب خرد کن ساده ست . اصن انقده حال میده . 

۳ نظر
۲۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

دیشب خواب دیدم ، دارم گلای باغچه مون رو آب میدم

این قسمتشو خیلی دوست دارم ...
شعر
۵ نظر
۲۵ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

عصبیت های نابجا

آی او اس یا اندروید ، Fifa یا PES ، کنون یا نیکون ...


دعوای همیشگی بین این "دو تا" ها هیچ نتیجه ای برای شما نداشته و نخواهد داشت . تو انتخاب هیچ وقت خودتونو محصور ب چیزی نکنین . در آخر این شمایین ک قراره پول خرج کنین نه اونا 


ذهنیات
عقاید
۱۰ نظر
۲۴ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

My Curve


این منحنی بظاهر ساده ، منحنی منه . منحنی زندگی منه . منحنی پیشرفت های زندگی منه . همه جا بوده . تو تمام مراحل زندگیم ولی با مقیاس های مختلف . بعضی وقتا طول این این منحنی چن ساعت میشه ؛ بعضی وقتا چن سال . از یادگیری یه زبان جدید بگیرین تا توانایی در آوردن هسته آلبالو ! بزارین بهتر توضیح بدم . همون طور ک میبینین 3 قسمت داره : 

1. قسمت ابتدایی : از نقطه صفر شروع میکنم و سرعت پیشرفتم خیلی خوبه . همه چیو خوب انجام میدم . روز به روز ( یا لحظه ب لحظه ) بهتر میشم . پیشرفت میکنم . تا اینکه ب یه نقطه اوج می رسم 

2. قسمت میانی : تو این مرحله رفته ب رفته پسرفت می کنم . شیبش از شیب قسمت اول کمتره . ینی با سرعت کمی این پسرفت رخ میده . اون قدر ادامه پیدا میکنه ک نزدیک ب صفر میشم اما نزدیک صفر و نه خود صفر. تو این شرایطه ک معمولا از انجام کاری ناامید میشم . اگه این مرحله رو رد کنم میتونم ب آینده امیدوارم بشم . اگه اون کاری ک میکنم زمانش کوتاه باشه تحمل این شرایط نابسمان راحته اما امان از اینکه این دوره چن ماه یا چن سال طول بکشه . خیلی وقت ها شده ک بیخیال انجام کاره شدم . 

3. قسمت پایانی : تو این قسمت ک نزدیکه ب صفره باز جوونه های پیشرفت کم کم دیده میشن . با سرعت خیلی کمتری نسبت ب دو قسمت قبلی حرکت میکنم ب سوی پیشرفت . 


درک اینکه الان تو کدوم قسمتی هستم بعضی وقتا سخته . چون کلی نقاط اکسترمم نسبی ریز وجود داره تو هر قسمت ( غیر از دو تا نقطه بالا ) تو این مدت یاد گرفتم ک صبر کنم . با صبر کردنه ک میتونم پیشرفت کنم ولی بعضی وقتا نشده . ینی نتونستم ک صبر کنم . نمی دونم داشتن این جور منحنی خوبه یا نه ولی من نشانه این منحنی رو سال هاست ک تو زندگیم دیدم ، لمسش کردم ، تجربه اش کردم . دونستنش بهتر از ندونستنشه فک کنم . شما چی ؟ شما منحنی دارین واسه خودتون ؟

ذهنیات
عقاید
عکس
۶ نظر
۲۳ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

یا من خنگم یا بازم من خنگم

اینا همش نشانه ست ؟ این همه هم نشانه میشه ینی ؟

۳ نظر
۲۲ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

مامان بزرگ

هربار که اعضای خونواده میخان خبر فوت فامیلای دور و نزدیک بهش بدن ، با طمانینه و آروم آروم بهش میگن . ولی هر این جواب میشنویم ک "آره میدونم . دیشب خوابشو دیدم . میدونستم "
۷ نظر
۲۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

:(

دعا کنید واسه شفا همه بیمارا
۱۰ نظر
۲۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

نوشته بود

Be who you needed when you were younger

روزانه
۳ نظر
۱۹ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

گریه ها کرده وطن

راز خوشبختی من ، خفته در قلب من است
تو کجا میگردی ؟ قلب من ، این وطن است

خاک مادرزادی ، خانه اجدادی
این وطن ارثیه پشت در پشت من است

هیچ ابرقدرتکی ، مرد تسخیرش نیست
زن اگر تهمینه ، مرد اگر تهمتن است

گریه ها کرده وطن ، تاب آورده وطن
مام پر درد وطن ، مادری شیرزن است

قلب من ! خانه ی من ، خانه زخم به تن
خسته ام از جانی که گرفتار تن است

من به مرگ آگاهم ، مرگ را میخواهم
هم وطن ها راهم ، دشمن آتش زدن است
شعر
۴ نظر
۱۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

تا حالا شده یه لحظه براتون اندازه چن دیقه کش بیاد؟

شب بود . بارون می بارید . تو جاده فرعی بین شهری بودیم . دو بانده بود . پر از پیچ و خم . تاریکِ تاریک . بدون هیچ چراغی . مسیر هم شلوغ بود . تو ماشین دوستم بودم . اون میروند . پرشیا بود . آهنگو باز کرده بود . محسن چاوشی برقصا رو میخوند . تو یکی از پیچ ها سرعت ماشین زیاد بود . یهو احساس کردم همه چی وایستاد ولی من هنوز میتونستم تکون بخورم . عین فیلما . بدون اینکه فکر کنم اشهد مو گفتم . با آرامش . یه آرامشی ک برای اولین بار بود تجربه اش میکردم . بعد همه چی برگشت ب حالت معمول . سر پیچ ماشین لیز خورد و یه دور کامل چرخید ماشین . رفت تو باند مخالف . اونجا هم یه دور چرخید . دوستم عین دیوونه ها فرمونو میچرخوند ب چپ و راست ولی من همچنان آروم بودم . جلو یه پیچ دیگه بود ( اینو بعدن فهمیدیم ) ماشین برگشت به باند اصلی یه دور دیگه پیچید و رفت تو شونه خاکی وایستاد . دوستم داشت از سکته میمرد . کلا منگ بود . نمی دونست باید چیکار کنه . ولی من اصلا عین خیالم نبود . از ماشین پیاده شدیم . چرخ سمت راست اندازه توپ پینگ پنگ سوراخ شده بود :| هی بهش میگفتم مشکلی نیس . چرخو عوض میکنیم . و اون کلا خیره بود به من . بعد از دو دیقه متوجه شدیم ک سه متر اونور تر از جاده یه دره هم هست . تاریک بود ندیده بودیم :| چرخو عوض کردیم . برگشتیم خونه . حالش افتضاح بود . ولی من حالم بهتر از اون بود . اون اشهد یه آرامش خاصی بهم داده بود . ولی تا چن روز بعدش حال منم بد شد . انگاری داغ بودم حالیم نبود چ اتفاقی افتاده بود برام . 

خاطره
۶ نظر
۱۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

جالب بود

آنلاین رقیبانی و من سین ندارم
شعر
میگه
۴ نظر
۱۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

ای خودم ها

عمل کردن به این ای خودم ها بعضی وقتا برام خیلی سخت میشه 

روزانه
۷ نظر
۱۵ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

قانون

یکی از ویژگی های قانون، ثابت بودنشه . حداقل تو بازه زمانی طولانیی باید ثابت باشه . اگه هر روز عوض بشه ک بهش نمیشه گفت قانون. ثابت نباشه نمیشه زندگی کرد. نمیشه برنامه ریزی کرد واسه زندگی . مثال ساده اش قوانین فیزیکه . تصور کنین گرانش زمین هر هفته فرق میکرد . یه هفته کم بود یه هفته زیاد . یه هفته ب پایین بود یه هفته ب بالا . میشد زندگی کرد ؟ نه . خدا این قانون طبیعی رو گذاشته و میلیون ها ساله ک ثابته . بخاطر صلاح هیچ بنده ای عوضش نکرده . تغییرش نداده . همه به این قانون اعتماد دارن . میدونن ک قرار نیس عوض بشه. جزو بدیهیات میدوننش . حتی کسی ک از بالای نردبون میفته پایین ، گرانش زمین رو مقصر نمیدونه هیچ وقت . چون این یه قانون عمومی و شامل همه ست . 

قوانین زندگی اجتماعی آدم ها هم باید این طوری باشه . طبیعیه ک نسل ها در حال پیشرفتن . پس قوانین شون هم تغییر میکنه ولی حداقل نباید طوری عوض بشه ک یه روز قرمز باشه و فرداش آبی . تغییراتش باید جزئی باشه . به سمت بهتر شدن . این طوری آدم ها میتونن برای آینده شون برنامه ریزی کنن . 


همه این نوشتم تا بگم به هیچ قانونی اعتماد ندارم . نمی دونم فردا هست یا نه . نمی دونم امروز ک ب نفع منه فردا هم ب نفع من قراره باشه یا نه . برنامه ریزی فقط در حد کارای روزانه فردا ، نهایتا پس فرداست . برنامه ریزی بلند مدت خیلی وقته ک نداشتم . قبلنا داشتم ولی همه اش نابود شده . 

ذهنیات
عقاید
۵ نظر
۱۴ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

کپی شده از جای دیگر

هنگام به دنیا آمدن در گوشمان اذان می خوانند ولی نمازی نمی خوانند . هنگام مرگ برایمان فقط نماز می خوانند ، بدون اذان . اذان هنگام تولد برای نمازی است که هنگام مرگ می خوانند . چقدر کوتاهست این زندگی ، به فاصله یک اذان تا نماز ...

نقل قول
۶ نظر
۱۳ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

خیلی مفهوم بزرگیه . خیلی عمیق

اولین چیزی که خدا آفریده "کلمه" ست . 

ذهنیات
۶ نظر
۱۲ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

می ترسم از این جنبه تکنولوژی

تکنولوژی شدیدا در حال پیشرفته . همه چیز آنلاینه . همه چیز با سرعت انجام میشه . تاخیر نکته منفی تلقی میشه . هر کاری میکنی انتظار داری همون لحظه نتیجه شو ببینی . دنیای امروزی مارو وادار میکنه ک صبور نباشیم . دنبال نتیجه های آنی باشیم . کار بدی انجام میدی ، وقتی می بینی اتفاق بدی نیفتاد میگی پس حتمن بد نبوده دیگه وگرنه نتیجه شو میدیدم درحالی ک نتیجه بعضی کارا بعدن مشخص میشه ... 
ذهنیات
عقاید
۷ نظر
۱۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

علی و مصطفی یه بار هم همدیگه رو ندیدن تا حالا

با مصطفی قهر بودم . علی میدونست ک قضیه چیه و چرا باهاش قهرم . یه ماه گذشت . با مصطفی آشتی کردم . باهم رفتیم بیرون . فرداش علی پرسید با مصطفی آشتی کردی ؟ گفتم اره . گفت دیدم دیروز با هم بودین . خیلی خوشحال شدم ک باز آشتی کردین باهم . اون روز فهمیدم علی خیلی رفیقه . خیلی . میتونست اون جمله رو نگه . می تونست بگه "موقع مشکلات و دعوا ک میشه میای پیش من ، خوشی ها و بیرون رفتن هات با اونه " ولی نگفت 



خاطره
دیالوگ
علی
مصطفی
۱۰ نظر
۱۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

یهویی

ب طرز عجیب و غیرمترقبه ای دیگه از هندزفری استفاده نمیکنم. تقریبا 4 ماه میشه

روزانه
۸ نظر
۰۹ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

یه جور گنگ نویسیه

یکی از قابلیت های جذاب ک بدست آوردم اینه ک طوری بنویسم ک شخصیت ها تو نوشته هام مشخص نباشه .
روزانه
۹ نظر
۰۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

خیلیا فک میکنن بخاطر باکلاسیه ولی این طور نیس

داشتم باهاش حرف میزدم . یهو گفت چ زود تغییرکانال میدی . ترکی فارسی با هم حرف میزنی . گفتم خداروشکر کن بخاطرت اینگلیسی رو حذف کردم . خندید.

خاطره
روزانه
۲۶ نظر
۰۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

نجوایی

رستنی ها کم نیس

من و تو کم بودیم 

خشک و پژمرده و تا روی زمین ، خم بودیم

 

گفتنی ها کم نیس

من و تو کم گفتیم 

مث هذیان دم مرگ ، از آغاز چنین ، در هم و بر هم گفتیم


 

بشنوید
شعر
۷ نظر
۰۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

منو نمی تونین تصور کنین

گوشه های پد ماوس از پلاستیک زیرش جدا شده بود . مجبور شدم از هر گوشه دو سانت با قیچی ببرم . اومد خیلی جدی گفت اه من میخاستم واسه تولدت پد ماوس بخرم .
برادرانه
خاطره
روزانه
۸ نظر
۰۵ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

مگه میشه عاشق این آهنگ نشد ؟

تنها ترین عاشق - فریدون فروغی


 

بشنوید
۴ نظر
۰۴ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

رو ب افوله

دو سال منتظریم بیان قالب های جدید معرفی کنه . امسال هم ک وبلاگای برترو کلا برگزار نکرد . این چ وضشه ؟؟
۱۰ نظر
۰۳ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

امیدوارم باعث پیشرفت بشه تا پسرفت

رفتم عکاسی . حتی یه دونه هم عکس نگرفتم . حتی دوربینو از تو کیف در نیاوردم . ناراحت بودم ک دوستان عکاس بهم گفتن اتفاقا خوبه . این ینی هر کادری رو نمی پسندی 
روزانه
۵ نظر
۰۲ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)