کی فکرشو میکرد یه روزی قراره برسه ک دعا دعا کنیم زود شنبه بشه ؟
Temptation in my heart
I'm burning, I fall apart
When the night falls
My heart calls for love and devotion
عینکم شکست . نشستم روش . دو تا شیشه اش هم شکست . 2 روزه تو خونه عینک دودی میزنم . تو آینه ک خودمو می بینم خندم میگیره
همیشه میگن کسی ک دروغ میگه مقصره ولی بعضی وقتا خودمون باعث میشیم ک طرف دروغ بگه
خدا روزی رسونه . روزی بعضی از بنده هاش دست یه سری دیگه از بنده هاشه .این زنجیره نباید قطع بشه . می ترسم از اینکه قطع کرده باشم این زنجیر رو
ینی من عاشق شخصیت پادشاه و پیرپلاسی ام تو شکرستان عروسکی . حتی آقای لولویی هم عالیه وقتی میگه
بعد 5 دیقه سخنرانی در مورد مسایل سیاسی، سکوتمو شکوندم و گفتم من زیاد اهل اینجور چیزا نیستم . برگشت گفت منم همین طور . من :|
از روز ازل غم با من زاده شده ست
این قرعه به نام دلم افتاده شده ست
هرگز نکنم از غم عشقت پرهیز
تا فرصت زندگی به من داده شده ست
جلسه دفاع مرحله ای مث بقیه مراحل تحصیله . چه دلیلی برای حضور فامیل یا حتی دوستان تو این جلسه هست؟ چرا باید ب استاد راهنما و مشاور و داور من شیرینی و آبمیوه بدم؟ فضای دانشگاه یه فضای علمیه ، علمی .
وقتی با کسی درد و دل میکنین ، انتظارتتون از طرف مقابلتون چیه ؟ دوست دارین چیکار بکنه یا چیکار نکنه ؟
من برا خودم مینویسم :
1- وسط حرف من نپره . کلا سکوت کنه . فقط بشنوه
2- با شنیدن حرفای من دردای خودش یادش نیفته و مسابقه "کی از همه بدبخت تره" راه نندازه
3- برای بهتر کردن حال من موضوعات متفرقه وسط حرف من مطرح نکنه
موقعی که دارم یه نفرو نصیحت میکنم ، وقتی میخام مهمترین -به زعم خودم البته- جمله مو بگم ، صبر میکنم . به خودم فک میکنم ک قبلن هم شرایطی مث شرایط نفر مقابلمو داشتم . تو اون شرایط اگه کسی این حرفو بهم میزد چه عکس العملی نشون میدادم ؟ اکثرا تو دلم میگفتم داره چرت میگه . همون لحظه از نصیحت کردن طرف مقابل منصرف میشم میزارم خودش با مشکلش کنار بیاد .
ای رامین !
ای خودم !
بی دلیل معذرت خواهی نکن . "ببخشید" تکیه کلامت نباشه
دبیرستان بودم . رمان خونده بودم اما نه خیلی . ولی هر کدومو ک خونده بودم اسم نویسنده و ملیتش یادم بود . میخواستم به دوستم توضیح بدم ک شیوه تدریس و ارزشیابی درس ادبیات اشتباهه . میخاستم بگم ک من ک چن تا رمان رو با علاقه خوندم بدون اینکه به امتحان فکر کنم ، همه اطلاعاتش یادم مونده . چه خوبه ک ادبیات مدرسه هم همین طور باشه . همه اینارو با شوق تو ذهنم مرور کرده بودم . پرسیدم مهدی تا حالا کتاب رمان خوندی دیگه حتمن ؟ گفت نه
این طوریه ک شبا من ب اون مینویسم صب بخیر . اونم واسه من مینویسه شب بخیر
ای رامین !
ای خودم !
تو چت نه تو متوجه احساسات اون میشی و نه اون . پس خیال پردازی های بی مورد رو بزار کنار
واقعا یه ماه بعد ماه رمضونه یا دارین شوخی میکنین ؟
بعد مدت ها
مثل همیشه اول میزارمشون اینجا ، بعد اینستا
Are you paying attention? Good. If you are not listening carefully, you will miss things. Important things. I will not pause, I will not repeat myself, and you will not interrupt me. You think that because you're sitting where you are, and I am sitting where I am, that you are in control of what is about to happen. You're mistaken. I am in control, because I know things that you do not know. What I will need from you now is a commitment. You will listen closely, and you will not judge me until I am finished. If you cannot commit to this, then please leave the room. But if you choose to stay, remember you chose to be here. What happens from this moment forward is not my responsibility. It's yours. Pay attention.
صندلی پشت نشسته بودم . 3 تایی مون هم خسته بودیم . خسته نهار اون روز . دلیل خستگی هم بخاطر این بود ک واسه یه نهار معمولی، گروه 30 نفری تو تلگرام باز کرده بودن و از یه ماه پیش داشتن هماهنگ میکردن . هر روز بحث بود تو گروه .
گفت "خدا رو شکر . کار سخت امروزم انجام دادیم . "
گفتم "پس قورباغه امروزو قورت دادی ."
خیلی با هیجان گفت "آره . خوندی اون کتابو ؟"
نمی خواستم ضایع اش کنم ولی نشد . گفتم نه