آی او اس یا اندروید ، Fifa یا PES ، کنون یا نیکون ...
دعوای همیشگی بین این "دو تا" ها هیچ نتیجه ای برای شما نداشته و نخواهد داشت . تو انتخاب هیچ وقت خودتونو محصور ب چیزی نکنین . در آخر این شمایین ک قراره پول خرج کنین نه اونا
آی او اس یا اندروید ، Fifa یا PES ، کنون یا نیکون ...
دعوای همیشگی بین این "دو تا" ها هیچ نتیجه ای برای شما نداشته و نخواهد داشت . تو انتخاب هیچ وقت خودتونو محصور ب چیزی نکنین . در آخر این شمایین ک قراره پول خرج کنین نه اونا
این منحنی بظاهر ساده ، منحنی منه . منحنی زندگی منه . منحنی پیشرفت های زندگی منه . همه جا بوده . تو تمام مراحل زندگیم ولی با مقیاس های مختلف . بعضی وقتا طول این این منحنی چن ساعت میشه ؛ بعضی وقتا چن سال . از یادگیری یه زبان جدید بگیرین تا توانایی در آوردن هسته آلبالو ! بزارین بهتر توضیح بدم . همون طور ک میبینین 3 قسمت داره :
1. قسمت ابتدایی : از نقطه صفر شروع میکنم و سرعت پیشرفتم خیلی خوبه . همه چیو خوب انجام میدم . روز به روز ( یا لحظه ب لحظه ) بهتر میشم . پیشرفت میکنم . تا اینکه ب یه نقطه اوج می رسم
2. قسمت میانی : تو این مرحله رفته ب رفته پسرفت می کنم . شیبش از شیب قسمت اول کمتره . ینی با سرعت کمی این پسرفت رخ میده . اون قدر ادامه پیدا میکنه ک نزدیک ب صفر میشم اما نزدیک صفر و نه خود صفر. تو این شرایطه ک معمولا از انجام کاری ناامید میشم . اگه این مرحله رو رد کنم میتونم ب آینده امیدوارم بشم . اگه اون کاری ک میکنم زمانش کوتاه باشه تحمل این شرایط نابسمان راحته اما امان از اینکه این دوره چن ماه یا چن سال طول بکشه . خیلی وقت ها شده ک بیخیال انجام کاره شدم .
3. قسمت پایانی : تو این قسمت ک نزدیکه ب صفره باز جوونه های پیشرفت کم کم دیده میشن . با سرعت خیلی کمتری نسبت ب دو قسمت قبلی حرکت میکنم ب سوی پیشرفت .
درک اینکه الان تو کدوم قسمتی هستم بعضی وقتا سخته . چون کلی نقاط اکسترمم نسبی ریز وجود داره تو هر قسمت ( غیر از دو تا نقطه بالا ) تو این مدت یاد گرفتم ک صبر کنم . با صبر کردنه ک میتونم پیشرفت کنم ولی بعضی وقتا نشده . ینی نتونستم ک صبر کنم . نمی دونم داشتن این جور منحنی خوبه یا نه ولی من نشانه این منحنی رو سال هاست ک تو زندگیم دیدم ، لمسش کردم ، تجربه اش کردم . دونستنش بهتر از ندونستنشه فک کنم . شما چی ؟ شما منحنی دارین واسه خودتون ؟
یکی از ویژگی های قانون، ثابت بودنشه . حداقل تو بازه زمانی طولانیی باید ثابت باشه . اگه هر روز عوض بشه ک بهش نمیشه گفت قانون. ثابت نباشه نمیشه زندگی کرد. نمیشه برنامه ریزی کرد واسه زندگی . مثال ساده اش قوانین فیزیکه . تصور کنین گرانش زمین هر هفته فرق میکرد . یه هفته کم بود یه هفته زیاد . یه هفته ب پایین بود یه هفته ب بالا . میشد زندگی کرد ؟ نه . خدا این قانون طبیعی رو گذاشته و میلیون ها ساله ک ثابته . بخاطر صلاح هیچ بنده ای عوضش نکرده . تغییرش نداده . همه به این قانون اعتماد دارن . میدونن ک قرار نیس عوض بشه. جزو بدیهیات میدوننش . حتی کسی ک از بالای نردبون میفته پایین ، گرانش زمین رو مقصر نمیدونه هیچ وقت . چون این یه قانون عمومی و شامل همه ست .
قوانین زندگی اجتماعی آدم ها هم باید این طوری باشه . طبیعیه ک نسل ها در حال پیشرفتن . پس قوانین شون هم تغییر میکنه ولی حداقل نباید طوری عوض بشه ک یه روز قرمز باشه و فرداش آبی . تغییراتش باید جزئی باشه . به سمت بهتر شدن . این طوری آدم ها میتونن برای آینده شون برنامه ریزی کنن .
همه این نوشتم تا بگم به هیچ قانونی اعتماد ندارم . نمی دونم فردا هست یا نه . نمی دونم امروز ک ب نفع منه فردا هم ب نفع من قراره باشه یا نه . برنامه ریزی فقط در حد کارای روزانه فردا ، نهایتا پس فرداست . برنامه ریزی بلند مدت خیلی وقته ک نداشتم . قبلنا داشتم ولی همه اش نابود شده .
اولین چیزی که خدا آفریده "کلمه" ست .
همیشه میگن کسی ک دروغ میگه مقصره ولی بعضی وقتا خودمون باعث میشیم ک طرف دروغ بگه
خدا روزی رسونه . روزی بعضی از بنده هاش دست یه سری دیگه از بنده هاشه .این زنجیره نباید قطع بشه . می ترسم از اینکه قطع کرده باشم این زنجیر رو
جلسه دفاع مرحله ای مث بقیه مراحل تحصیله . چه دلیلی برای حضور فامیل یا حتی دوستان تو این جلسه هست؟ چرا باید ب استاد راهنما و مشاور و داور من شیرینی و آبمیوه بدم؟ فضای دانشگاه یه فضای علمیه ، علمی .
وقتی با کسی درد و دل میکنین ، انتظارتتون از طرف مقابلتون چیه ؟ دوست دارین چیکار بکنه یا چیکار نکنه ؟
من برا خودم مینویسم :
1- وسط حرف من نپره . کلا سکوت کنه . فقط بشنوه
2- با شنیدن حرفای من دردای خودش یادش نیفته و مسابقه "کی از همه بدبخت تره" راه نندازه
3- برای بهتر کردن حال من موضوعات متفرقه وسط حرف من مطرح نکنه
موقعی که دارم یه نفرو نصیحت میکنم ، وقتی میخام مهمترین -به زعم خودم البته- جمله مو بگم ، صبر میکنم . به خودم فک میکنم ک قبلن هم شرایطی مث شرایط نفر مقابلمو داشتم . تو اون شرایط اگه کسی این حرفو بهم میزد چه عکس العملی نشون میدادم ؟ اکثرا تو دلم میگفتم داره چرت میگه . همون لحظه از نصیحت کردن طرف مقابل منصرف میشم میزارم خودش با مشکلش کنار بیاد .
یکی از مشکلات بزرگ زندگیم اینه ک بعضی مواقع حتی نمی دونم درست ترین رفتار و برخوردی که باید باهام بشه چیه
بعضی وقتا فک میکنم ک بقیه آدما مثل کورهای داستان فیل و کوران هستن و من ، یه فرد بینا اما لال که حقیقتو دارم می بینم ولی نمیتونم به بقیه بگم . ینی یه چیزی تو مایه های
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
بطور فزاینده ای تعداد رای های منفی پستام بیشتر شده ولی مهم نیس
سه گروه دوست صمیمی دارم ک تنها (تاکید میکنم تنها ) نقطه مشترکشون منم . ینی هیچ جوره این سه تا گروه نمی تونن همدیگه رو تحمل کنن . کلا با هم متفاوتن . چیزی ک ذهنمو مشغول کرده دلیل این اتفاقه . یا من منعطفم یا هم یه آدم دو رو
شب خیلی چیزارو عوض میکنه ؛ بهتر میکنه ؛ مثه
تاریخ اون روز
سردرد و میگرن
اعصاب خردی جر و بحث با نانوایی رو حتی
وقتی سر یه موضوع اختلاف نظر داریم و حرفمون به اینجا میکشه ک :
اون : شرط می بندی ؟
من : من کلا شرط نمی بندم
اون : چرا مثلا ؟
من : چون دلم به حال طرف مقابلم میسوزه
بعد درحالیکه لبخند میزنم دهنمو نیمه باز میکنمو با زبونم با دندون آسیاب سمت چپم بازی میکنم و به چشای طرف مقابلم زل میزنم . در اکثر مواقع چهره شون عوض میشه . چشماشون یه برقی میزنه . با طمامینه پلک میزنن . لبخندای معنادار میزنن . خیلی این صحنه رو دوست دارم ببینم
بعضی وقتا ک آدم مریض میشه وضعیت اینقد بد میشه ک ساده ترین کارا براش ناممکن میشه . اون لحظه ست ک آرزو میکنی دوباره سلامتیتو بدست بیاری . خوبه ک آدم موقع سلامتی شکرگزار باشه
خدایا ، ممنون ک میتونم راحت بخوابم
خدایا ، ممنون ک میتونم راحت زندگی کنم
خدایا ، ممنون ک میتونم راحت نفس بکشم
...
امروز بعد از 6 سال درس خوندن تو دانشگاه ، 10 دیقه دیر رسیدم ب کلاس
به طرز غیرقابل باوری ظرفیتم ، چه از لحاظ دیداری و چه از لحاظ شنیداری ، رفته بالا