یه روز که داشتم سر پست قدم میزدم، یه موضوع به ذهنم رسید. اینکه چه چیزایی منو یادم دوستام میندازه. به دوستام فکر کردم و دنبال اولین نشانهای بودم که با شنیدن یا دیدنشون یاد اونا مبفتم. وقتی اومدم مرخصی، مصاحبه نیکولا رو شنیدم، گفتم باید پست خودمو در مورد نشانهها بنویسم.
زنگ زدم بهش. خواب بود. خیلی گیچ و خوابآلود باهام حرف میزد. تا گفتم متن آهنگ در آستانه پیری چاوشی رو برام اس ام اس کن خندید
دوستم زنگ زده میگه واسه عکاسی جشن فارغ التحصیلی چند میگیری. قیمتمو گفتم.
گفت من میدونم که قیمتش اینقدره [خودش عکاسه] ولی ما این همه بودجه نداریم. بچههامون خسیساند. تازه، مسئول جشن بهم گفته اگه دوست واقعیته نباید پول بگیره.
گفتم برو بهش بگو اگه دوست واقعی تو باشم اتفاقا باید واسهام کار جور کنی که پول در بیارم نه که مفت کار کنم.
اونجاست که سر پست خوابیدی و خواب میبینی که یه جای دیگه داری نگهبانی میدی
بیکار که میشم آهنگایی که کاملا یادم هستو مینویسم. قبلا فکر میکردم آهنگای زیادی رو حفظ هستم ولی الان میبینم نه. فقط وزنهاشونو یادم میاد. سعی میکنم جای خالی شعرهارو با کلمات منطقی پر بکنم. گاها جواب میده گاها نه. چون صدام به خوبی صدای خوانندهها نیست همیشه تو خلوت خودم با صدای بلند خوندم. همین باعث میشه وقتایی که تنها هستم شروع کنم به زمزمه کردن شعرهایی که نوشتم.
یه روز قبل از اینکه برم سر پست.بهم گفتن نامه داری. هنگ کردم. فرشید برام نامه فرستاده بود از تبریز. ده روز طول کشیده بود برسه به دستم. جزو معدود لحظههای خوب بود.
موافقین از خاطرات سربازی بنویسم؟ چندان خاطرات شاد و خوبی نیستن محض اطلاع
تقسیممون کردن. شهر خودم نیستم. دسترسی به اینترنت نخواهم داشت. در نتیجه تا اطلاع ثانویه نیستم. پست آماده هم ندارم. دوست نداشتم این طوری خدافظی کنم ولی خب چارهای نیست انگار
از وقتیو دمو آلبوم دراومد میدونستم قراره از این آهنگ خوشم بیاد. مخصوصا اونجاش که میگه:
تو برگزیده نبودی، قبول کن که نبودی
قبول کن که رسولی، بدون معجزه هستی
بلند مسئله هستی، ولی بدون کتابی
اما متفاوتتر از چیزی بود که تصور میکردم. تو کامنتای این پست نوشته بودین وقتی برگشتی از خاطراتت بنویس ولی من نمیخوام چیزی در مورد این دوماه بنویسم. خوش نگذشت. اصلا هم خوش نگذشت. نمیخوام حتی دربارهاش فکر کنم. مهم اینه که
این عکسو ( البته نه همین ادیت) رو تو نمایشگاه خیریه گذاشته بودیم. یه نفر اومد، نگفت شبیه عکس ویندوزه، مُرد. :| :)) آقا این عکس کجاش شبیه عکس ویندوزه؟ هر کی میرسید میگفت عـــــه عکس ویندوزه. آقا عکس ویندوز تو نمایشگاه چیکار میکنه؟ :)) مال من درخت به اون قشنگی داره :))
+ عکسام تموم شدن :| جمعه هفته بعد منتظر پست قبل و بعد جدید نباشین
ای رامین !
ای خودم !
وقتی از دوستی دلخور شدی باهاش حرف بزن. شمردی چند تا از دوستاتو سر همین حرف نزدن باهاشون از دست دادی؟ بس نیست؟
از اولین تلاشهای موفق در زمینه ادیت مورد دلخواه. وقتی ادیتش تموم شد خیلی ذوقزده بودم.
ای رامین !
ای خودم !
وقتی با کسی حرف میزنی هندزفری رو از تو گوشات درآر. هرچند صدای موزیک کم باشه. حس خوبی به طرف مقابل منتقل نمیشه
شاید اگه دوباره ادیت بزنم یجور دیگه کراپ میزدم
ماشینها خیلی اذیتم کردن :|
ای رامین !
ای خودم !
نصیحت نکن. خودخواه باش. گیرم که نظرت کاملا درسته. چه اصراری داری همه مثل تو بشن؟
این عکس جزو اوناییه که خیلی تغییر کرده :))
شاید همیشه اینطور به نظر اومده که من چیزهای اضافهرو پاک میکنم. این مثال نقضشه :)