به امید برگزاری برنامه عید استاد دینانی با جناب خان همراه با مسابقه ستاره ۷۸۰ مربع ، تیزرشم بدن اون پسر مسخره ای ک تو شبکه نمایش برای فیلم سینماییا خزعبل میبافه بگه
یه شعر سنگین
تا پیامک میدهم چیزی نمی گوید ولی
روز و شب چت با فلانی و فلانی می کند
ادعای قطعی نت می کند اما مرا
بازدید آخرش دارد روانی می کند
ادعای عاشقی هرروز خیلی می کند
او مرا خائن، خودش تشبیه لیلی می کند
خائن آن شخصی است کز بهر فرار از دست من
رفته تنظیمات را Last seen recently می کند
:)))
چن روز پیش اونقدر هوا گرم بود ک نمیشد حتی ی کت بهاری رو هم تحمل کرد . مجبور بودم آستین کوتاه بپوشم حتی !
امروز چنان برفی باریده ک نگو
گفته بودم یه پیکسل از خیریه خریده بودم ؟؟
کلی گشتم تا پیداش کردم :))
چن روز پیش نشستم بیست سی صفحه از پستای وب خودمو خوندم . حس خاصی داشتم . تمام خاطرات این چن مدت از جلوی چشمام گذشتن . تصمیم گرفتم همین مدلی ب وب نویسیم ادامه بدم .
خوندن این مطالب برای خودم جذابه . این ک شماها با وجود این همه وب متنوع و پرمحتوا و بدرد بخور میاین اینجا رو میخونین واقعا منت میزارین . هر چی نگا میکنم میبینم وبم هیچ گونه جذابیتی نداره .
خلاصه مرسی ک هستین :)
+ خدافظ مدیریت عجیب
- پاییز یهو میاد ، تو یه روز
+ آمل بابل قائم شهر
- :))) چطوری داااش ؟ چی شدی ؟
+ خیره ام به آفاق مغربی
- تو بیا
+ زَنی ز نِی زدن نِی زنی خوشش آمد ، این خوب نیست
- شما که گردنت بلنده ببین بهار کدوم وره ؟
+ بهار دلکش رسید دل به جا نباشه ؟ انصافانه ست ؟
- دلبر که ما این همه خاطرخواهشیم
+ اون دو تا کین ک زل زدن به ما ؟
- :)))))
+ شب بخیر
- شب بخیر :)
بهش میگم یه شعر گفتم ، مدیونی اگه فک کنی کپیه :
اونجا برای از من نوشتن هوا کم است
دنیا برای از من سرودن تو را کم است
کسایی ک دوربین دستشون میگیرن ، مدتها قبل قبول کردن ک تو هیچ عکسی نباشن
مهرداد :
وقتی این قسمت از رادیو چهرازی رو گوش میدم قلبم درد میکنه ...
اکبر :
تو سربازی تمام آهنگ هایی ک بلدی رو از حفظ میخونی ؛ فقط نیم ساعت میگذره ...
امیرحسین :
این تلخ ترین شیرینی بود ک تو عمرم خوردم ...
میلاد :
من میدونم ک آدم اجتماعی ای نیستم ...
از اون موقع دو تا پست هنوز تو حالت " پیش نویس " موندن . نمی دونم کی قراره منتشر شون کنم
...
به هر دری میزدیم بسته میشد
ثانیه میرفت و ما هم دست به ریشو
همه روزامون غروب جمعه بود
ک تو دل ما در میکرد غم خستگیشو
بهش میگم
میدونستی توی واقعی با توی سوپرمرد بیان کلی فرق داشتی ؟
مثلا تو هیچ وقت در حالت عادی از آبگرمکن حرف نمیزنی
- زدم تو خط آهنگای فرهاد
+ فرهاد مهراد ؟
- آره
+ فرهاد عالیه ... شنبه روز بدی بود ، روز بی حوصلگی
وقت خوبی ک میشد ، غزلی تازه بگی
پ.ن. بعد ده دوازده سال ، برای اولین بار ، تو سلیقه موسیقایی من و مصطفی یه نقطه مشترک پیدا شد
آموزش عکاسی دانلود کردم چن گیــگ . طرف میاد شروع میکنه ب حرف زدن :
... خب من با دوربین نیکون D810 کار میکنم ...
خب برادر من ، منم اگه D810 داشتم دیگه چ نیازی بود به آموزش ؟؟؟
این موقع شب چ حالی داد شنیدن این قطعه از سیامک آقایی :
ز بعد ما ، نه غزل ، نه قصیده می ماند
ز خامه ها دو سه اشکِ چکیده می ماند
در این چمن ، به چه وحشت شکسته ای دامن ؟
که می روی تو و رنگ پریده می ماند
...
ز درد یاس ندانم کجا کنم فریاد
قفس شکسته ام و آشیان نمانده به یاد
...
بـــــا مـــــا بیـــــا تــــــــــا بیـــــابـــــان و مـــــارا
مـــــارا ببیـــــن سایـــــه ای در سرابیـــــم و تنـــــها
تنهـــــا صـــــدا نالـــــه ی خام ســـــوزان و مردی
مـــــردی کـــــه می گویـــــد از دل خــــــــــدارا !
بشنـــــو کـــــه دوزخ فـــــرا خوانـــــده مــــــــــارا !
هفته پیش یه بازارچه خیریه بود تو دانشگاه . هر سال برگزار میشه .خودم من هر سال میرفتم کلی خرید میکردم ولی امسال تصمیم گرفتم من هم برم و یه کمکی کرده باشم . تقریبا دو هفته قبل از شروع رفتم و اعلام آمادگی کردم . اکثر بچه هارو کارشناسی بودن . همه از جون مایه میزاشتن . عنوان خیریه هم این بود :
فروش دست ساخته های دانشجویی به نفع کودکان سرطانی و بی سرپرست .
کلی غرفه جورواجور داشتیم . دستبند ، قلک و تخم مرغ رنگی ، عکس ، گل و گیاه ، بازی ( اعم از فوتبال دستی و PES15 ) ، آشپزی ، فال ، کاریکاتور ، ویترای ، پیکسل . من و دو نفر دیگه مسئول غرفه عکس بودیم . ینی عکسای خوبی ک بچه ها گرفته بودن رو چاپ کرده بودیم رو تخته شاسی و میفروختیم . البته هر عکس ها انتخاب شده بود از قبل . من هم عکس داده بودم ک چن تاش انتخاب شده بود از جمله این مداد رنگیا . این عکس من 10 بار جمعا به ارزش 150 هزار تومن فروخته شد . البته غرفه عکاسی معمولا فروش کمی داشت نسبت ب بقیه غرفه ها . مردم میومدن لایک میکردن و می رفتن :))))
یکی از دوستان لطف کردن ی متنی در مورد این عکس نوشتن :)
جعبه های مداد رنگی هایم را میگشایم ، بر کاغذ سیاهی های شب رنگ میزنم ،
رنگی از مهتاب ، رنگی از ستاره ایی چشمک زن بر بام خانه ،
رنگی از چشمان عسلی دختری گیسو بلند بر پشت پنجره ،
رنگی از باران ، در آخر فصلی زمستانی که مژده بهار می آورد ،
رنگی از جنس رویاهای سردرگم بر فنجان قهوه ایی
و رنگ میزنم امید و رویاهای رنگین را که خبر از روزهایی بهتر میدهند و من ،
دختری بنام آرزو بر دفتر خاطراتم میکشم ،
دختری با پیراهنی بلند به طرح شکوفه های رنگارنگ و
میان سینه اش قلبی میکشم و سفیدش میکنم تا یکرنگ باشد و یکرنگ بماند ...
شهر گردی
این بار با محوریت خیابان گردی
:)
13 عکس
+ بسیار بسیار شرمنده ک نه جواب نظرارو میدم و نه نظر می نویسم براتون
++ اگه بعد از دیدن عکسا ، دلتون چیزی خواست ، من مسئول نیستم :)) از الان گفته باشم :))
خوبیه دوستی که تو پست کار میکنه اینه ک هر چن وقت یه بار برات نامه می نویسه
:)
بالاخره متوجه شدم سبک نوشته های من چیه .
همیشه دوست داشتم بدونم ک سبکم چیه ؟ عایا مینیمال مینویسم ؟ طنزه ؟ تلخه ؟ خاطرات روزانه ست ؟ یا چی ؟ بالاخره فهمیدم . سبک نوشته من "شرح در نظر" هستش . ینی دو سه خط می نویسم بعدش هر چی زور میزنم چیزی به ذهنم نمیرسه . بقیه داستان و جزئیات رو تو کامنتا میتونم بنویسم :)) سوال ک می پرسین راحتتر میتونم ادامه بدم :))
دوستای جدیدی پیدا کردم
به تعداد زیاد
تو این یکی دو هفته
هر چقدر ک جلوتر میرم و
با اخلاقاشون بیشتر آشنا میشم ،
متوجه میشم قدر دوستانِ جانم رو باید بیشتر بدونم
منظورم این نیست ک دوستای جدیدم آدمای بدی هستن
دوستانِ جان از هر نظر کاملن .
سودا گریه کرد
رضا گریه کرد
گشتا گریه کرد
سالار گریه کرد
رومو چرخوندم اون طرف و بالا رو نگاه کردم و بعدش ، یه نفس عمیق ...
من گنگ خواب دیده و عالَم تمام کَر
من عاجزم ز گفتن و خَلق از شنیدنش
+ خسته نباشین
- شما هم خسته نباشین ... عه اشتباه شد . " خسته نباشین" دیالوگ من بود
+ پیکسل عکاسی ندارین ؟
- اگه داشتیم ک خودم ور میداشتم
+ ایممم . به نکته خوبی اشاره کردین . حواسم نبود
+ ب منم عکاسی یاد میدین ؟
- بله خیلی راحته . دکمه شاتر رو بزنین عکس میگیرین
+ دستتون درد نکنه کامل یاد گرفتم
- خاهش میکنم . البته یادم رفت قبل از هر چیز باید دوربینو روشن کنین
[به محض اینکه به عکسای من نگاه میکردن و کسری از ثانیه مکث میکردند]
- به به . چقدر شما خوش سلیقه یین .... عکس منه آخه
+ مطمئنن برای بعضی ها ب هیچ وجه خنده دار نیست این حرفا . من برای ثبت شدن می نویسم
ما اینیم
ینی این ماییم
در غرفه عکاسی
در حال گرفتن دوربین در دست
+ غرفه عکاسی مربوط ب خیریه تو دانشگاست . مدتش هم یه هفته ست . این ینی من تا یه هفته خستم
ولی این خستگی خیلی می چسبه وقتی میدونی واسه خیریه ست :)
++ عکس کراپ نشده
+++ هدف از عکس ، هیچ گونه به رخ کشیدن نیست و نمی باشد . این عکس رو دوستان شکار کردن
++++ نوشته روی پیکسل : حال همه ما خوب است
قسمت کامنت نویس مغزم خراب شده
ببخشید ک سر می زنم و چیزی نمی نویسم
اگه بخام تعریف علمی میراگر رو بگم میشه این ولی معنای محاوره ای میراگر اینه ک تعدیل کننده ست . دیدین مثلا کرکره وقتی تکون میخوره چطور میشه ثابتش کرد ؟ با دست یکی از شاخه هاشو باید گرفت تا دیگه تکون نخورن بقیه شاخه ها . اینجا دست ما بعنوان میراگر عمل میکنه . میشه گفت میراگر اثر اتفاقات رو کم میکنه . من متوجه شدم بعضی از آدما خصلت میرایی دارن . مهم نیست چقدر عصباین یا ناراحت باشی ، همین ک کنارش میشینی و باهاش حرف میزنی ، قسمت عمده ای از ناراحتی آدم کم میشه . هیچ وقت موضوع یا مشکلی رو تشدید نمی کنن .نگران نیستی ک باید مراعاتشو بکنی . فوران میکنی مث آتش فشان . وایمیسته جلوت . نگات میکنه . نه تنها خودش نمی سوزه تو رو هم آروم میکنه . فورانت تموم میشه . بعد حرف زدن باهاش احساس تخلیه انرژی میکنی . پشیمون نیستی ک چرا باهاش حرف زدی . شاید اصلا مشکله حل نشه ولی همین تخلیه شدن خیلی خوبه . چرا از این آدما کمن ؟
بعضی وقتا فک میکنم اتفاقی شبیه اون چیزی که واسه پروفسور ِ کتاب " خدمتکار و پرفسور " برای من هم رخ داده . حافظه کوتاه مدتم خیلی متلاشیه . ینی در حد شاید چن دقیقه اینا کار میکنه ولی حافظه بلند مدتم هنوز کار میکنه . نمونه اش اون روز ب یکی از دوستای قدمیم گفتم یادته آخرین دفعه ای ک تولدتو تبریک گفتم کی بود ؟ گفت نه
گفتم 8 سال پیش . تو دبیرستان . طبقه دوم ساختمون . کنار نرده راه پله وایستاده بودی . داشتی میرفتی پایین . صبح ساعت 9
خندید فقط
کلید کمد دانشگاه گم کرده بودم . فردا از خونه چن سری از این کلید کوچیکا بردم ک ببینم بازشون میکنه یا نه . یکی شون باز کرد . فرداش بعد کلاس خواستم وسایلمو بزارم تو کمد ، خسته بودم یه کم ، اشتباهی کلید موند تو کمد و قفلشو زدم :| دنبال آشنا گشتم تا ببینم کلید کوچیک داره یا نه . یاشارو دیدم کلیداشو گرفتم امتحان کردم . قفل باز شد :|
حالا این ک چیزی نیست . با خوندن این پست درباره نحوه رمزگشایی آیفون که اسنودن گفته اصن نابود شدم :| اسید :|
عاقا حریم شخصی نداریم راحت باشین .