عقاید یک رامین

قالب جدید + رونمایی شد

خیلی لذت بخشه وقتی با آسودگی خیال و بدون دغدغه فکری، چن ساعت میشینی و با داشتن اطلاعاتی در حد صفر از CSS، به قالبت یه صفایی میدی و نتیجه اش خوب میشه. در چن روز آتی رونمایی میشه :) 


جدید نوشت : 

اینم از قالب جدید ب مناسبت بازگشایی مدارس :| :)))) به مناسبت فصل پاییز . تغییرات جزئی بوده ولی حسابی فسفر سوزوندم :| 

پذیرای پیشنهادات شما هستیم . حالا انتقاد هم بکنین هم مشکلی نیس :)))))


لیست تغییرات : 

1. تغییر عکس هدر

2. تغییر فونت هدر

3. رنگ هدر ثابت نیس ^_^ عوض میشه . این قسمتش خیلی انرژی برد ازم

4. رنگی شدن عنوان قسمتای سمت راست

5. تغییرات جزئی تو قسمت نظرات 

6. اضافه شدن آیکن برگ نارنجی کنار عنوان پست ها

قالب
۱۷ نظر
۲۸ شهریور ۱۳۹۶ - ۰۰:۲۶

روح مسابقه

فینال ادا بازی خندوانه رو دیدین ؟ قوانینی گذاشته بودن ک به نظر من خوب نبودن . یکیش این بود ک گروه اولی امتیاز مرحله رو دوبل می کرد و گروه دوم میتونست با دادن نشان بیشتر، خاصیت دوبل شدن اونارو خنثی کنه . ب نظرم اصلا قانون خوبی نبود . مخالف با روح مسابقه بود . همیشه باید تلاش بکنیم که خودمون برنده بشیم، نه اینکه تلاش کنیم گروه مقابل برنده نشه . مهم نیس رقیب ، دوستمونه ، آشناست یا حتی دشمن :| باید تمرکز و انرژی مون رو بزاریم واسه برنده شدن خودمون ، نه پایین کشیدن تیم مقابل . این موضوع فقط تو این مسابقه نیس . میشه انواع مختلفشو تو ورزش های دیگه دید ک طرفدارای یه تیم دارن ب طرفدارای اون یکی تیم فحش میدن :| چرا اخه ؟ تو تیم خودتو تشویق کن . با اونا چیکار داری ؟ 


پ.ن. 1 : معلومه سرم خلوت شده ک دارم در باره این جور مسائل سطحی می نویسم یا نه ؟ بالاخره تابستون ما هم شروع شد :| 

پ.ن. 2 : قسمت "نظرات ارسالی" اضافه شده ب بیان. بعد n سال یه چیز جدید رو کرد.

پ.ن. 3 : آدم باید با انصاف باشه . خندوانه جزو معدود برنامه های خوب تلویزیونه. درست نیس ک وقتی بعد 600 قسمت یه ایراد داشتن خوبی هاشونو یادم بره . من از همین جا از همه دست اندرکاران برنامه تشکر میکنم :)

پ.ن. 4 : خوبه خورشید گفت کوتاه می نویسه :)) ببین چقدر زیاد شد :)))

روزانه
لینک
۲۳ نظر
۲۴ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۹:۰۲

اونقدر خندید ک نتونست حرف بزنه

گفتم : سلام سید حالت چطوره؟

با صدای بلند و کشیده گفت : عاااالللییییی

گفتم : حال خندوانه ای های توی خونه چطوره ؟

خاطره
دیالوگ
۱۴ نظر
۲۲ شهریور ۱۳۹۶ - ۲۳:۱۰

بعد یه سال

تموم شد . آآآآآآآآه . بالاخره تموم شد ولی احساس میکنم تموم نشده و یکی قراره بیاد بگه دوربین مخفی بوده باید یه سال هم کار کنی  😐 😂 . خیلی بهتر از تمرین هام شد . سر 16 دیقه تموم کردم 😎😎😎😎 تشکر میکنم از استاد داور عزیز ک ب چرت ترین چیزهای ممکن گیر داد و باعث شد قیافه ام به حالت های مختلف استیکری مث دو نقطه خط یا "دارین شوخی میکنین؟" تبدیل بشه و دوستان اون پشت قهقهه های ریز بزنن 😂😂😂😂 خیلی ممنونم بابت دعاهای خیر تون . مرسی واقعا

+ صب اصلا استرس نداشتم . حتی یه ذره . اون قدر استرس نداشتم ک رفتنی تصادف کردم 😑 خسارت مالی جانی نداشت . فقط سپر ب سپر خورد . میخام بگم ک فهمیدین دیگه چقدر استرس نداشتم ؟ ولی خداییش تو ارائه استرس نداشتم 😊



روزانه
۱۶ نظر
۲۰ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۹:۳۰

دعا کنین

فردا همه چیز خوب پیش بره . فردا دفاعمه . تمرین کردم . مرور کردم ولی باز شما

روزانه
لوپ
۲۱ نظر
۱۹ شهریور ۱۳۹۶ - ۲۰:۳۴

دور دنیا در چت

کُرده ، الان آمریکاست. من فارسی می نویسم، اون ترکی جواب میده.
خاطره
روزانه
۱۳ نظر
۱۸ شهریور ۱۳۹۶ - ۲۳:۲۰

البته نه اینکه بپرم وسط قر بدمااااا نــــــــــــه :)))

شمام با شنیدن آهنگ "وابستگی" محسن یگانه نمی تونین صاف وایستین (یا صاف بشینین) ؟ یا فقط من این جوریم ؟ خب تصور کنین تو یه ساختمون اداری بزرگ این آهنگ با صدای بلند پخش بشه. شما خودتو بزار جای من. نمیشه تکون نخورد ک. دیگه نهایتش ب حالت دابسمش طور با حرکات ریز گردن. دوستان هی با خنده تذکر میدادن ک توروخدا رامین  :))) 

خاطره
۱۷ نظر
۱۷ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۹

من تو رو از دست دادم یا تو منو ؟

بعضی وقتا از خودم میپرسم من آدما رو از دست میدم یا آدما منو . یا حتی بطور دقیقتر

روزانه
شبانه‌های بیداری
۱۲ نظر
۱۵ شهریور ۱۳۹۶ - ۰۱:۰۵

خیلی مدیونشم

داشتم تو پیاده رو میرفتم . یه 206 سفید از تو پمپ بنزین میومد بیرون. از جلوش رد شدم. یه لحظه شنیدم ک یه نفر گفت "رامین تویی؟" برگشتم ببینم کیه. دیدم راننده 206 بود. معلم ریاضی اول راهنماییم. از دیدنش خیلی خوشحال شدم. از دیدنم خیلی خوشحال شد. از ماشین پیاده شد. احوال پرسی کرد. خوشحالیشو می تونستم تو چشماش ببینم. 

خیلی ها با دیدن معلم های قدیمی شون سرشو برمیگردونن اونور ک ینی ندیدم. خیلی ها هم می بینن و میرن جلو خودشونو معرفی میکنن و منتظر میشن تا معلمه یادش بیاد ک این کیه. ولی رابطه من و معلم عزیزم اصلا این طوری نبود و نیست. گردن من خیلی حق داره. 



+ یک مسابقه ای میخاد برگزار بشه تو این وب . من هم قراره شرکت کنم ولی مشخص نخاهد بود ک من شمارم چنده . اگه حوصله داشتین شرکت کنین :)

خاطره
روزانه
لینک
۸ نظر
۱۳ شهریور ۱۳۹۶ - ۲۳:۰۰

مجله عکس 18

بعد از 131 روز 

با موضوعیت طبیعت 

امیدوارم خوشتون بیاد در کل :)


+ عکس ها تازه نیستن.

عکاسی
عکس
لینک
ماسال
۲۲ نظر
۱۲ شهریور ۱۳۹۶ - ۲۲:۴۸

خستگی

اون قسمتش ک نصف شب زلزله میاد، بیدار میشی، میگی ایشالا ک چیزی نیس، باز میگیری میخوابی

روزانه
۲۲ نظر
۰۶ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۲

نهج البلاغه، نامه 69

هر آنچه را که شنیدی با مردم در میان مگذار که همین کار بر دروغگویى کفایت مى کند.

نقل قول
۷ نظر
۰۳ شهریور ۱۳۹۶ - ۲۱:۱۸

سالی که گذشت به روایت آمار

1. همانطور ک قبلن هم گفته بودم سعی میکنم آمار همه کارامو داشته باشم. برام لذت بخشه.
2. هر ماه آمار سایتو یادداشت میکردم. 
3. همه آمارو نذاشتم.
4. این پست قرار بود تقریبا یه ماه پیش منتشر بشه ک بخاطر مشغله های فراوان نشد.
5. خیلی واضحه ک بگین خب ک چی؟ جواب : برای ثبت شدن واسه خودم اینجا میزارمشون.
6. فک نکنم بشه تفسیر خاصی ازشون کرد.

آمار
عکس
۱۲ نظر
۰۱ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۹:۳۰

ذوق میکنم

تو چت خودم الکی تایپ میکنم، مینویسه "typing ..." 

روزانه
۱۲ نظر
۰۱ شهریور ۱۳۹۶ - ۰۰:۱۹

از کابوس هایت حرف بزن

از طرف خانم هلما دعوت شدم به این بازی وبلاگی . 

برای من خواب دیدن مث فیلم دیدن تو سینماست. من فقط شاهد اتفاقات هستم. نمیتونم حرف بزنم . نمیتونم تو روند داستان دخالتی کنم . فقط میتونم خوابو دنبال کنم . چیزی ک میخام تعریف کنم بر میگرده ب چن سال پیش . به روزهای امتحانهای ترم . 

تو خواب میدیدم که امتحان فیزیک دارم . سوال یکو شروع میکنم . بلدم ولی نمی تونم حلش کنم . اعداد تو همه جا دیده میشن. به هم ضرب میشن . تقسیم میشن . ولی نمیزارن من کار خودمو بکنم . هی تلاش میکنم ولی نمیشه . ب جواب نمیرسم . 

تا اینجا زیاد بد و کابوس وار نیست. کابوس وقتی شروع میشه ک این صحنه تو خواب، هزار بار تکرار میشه و من هر سری مستاصل تر از قبل. هی سوال یک ، هی تلاش من و هی ب نتیجه نرسیدن . انگاری نشستی تو سینما داری یه فیلمو برای هزارمین بار پشت سر هم نگاه میکنی . میدونی اخرش چی میشه . هیچ تغییری ایجاد نمیشه . میدونی ک انتهایی وجود نداره . فقط مجبوری نگاه کنی . صب ک از خواب بیدار میشم احساس میکنم خسته تر از شب قبلش بودم و میگم کاش نمی خوابیدم . 


این بود کابوس من :)) هرکسی دوست داشت شرکت کنه

۶ نظر
۳۰ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۲:۴۵

ای خودم 10

ای رامین !

ای خودم !


طرف حق باش . نه دوست، نه آشنا، نه همسایه، نه فامیل، نه همشهری، نه هم سن، نه هم جنس، نه پولدار، نه قوی . فقط طرف حق باش .

ای خودم
۱۵ نظر
۲۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۸

اصن اشک تو چشام جمع شد


ما با این تیتراژ بزرگ شدیم 




دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 39 ثانیه 
ببینید
روزانه
۱۴ نظر
۲۳ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۲

کم مونده بود تصادف کنم

سر چهاراه تلویزیون شهری گذاشته بودن؛ تو ارتفاع پایین . از اون بزرگا . چراغ قرمز بود . شب بود . داشت یه کلیپ در مورد حواس پرتی موقع رانندگی و سوانح مرتبط نشون میداد. چراغ سبز شد . همین ک من رسیدم ب تقاطع ، کلیپ هم تموم شد و صفحه کاملا سفید شد . داشتم کور میشدم . 

خاطره
۹ نظر
۲۲ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۱۱

این طوری نگام نکنین . خستم :))

من قبلن فک میکردم اینجا نوشتن باعث میشه راحتتر بتونم هر متنی ک دلم میخادو بنویسم . الان تو نوشتن پایان نامه حتی توضیح برنامه هایی ک ازشون استفاده کردمو از P30download کپی کردم . 

خاطره
روزانه
۷ نظر
۲۲ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۲

خدایا شکرت

خدایا ! بابت باران رحمتت تو این موقع از سال ازت متشکرم . بیشتر متشکرم چون باعث شد خانواده هایی ک تو پارک ، اسرار و رموز هستی رو یک شبه فهمیده بودن و داشتن عربده خوشحالی میزدن ، پراکنده بشن و ما دیگه صدای جیغ بچه هاشونو تو این ساعت از شب نشنویم . 

روزانه
۸ نظر
۲۲ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۱:۰۴

خون دل ها خورده ایم

عکس
۴ نظر
۲۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۰

آیا می بینیدشون ؟

16 تا دایره تو این عکس هست. 


عکس
۲۰ نظر
۲۰ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۵:۴۰

دارم حرص میخورم

آقای فرج الله رجبی، کلی حرف داشتم ... تهشو میگم فقط : معذرت خواستی ولی من نمی بخشمت
روزانه
۷ نظر
۱۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۲

دوش وقت سحر از غصه نجاتم داد

سهیل عروسیشو انداخته 17 شهریور تو رشت . امین هم عروسیشو انداخته 16 شهریور تو اصفهان . به علی میگم "تورو خدا نگو ک عروسی تو 17 شهریوره . من نمی تونم تو دو روز تو سه تا شهر مختلف باشم"  
جواب داد ک "نه خیالت راحت . بخاطر آرامش حال داماد ، عروسی موند بعد دفاع داماد"

روزانه
۱۲ نظر
۱۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۸

عادت یا حافظه ؟ مسئله این است

میدونستین "عادت" چیزی متفاوت با "حافظه" ست ؟ ینی وقتی ب چیزی عادت میکنین تو حافظه تون ثبت نمیشه . این داستانو چن ماه پیش شنیدم و متاسفانه منبعش یادم نمیاد :


شخصی تصادف شدیدی میکنه و حافظه کوتاه مدتش کاملا نابود میشه . طوری ک مثلا وقتی از آشپزخونه میومده بیرون می پرسیدن "از کجا اومدی ؟" یادش نمیومده ک الان آشپزخونه بوده . ینی حافظه کوتاه مدت نداشته کلا. خانمش هر روز عصر ایشونو میبرده پیاده روی . یه روز خانمش کار داشته و اتفاقی در خونه هم قفل نبوده . مرد خودش ب تنهایی پاشده رفته پیاده روی . دقیقه همون زمان همیشگی . همون مسیر همیشگی . وقتی ک رسیده خونه همه نگران ازش پرسیده بودن کجا بودده و اون همچنان یادش نمی اومده ک کجا بوده . از روی عادت رفته بوده پیاده روی . این اتفاق باعث شد تا محققا به این قضیه پی ببرن . 

حالا با این حساب ، ب نظر شما باید ب چ چیزایی عادت کرد و چ چیزایی رو حفظ ؟

ذهنیات
۱۱ نظر
۱۳ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

واقعا احساس پیری کردم :|

یه سال از من کوچیکتره . با تلفن داشت با دختر 4 سالش حرف میزد 

روزانه
۱۱ نظر
۱۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۱۶

سلامتی خودمون

چن روز پیش می خواستم یه پست در مورد روحیه بلاگری بنویسم "فقط ما نیستیم ک حرفامونو مطرح میکنیم . اشخاصی مث اینستاگرامر ها هم مث ما بلاگرا حرفاشونو میزنن ولی تو یه جای دیگه . بحث در مورد این روحیه ست . فرقی نمی کنه ک کی کجا حرفشو میزنه . اتفاقا خیلی ها هم هستن ک تو این راه خیلی موفقن و کلی آدم دنبالشون میکنن و ... " که با دیدن چن تا عکس همه چیز برام عوض شد 


قیمت تعرفه ها : 

مطی حیدری : عکس بهمراه تبلیغ دو میلیون - عکس تگ شده یک و نیم میلیون - استوری یک میلیون

گل انار : هر پست یه میلیون

محمدرضا ماندنی : پست یه میلیون - استوری 500

و ....


این اشخاص با این کارشون کلاه برداری نمیکنن . حق منو نمی خورن . پول مردمو بالا نمیکشن . دزدی نمیکنن . مردمو تیغ نمیزنن . صنعت تبلیغات همیشه بوده و بعد از این هم قراره باشه ولی میدونین چیه ؟ با خوندن این ارقام یه جوری شدم . خورد تو ذوقم . انتظارشو نداشتم . با اینکه من هیچ کدوم از افراد بالا رو دنبال نمی کنم و کشته مرده شون نیستم ولی به دید یه آدم خوب نگاه میکردم ک داره با حرفا و عکساش شادی و خوبی و سرزندگی رو بین مردم ترویج میده . الان ناخوداگاه این تو ذهنم می پیچه ک دارن پول میگیرن تا حرف خوب بزنن . حرفا حرفای خودشون نیس دیگه انگار . بخاطر پوله . حداقل بعد از این میتونم دلمو به این خوش کنم ک بلاگرا فقط و فقط بخاطر دل خودشونه ک می نویسن . سلامتی بلاگرا :)

ذهنیات
روزانه
عقاید
۹ نظر
۰۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۱:۱۹

خندیییییید

گفت 

میشه پشتشو برام بنویسین ؟ 


 عکسو بهم داد و پشتش نوشتم 

دوست همان بِه ک بلا کَش بود

عود همان بِه ک در آتش بود


عکسو بهش دادم . چرخوند و خوند 

دوست همان به ک ... چی ... بلاک اش بود ؟ 


خندیدم و گفتم 

بلاااا کش . بلاک اش چیه دیگه ؟؟ 

خاطره
شعر
۷ نظر
۰۷ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۷

قیمه ها رو ریختم تو ماستا

دیشب انقدر خسته بودم ، رفتم اب خوردم . بجای پارچ آب ، لیوان خالیو گذاشتم یخچال . خندم گرفت خوابم پرید :))

روزانه
۶ نظر
۰۶ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۳

جوزدگی ینی

یه شبه ۷۵ تا عکس پست کنیم تو اینستا :| 

بیایید جو زده نباشیم

روزانه
۷ نظر
۰۴ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۶
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)