مولانا میگه
تویی کامل منم ناقص، تویی خالص منم مخلص
تویی سور و منم راقص، من اسفل تو معلایی
تی ام بکس میخونه
بذار بهت اعتماد بنفس بدم
کاملی کاملی، من نقصتم
مولانا میگه
تویی کامل منم ناقص، تویی خالص منم مخلص
تویی سور و منم راقص، من اسفل تو معلایی
تی ام بکس میخونه
بذار بهت اعتماد بنفس بدم
کاملی کاملی، من نقصتم
در آزمایشی از تعدادی موش آزمایشگاهی استفاده شد. موشها را به دو دسته مساوی تقسیم کردند. ابتدا دسته اول را درون ظرف آبی رها کردند بطوری که مجبور باشند برای جلوگیری از غرق شدن خود دائماً دست و پا بزنند تا زمانی که به علت خستگی دست از تلاش برداشته و غرق شوند. اولین موش ۱۷ دقیقه پس از به آب افتادن توانایی دست و پا زدن خود را از دست داده و غرق شد. سایر موشها نیز یکی پس از دیگری چند دقیقه بعد به همین ترتیب به قعر آب فرو رفتند.
سپس این آزمایش را با دسته دوم تکرار کردند با این تفاوت که قبل از زمان غرق شدن اولین موش در آزمایش قبلی یعنی ۱۷ دقیقه، آب ظرف را تخلیه کرده و و موشها از غرق شدن نجات یافتند و آنها را به محل خود برگرداندند. مدتی بعد این آزمایش را با دسته اخیر تکرار کردند. این مدت به گونه ای تنظیم شده بود که موشها ضمن رفع خستگی آزمایش قبل، خاطره تجربه گذشته را فراموش نکرده باشند.
پس از به آب انداختن آنها زمان را اندازه گرفتند نتیجه غیر منتظره بود. اولین موش پس از ۲۶ ساعت (۲۶ دقیقه نه) دست از تلاش برداشت! به عبارت دیگر توانایی مقابله آنان به علت تجربه امیدبخش قبلی به نحو چشمگیری افزایش یافته بود. پس
دیدم انصاف نیست من چند تا قالب داشته باشم و بلاگستان اینجوری بیقالب بمونه. اکثرا مال عرفان بوده و من تغییرش دادم. امیدوارم بدردتون بخوره :)
+ اگه دنبال طراحی قالب میگردین ف.شین کارش درسته
4 تا صفر از پول کم کنین ولی با صفرهای پول من کاری نداشته باشین.
با علی چت میکردم. امیرحسین کنارم بود. گوشیمو گرفت سه خط جمله معمولی بدون هیچ نشونه خاصی نوشت واسه علی. گوشیمو پس گرفتم دیدم علی نوشته «این ادبیات رامین نیست»
عبارت است از بزرگ شمردن عمل صالح و زیاد شمردن آن و مسرور و خوشحال شدن به عمل خود و خود را از حد تقصیر خارج دانستن و به جایی رسد که بر خدای تعالی منت گذارد.
ای رامین !
ای خودم !
محبت کن. بدون توجه به اینکه واسه کی انجام میدی تا وقتی یکی بهت بدی کرد، به خودت نگی که من دیگه به کسی محبت نمیکنم. نذار آدما با رفتارشون تورو عوض کنند. انتظارِ محبت دیدن، بخاطر محبت کردن، اشتباهه.
1. بکاپ. بکاپ واقعی. از همه چی. از اون مهمتر، بشه از بکاپ استفاده کرد و مطالبو برگردوند.
2. درست شدن آمارگیر. آمارگیر بعضا درست کار نمیکنه. بعضی اطلاعات اضافی هم میده که بدرد نمیخوره. از آمار هم بشه خروجی گرفت.
3. قسمت css و html درست بشه. وقتی اسکرول میکنی صفحه هی میپره. با گوشی کار میکنی نمیشه کپی پیست کرد.
4.به نظرات همدیگه بشه جواب نوشت.
5. تو قسمت کلمات کلیدی و موضوعات، چند تا پست رو انتخاب بکنیم بعد تگ رو یه جا اضافه بکنیم.
6. مهمترین خواسته: وبلاگ خودشو بروز بکنه. با بلاگرا حرف بزنه. اگه مشکلات هست از مشکلات بگه. اگه خسته شده از خستگیش بگه. اگه میخواد ول کنه بره، بیاد بگه. هیچی بیشتر از این اذیت نمیکنه که تو دوسال گذشته فقط 6 تا پست گذاشته. حس میکنم انگار یکی ولم کرده. براشون مهم نیستم. بیان بدون هیچ چشمداشتی این همه امکانات گذاشته در اختیار ما تو طول این سالها. بیانصافیه بدون تشکر ازش ایراد بگیریم. ولی این حرف نزدن، این سکوتهای طولانی، آدمو اذیت میکنه.
خدایا، رحم کن به کسی که تنها سرمایهاش امید و تنها سلاحش گریه است.
چناره پاوزه میگه بزرگترین توهین به یک انسان، انکار رنج اوست. بهم توهین شده. هم تو واقعیت، هم اینجا. دیگه یک کلمه نمیخوام از سربازی بنویسم. من سعی میکردم خاطرات خندهدارمو تعریف کنم و یا به شکل طنزآمیزی تعریفش کنم؛ چه برسه بخوام سختیهای غیرقابل وصفشو توصیف کنم. دیگه بسه.
سرباز جدید اومده. ۲۸ سالشه. بچه بزرگش هفت سالشه. و من هنوز به این فکر میکنم که
یه فامیل دور برای ما تعریف میکنه:
اومده بودم خونه بابابزرگتون عید دیدنی. شما همه تون بچه بودین. ۷ ۸ تا پسر شلوغ قد و نیمقد. تو خونه هی میدویدید. اونم روز اول عید جلوی مهمونا. پذیرایی هم دو تا در داشت. شبیه پاساژا، کنار هم بودن درها. از یکی میاومدین تو، یه دور پذیرایی رو دور میزدین و از اون یکی میرفتین بیرون. چون بابابزرگتون بزرگ فامیل بود، نمیشد جلوش به نوههاش چیزی گفت. بابا ماماناتونم که لام تا کام چیزی نمیگفتن. منم حسابی داشتم کفری میشدم که یکی این بچههارو ادب کنه خب. یهو بابابزرگتون داییتونو صدا زد. گفتم آهان. الانه که یه تشری چیزی به بچهها میزنه. بابابزرگتون گفت «محمود، در پذیرایی رو از چارچوب دربیار، بذار بچهها راحت بدوند» خشکم زد.
دو نصف شب بود. اومدم پستُ از مهدی تحویل بگیرم. گوشیمُ که برگردوند، متوجه شدم دیتا روشنه. رفتم اینستا، دیدم معشوقاشُ سرچ کرده. فضولیم گل کرد. رفتم تو پیجش. بیو زده بود married with reza.
ای رامین !
ای خودم !
مهمترین لحظات زندگی، لحظاتی بوده که از ته دل گریه کردی. اون لحظاتو فراموش نکن. هیچ وقت
تد استرجن میگه نود درصد همه چیز مزخرفه
تو زبان ترکی یه اصطلاحی هست به اسم "گمانا توشماخ". اینطوریه که مثلا شما یه ساله که منتظری یه گوشی بنفش بخری که دوربینش ۶۰ مگاپیکسل باشه. هی به خودتون میگین همین که پیداش کنم میخرمش. زمان میگذره و شانسی همچین گوشیی تولید میشه ولی وقتی شما میفهمین که خواستهتون در دسترسه، هی شک میکنی که بخرم یا نخرم. ما به این نوع شک کردن میگیم "طرف گمانا توشوپ". یعنی حتی عجیبترین چیز دلخواهش هم موجوده ولی این نمیره سمتش. الان سوالم از شما عزیزان اینه که این عبارت معادل فارسی داره یا نه. "دست دست کردن" یا "لفتش دادن" همین منظورو میرسونه؟
* بنیاد ملی بیماریهای خاص. شماره حساب 3434 بانک ملی ایران، شعبه اسکان :| توروخدا ببین چیا یادمون مونده
طرز تهیه خورشت بامیه:
1- گوشت و پیاز را تفت داده
2- نمک به اندازه کافی میزنیم
3- بامیهها را در سطل آشغال میریزیم
4- قرمه سبزی را بار میگذاریم
وجدانا واسه انتخاب اسم بچههاتون بیشتر وقت بذارین. اسم بچهتونو میذارین "قهرمان"، با فامیلی "کُرد"، بعد نمیگین بچهتون بزرگ میشه، درس میخونه، دانشگاه میره، پایاننامه مینویسه، بعد یکی مثل من وقتی بخواد مقاله فرزند دلبندتونو تو اینترنت سرچ کنه، با اخبار مربوط به برنده دو ماراتن و عکس مربوط به دونده مذکور با شرت ورزشی مواجه میشه؟
وقیحتر از شاعری که گفته "لااقل بهتر از دو نفر آخری، تو نفر آخری، دلبرجان" خوانندهایه که این شعرو واسه خوندن انتخاب کرده
تو اینه که هروقت اراده میکنی چایی هست
غم نبودنت توی افتتاحیه خیریه امسالو چه جوری تحمل کردی؟ خیریهای که سه سال توش زحمت کشیدی، جون کندی، عرق ریختی، گریه کردی، خندیدی و حالا، مجبوری وسط بیابون باشی و پست بدی؟