عقاید یک رامین

۱۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عکس» ثبت شده است

My Curve


این منحنی بظاهر ساده ، منحنی منه . منحنی زندگی منه . منحنی پیشرفت های زندگی منه . همه جا بوده . تو تمام مراحل زندگیم ولی با مقیاس های مختلف . بعضی وقتا طول این این منحنی چن ساعت میشه ؛ بعضی وقتا چن سال . از یادگیری یه زبان جدید بگیرین تا توانایی در آوردن هسته آلبالو ! بزارین بهتر توضیح بدم . همون طور ک میبینین 3 قسمت داره : 

1. قسمت ابتدایی : از نقطه صفر شروع میکنم و سرعت پیشرفتم خیلی خوبه . همه چیو خوب انجام میدم . روز به روز ( یا لحظه ب لحظه ) بهتر میشم . پیشرفت میکنم . تا اینکه ب یه نقطه اوج می رسم 

2. قسمت میانی : تو این مرحله رفته ب رفته پسرفت می کنم . شیبش از شیب قسمت اول کمتره . ینی با سرعت کمی این پسرفت رخ میده . اون قدر ادامه پیدا میکنه ک نزدیک ب صفر میشم اما نزدیک صفر و نه خود صفر. تو این شرایطه ک معمولا از انجام کاری ناامید میشم . اگه این مرحله رو رد کنم میتونم ب آینده امیدوارم بشم . اگه اون کاری ک میکنم زمانش کوتاه باشه تحمل این شرایط نابسمان راحته اما امان از اینکه این دوره چن ماه یا چن سال طول بکشه . خیلی وقت ها شده ک بیخیال انجام کاره شدم . 

3. قسمت پایانی : تو این قسمت ک نزدیکه ب صفره باز جوونه های پیشرفت کم کم دیده میشن . با سرعت خیلی کمتری نسبت ب دو قسمت قبلی حرکت میکنم ب سوی پیشرفت . 


درک اینکه الان تو کدوم قسمتی هستم بعضی وقتا سخته . چون کلی نقاط اکسترمم نسبی ریز وجود داره تو هر قسمت ( غیر از دو تا نقطه بالا ) تو این مدت یاد گرفتم ک صبر کنم . با صبر کردنه ک میتونم پیشرفت کنم ولی بعضی وقتا نشده . ینی نتونستم ک صبر کنم . نمی دونم داشتن این جور منحنی خوبه یا نه ولی من نشانه این منحنی رو سال هاست ک تو زندگیم دیدم ، لمسش کردم ، تجربه اش کردم . دونستنش بهتر از ندونستنشه فک کنم . شما چی ؟ شما منحنی دارین واسه خودتون ؟

ذهنیات
عقاید
عکس
۶ نظر
۲۳ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

داریوش

فردا تولد 16 سالگیشه . مردی شده واسه خودش 

عکس
۱۰ نظر
۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

توضیحاتی چند در مورد روال جدید وبلاگ

الان که دارم این پستو می نویسم ساعت 1:30 روز 18 فروردینه . تمام این مطالبی که تا امروز خوندین رو تا قبل این تاریخ نوشتم . اسفند سال پیش اتفاقاتی برام افتاد . طوری شد ک همه دوستان نزدیکم بهم گفتن ک اینقدر درونگرا نباش . حرف بزن . حرفاتو بگو . منم قبول کردم حرفشونو . تصمیم گرفتم از اینجا شروع کنم . از فروردین شروع کردم ب نوشتن . هر چی که تو ذهنم بود . از خاطرات گرفته تا ذهنیات . نوشتم تا یه کم خالی کنم مغزمو از حرف های نگفته قدیمی . یه کم خلوت بشه . جا باز واسه افکار جدید و بهتر . چن روز پشت سر هم نوشتم بدون اینکه منتشر کنم . تعدادشون داشت زیاد میشد . تصمیم گرفتم همشو یه جا منتشر نکنم . خوب نمیشد . انتشار در آینده زدم همشونو . هر روز یه پست . سر ساعت 8 تا رسیدم ب اینجا . الان در حال حاضر ( 18 فروردین ) با احتساب این نوشته ، 30 تا نوشته منتشر نشده دارم . تلاشمم این بوده ک کیفیت رو فدای کمیت نکنم . هر چرتی رو ننویسم . سطح خودم رو نگه دارم . پایین نرم . تا الان که خوب بوده . امیدوارم بعد از این هم خوب بشه . خدا میدونه تا کی بتونم این روال رو ادامه بدم . شاید براتون سوال بشه ک خب بعد از این پست چن تا پست آماده انتشار داری ؟ و من در جواب بگم سوال خوبی بود . نمیگم :)) با تشکر . روابط عمومی وبلاگ عقاید یک رامین . 

خاطره
ذهنیات
روزانه
عکس
۷ نظر
۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

مجله عکس 17

بعد مدت ها 

مثل همیشه اول میزارمشون اینجا ، بعد اینستا

عکاسی
عکس
۱۴ نظر
۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

حس خوبی بود

وقتی رییس دانشگاه ، این عکسمو صد هزار تومن خرید .



+ خیریه بود . یه قرونش هم به خودم نرسید

خاطره
عکس
۹ نظر
۲۲ فروردين ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

دقیقا هر n دفعه پوکر فیس شدم

وقتی ازم می پرسیدن این نقاشی رو چطوری کشیدی؟


عکس
۱۲ نظر
۰۷ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۸:۲۷

آرزو های قدیمی

اینو امروز مامانم پیدا کرده . 

عکس
۲۱ نظر
۲۷ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۳:۰۰

این یکی خوبه ؟

نکات مهم :
1- سایه موجود در هدر سایه خودمه . دوربین ب دست 
2- قالب ریسپناسیو نیس
3- با گوشی هم چک کردم خوب بود
4- من این طوری میبینم . شما چطور ؟ 
عکس
۱۸ نظر
۲۴ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۵

ب نظر شما + بعدن نوشت + تصویر اضافه شد

این یا قبلی ؟


بعدن نوشت : با توجه ب اکثریت آرا برگشتیم ب قالب قبلی . ینی یه نفرم نگفت این . طوری شد ک حتی نمی تونم وتو بکنم :)) 


منظور از این : 

عکس
۳۲ نظر
۲۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۴:۳۸

8. واسه دوستاتون وقت میزارین ؟


عقاید
عکس
۱۸ نظر
۲۸ دی ۱۳۹۵ - ۲۳:۰۳

مجله عکس 16

همچنان در تلاش برای بهتر شدن 


پ.ن. عکس ها جدید نیستند 

پ.ن. لوگو هم زدم :))

عکاسی
عکس
۱۰ نظر
۲۷ آذر ۱۳۹۵ - ۱۸:۵۴

2 تا عکس رنگی رنگی



عکس
۱۴ نظر
۲۲ آذر ۱۳۹۵ - ۰۰:۰۷

نقاشی محمدجواد 4 ساله

دگرگونم کرد ...

عکس
۱۰ نظر
۰۹ آذر ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۸

پاییز

اینو امروز گرفتم . حال کردم . گفتم شاید شما هم حال کنین 

عکس
۲۱ نظر
۲۹ آبان ۱۳۹۵ - ۲۳:۰۸

شما چطور؟

عکس هدر ، حس خوبی بهم منتقل میکنه . 

این عکسو میگفتم 


+ عکسو خودم گرفتم

عکس
۲۹ نظر
۲۳ آبان ۱۳۹۵ - ۲۱:۱۶

فقط دو ساعت خوابیده بودمااا

یهو یه فصل عوض شد 


قبل :


بعد : 

عکس
۱۶ نظر
۱۳ آبان ۱۳۹۵ - ۰۰:۲۵

مجله عکس 15

این ، مجله عکسه . بعد خیلی وقته . گرفتاریم . لاغریم . خسته ایم ...

عکاسی
عکس
۲۳ نظر
۰۸ آبان ۱۳۹۵ - ۲۲:۱۱

تا حالا لامپ شستین ؟ + تصاویر غرفه

یه جشنواره هست تو دانشگاه . قرار بود ما هم غرفه داشته باشیم . روز 5 شنبه رفته بودم دانشگاه واسه دکور زدن غرفه . از صب 8 تا 6 :| ناهار نخوردم ینی هیچکس ناهار نخورد . قرار بود لامپ های رنگی رو از قسمتی آویزون کنیم . چن تا از لامپارو رنگ کردیم ولی خوب نشدن . گفتن یکی اینارو بشوره تا از اول رنگ بزنیم . من رفتم شستم . تحربه جالبی بود :))) هیچ وقت فک نمی کردم یه روز لامپ بشورم :))) 

ذهنیات
عکس
۲۳ نظر
۳۰ مهر ۱۳۹۵ - ۱۸:۲۹

نگاهی طنز آمیز و در عین حال تلخ به یه موضوع


عکس
۹ نظر
۲۳ مهر ۱۳۹۵ - ۲۲:۳۸

ب چشمان خود اعتماد نکنید

 خوب به این عکس نگاه کنین بعد برین ادامه مطلب



عکس
۳۱ نظر
۱۶ مهر ۱۳۹۵ - ۱۵:۲۹

غروب اول مهر

رو پشت بوم بازار نشستم 


عکس
۲۶ نظر
۰۱ مهر ۱۳۹۵ - ۲۰:۴۵

دلیل اختلافات خیلی ها مون


+ کلمات true و truth به بهترین شکل ممکن استفاده شدن . معادل فارسی پیدا نکردم براشون 

عکس
۱۶ نظر
۲۶ شهریور ۱۳۹۵ - ۲۰:۱۳

Enigma

به مراسم رونمایی از Enigma خوش اومدین . 


Welcome to ENIGMA


عکس
۲۲ نظر
۱۳ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۷:۰۰

برای مجید :)

دوربین ب دست ، هندزفری تو گوش ، داشتم تو پیاده رو قدم میزدم و چشمام دنبال سوژه بود . تو حال هوای خودم بودم ک یکی گفت "آهای". سمت راستم پادگان ارتش بود . صدا از طرف سرباز بالای برجک بود . هندزفری رو در آوردم.


سرباز : از منم یه عکس بگیر 

من : خب چطوری بهت بدم بعدش ؟

سرباز : خب چاپ کن پولشو میدم 


راستشو بخاین میخواستم بپیچونمش . نه بخاطر هزینه اش . بخاطر اینکه یه روز کامل باید وقت میزاشتم برم عکسو بدم یه جای خوب چاپ کنم بعد دوباره بیام این قسمت از شهر تا دو تا عکس بدم به یه نفر ! من خسته تر از این حرفا هستم ولی یهو یاد این پست افتادم . فک کردم دیدم اگه این سرباز این ور دیوار بود ، این کار (ینی بری دو تا عکس چاپ کنی و برگردونی) با کله واسه یه نفر دیگه انجامش میداد چون اون الان معنای دقیق آزادی رو میدونه . میدونه پاس دادن بالای برجک تو روزای گرم تابستون ینی چی ولی من چون آزادم ، حواسم به این آزادیم نیس و فقط ب فکر خودمم و بخاطر تنبلیم میخام بپیچونمش . دیدم با این کار میتونم واقعا خوشحالش کنم . بعدش یاد همه شما بلاگرا افتادم . ب خودم گفتم دوستان بلاگی از خوندن شرح این اتفاق حس خیلی خوبی بهشون دست بده . چرا باید این حس خوبو ازشون دریغ کنم ؟

همه این افکار کسری از ثانیه طول کشید . بهش گفتم باشه . وایستا تا ازت عکس بگیرم . گل از گلش شکفت . تشکر کرد و تفنگ ژ-3 رو با یه حالت خاص تو دستش گرفت . یه عکس واید گرفتم تا معلوم بشه روی برجکه و بعدش یکی هم زوم کردم تا فقط خودش بیفته . صفحه دوربینو نشونش دادم ک ببین خوب شده ؟ گفت نمی بینم بزار بیام پایین . از پله ها اومد پایین . از بین دیوار و حصار بالاش تونست عکسشو ببینه . خوشش اومده بود تشکر کرد . گفت چاپ کن فردا بیا همینجا . گفتم خب اخه من فردا نمی تونم بیام ( کار داشتم ) گفت پس یه روز دیگه بیا از لای دیوار بنداز اینجا ... یهو چهره اش تغییر کرد و ادامه داد : اون وقت پولتو کی بدم ؟ گفتم بابا بیخیال پول قابلتو نداره . دوباره خوشحال شد و تشکر کرد و گفت تو یه نایلون بزار ، بنداز همینجا . گفتم چشم یه سنگم میندازم تو نایلون ک باد نبردتش . گفت مرسی . من مجیدم . خدافظی کردیم .

بعد از خدافظی حس خیلی خوبی داشتم . حس میکردم وبلاگ نویسی به یکی از اهدافش رسیده بود : " ترویج فرهنگ درست فکر کردن " . همه ما تو وبلاگامون از درست نبودن بعضی چیزا گلایه و شکایت می کنیم و در مورد درست بودن خیلی چیز های دیگه، پست ها می نویسیم . همه این نظر ها شخصی هستن . ممکنه درست باشه ممکنه اشتباه باشه . این خواننده ست ک باید فک بکنه ببینه کی درست میگه . ینی هدف این جور نوشته ها ، اجبار ب فکر کردنه . اینکه از خودت بپرسی نظر خودت راجع ب موضوعات مختلف چیه . هم من و هم مجید ، شادی اون لحظه مونو مدیونه وبلاگ نویساییم . نه فقط خانم هاشمی ، بلکه تمام بلاگرا . تمام کسایی ک افکارشونو رو این صفحه مجازی دوست داشتنی منتشر میکنن . از طرف خودم از همه تون تشکر میکنم :) ممنوووووونم :)


بعد از یه هفته مشغله بالاخره تونستم امروز ب قولم عمل کنم . بخودم گفته بودم تا اینکارو تموم نکردم نباید این پستو بزارم . رفتم همون جا . خدا خدا میکردم ک خود مجید اونجا باشه ولی نبود . دو تا سرباز دیگه بودن . گفتم مجیدو میشناسین ؟ گفتن بله . گفتم عکساشه . گفتن از لای دیوار بنداز این ور . انداختم . بعد از انداختن یه حس خیلی خوب داشتم . خوشحال بودم ک ب قولم عمل کرده بودم . در ضمن وسط راه یه عکس اینستاگرام-طور گرفتم (شرمنده بابت کیفیت افتضاح) :


پ.ن. لازم به ذکر است ک کنار همون پادگان ، یه عکاسی بود ک مال خود ارتشه . کارشون هم خوبه . قبلا دیده بودم . میخاستم ببرم اونجا چاپ کنم بعد یادم افتاد ک تمامی پرسنل اونجا ارتشی هستن ( ینی 80% سرباز بودن ) گفتم از رو عکسا میشناسنش . بخاطر دوتا عکس واسش توبیخی می نویسن . عکسا زهرمارش میشه . بهمون خاطر بردم یه جای دیگه چاپ کردم 

عکس
۲۳ نظر
۰۷ شهریور ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۳

ایران 63 ام شد

 از آنجایی ک من عاشق آمار و تحلیل داده های مختلفم ، تصمیم گرفتم جدول مدال های المپیک رو به سبک خودم تغییر بدم 

آمار
عقاید
عکس
۱۷ نظر
۰۱ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۸:۳۷

مجله عکس 14

همچنان سبک low key رو ادامه میدم :)

امید وارم خوشتون بیاد :)

عکاسی
عکس
۲۳ نظر
۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۰

این شعر ...

چه کسی خواهد دید 

مردنم را بی تو 

گاه می اندیشم 

خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید 

آن زمان که خبر مرگ مرا میشنوی 

روی خندان تو را کاشکی میدیدم 





پ.ن. عکس مال من نیست

شعر
عکس
۱۲ نظر
۱۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۱۳

نیمبوس ، اندی ، آرش :|

باورتون میشه از روزنامه عکس گرفتم ؟؟؟ 


بعد بگین آزادی بیان نیست 

البته این بیان اون بیان نیست :))


عکس
۱۸ نظر
۰۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۲:۴۵

مجله عکس 13 - سری جدید عکس هام

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
عکاسی
عکس
۲۳ تیر ۱۳۹۵ - ۰۰:۱۱

9 بعدی !!!

مجال توضیح نیست :

رجوع شود به این پست


عکس
لینک
۱۰ نظر
۱۲ تیر ۱۳۹۵ - ۲۰:۵۰
بایگانی
مهر ۱۳۹۸ (۱۹)
دی ۱۳۹۷ (۱۹)
تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
آذر ۱۳۹۶ (۱۲)
مهر ۱۳۹۶ (۱۸)
تیر ۱۳۹۶ (۱۹)
دی ۱۳۹۵ (۱۲)
آذر ۱۳۹۵ (۱۶)
مهر ۱۳۹۵ (۲۴)
تیر ۱۳۹۵ (۲۵)
دی ۱۳۹۴ (۳۹)
آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
مهر ۱۳۹۴ (۳۰)
تیر ۱۳۹۴ (۵۴)
دی ۱۳۹۲ (۱۳)
آذر ۱۳۹۲ (۱۶)